فهرست مطالبتماس ورود
گاهی خودم را مثل یک کتاب ورق می زنم
ارسال شده در 7 دی 1393 توسط معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) در معرفی اساتید

 

 

 

 

 

 

گاهی خودم را مثل یک کتاب ورق می زنم
مثل یک کتاب که فرصت ویرایشش به پایان نرسیده .
آخر بعضی فکرهایم نقطه میگذارم که بدانم بایدتمامشان کنم.
بین بعضی حرفهایم کاما (،)که
بدانم باید کمی سکوت ادایشان کنم.

بعد بعضی رفتارهایم علامت تعجب و
آخربرخی عادت هایم علامت سؤال.

خودم را هرچند شب یکبار ورق میزنم تافرصت ویرایش
هست،
حتی بعضی ازعقایدم را حذف میکنم اما بعضی راپررنگ…

یک روز این کتاب چاپ میشود و به دست من می دهند و
فرصت
ویرایش به پایان میرسد…
وکسی می گوید:
(اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا)
بخوان کتابت را امروز توبرای حسابرسی ازخودت کافی هستی…
( سوره إسرا : 14)

نظر دهید »
جملات زیبا در باره مادر
ارسال شده در 7 دی 1393 توسط معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) در معرفی اساتید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جملات زیبا در باره مادر

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود:

مادرت را ببوس،پایش را ببوس،تا به گریه بیافتد،وقتی گریه افتاد،

خودت هم به گریه می افتی،آن وقت کارت روی غلتک می افتد و

همه درهایی را که به روی خود بسته ای،خدا باز می کند.

این که فرمود بهشت زیر پای مادر است یعنی تواضع کن.

نکند حق انها را تضییع کنی که راهت بسته می شود،

اگر زنده اند یا مرده،هر طور که می توانی انها را از خودت راضی کن.

مادرتان را ببوسید،به پای او بوسه بزنید.

وقتی دل انها ازشما راضی و شاد شود،

از ته دل دعایتان می کند و این در سیر شما بسیار مؤثر است.

نظر دهید »
ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻟﺰﺍﯾﻤﺮ ﺩﺍﺷﺖ
ارسال شده در 7 دی 1393 توسط معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) در معرفی اساتید

افسران - ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻟﺰﺍﯾﻤﺮ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭ ﯾﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﯼ…..

ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻟﺰﺍﯾﻤﺮ ﺩﺍﺷﺖ

ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭ ﯾﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﯼ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ

ﺑﺒﺮﯾﻤﺖ ﺁﺳﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﺳﺎﻟﻤﻨﺪﺍﻥ

ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ: ﭼﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺍﯼ؟

ﮔﻔﺖ: ﺁﻟﺰﺍﯾﻤﺮ

ﮔﻔﺖ: ﭼﯽ ﻫﺴﺖ؟

ﮔﻔﺖ: ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﭼﯿز رﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﯽ

ﮔﻔﺖ: اﻧﮕﺎﺭ ﺧﻮﺩﺗﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ

ﮔﻔﺖ: ﭼﻄﻮﺭ؟

ﮔﻔﺖ: ﺍﻧﮕﺎﺭ ﯾﺎﺩﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﺑﺰﺭﮔﺖ ﮐﺮﺩﻡ،

ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺘﯽﮐﺸﯿﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺸﯽ،

ﻗﺎﻣﺖ ﺧﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﻗﺪ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻨﯽ…

ﭘﺴﺮ ﺭﻓﺖ ﺗﻮﯼ ﻓﮑﺮ …

ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ

ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯽ؟

ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮑﻨﻢ

ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﺎﺩ…

نظر دهید »
روزهای رفته
ارسال شده در 4 دی 1393 توسط معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) در معرفی اساتید

 

 

 

 

به چوب کبریت های سوخته می مانند

جمع آوری شده در قوطی خویش

هر کاری می خواهی بکن

آن ها دوباره روشن نمی شوند

و روزی سیاهی آن ها دستت را آلوده می کند

روزهای چوبی ات را باید از همان آغاز

بیهوده نمی سوزاندی ..

نظر دهید »
اللهم عجل لولیک الفرج
ارسال شده در 4 دی 1393 توسط معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) در معرفی اساتید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دوباره دیر شد، باران نبارید

دلم تبخیر شد، باران نبارید

به چشم آسمان ها خیره ماندم

نگاهم پیر شد، باران نبارید.

اللهم عجل لولیک الفرج


نظر دهید »
ان شاء الله حر تو باشم
ارسال شده در 4 دی 1393 توسط معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) در معرفی اساتید

1 نظر »
الهی العفو....
ارسال شده در 4 دی 1393 توسط معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) در معرفی اساتید

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 87
  • 88
  • 89
  • ...
  • 90
  • ...
  • 91
  • 92
  • 93
  • ...
  • 94
  • ...
  • 95
  • 96
  • 97
  • ...
  • 259

معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) گرگان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      
سرویس وبلاگ نویسی بانوان