شرح حديثى از امام جعفرصادق (ع) توسط  حضرت آیت الله خامنه اى(مدظله العالى) در ابتداى جلسه درس خارج فقه بيست و ششم دى ماه 89 (يازدهم صفر 1432): «قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع)مَنْ لََمْْ يَكُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ قَرِينٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْكَنَ عَدُوَّهُ مِنْ عُنُقِه» ( اصول كافى، صفحه ى 652 ) اولين چيزى كه موجب مي شود انسان بتواند در مقابل دشمنش - كه مرادشيطان است - ايستادگى كند [اين است كه:] « واعظ من قلبه»؛از قلب خود واعظى براى خود داشته باشد. قلب متذكر و بيدار، انسان را نصيحت ميكند، موعظه مي كند. و يكى ازبهترين وسائلِ در موعظه ى خود،خواندن ادعيه - و سحرخيزى است؛ [دوم اينكه:]« و زاجر من نفسه »؛ از درونِ خود يك هشدار دهنده اى داشته باشد. اگر اين دو تا نبود، «ولم يكن له قرين مرشد»، يك دوستى، همراهى كه او را ارشاد كند، به او كمك كند،راهنمائى كند، دوستى كه ديدار او شما را به ياد خدا بيندازد؛ كه اگر اين هم نبود، « استمكن عدوّه من عنقه »؛ خود را در مقابل دشمنِ خود مطيع كرده است؛

منبع: سايت دفتر مقام معظم رهبری


موضوعات: معرفی اساتید
   چهارشنبه 14 مرداد 1394نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

شیخ فضل الله در سال 1259 هـ.ق در نور مازندران دیده به جهان گشود. پس از طی مراحل ابتدایی تحصیل، برای تکمیل دروس خود در اوایل جوانی به نجف اشرف رفت و در سال 1292 هـ.ق با مهاجرت به سامرا در زمره ی شاگردان درجه ی اول میرزای شیرازی، بزرگ مرد و قهرمان مبارزه با استعمار انگلستان در آمد و از محضر وی استفاده های فراوان برد. سرانجام نیز در سال 1300 هـ.ق جهت تبلیغ معارف اسلامی عازم ایران شد و در تهران اقامت گزید.

شیخ فضل الله که در هجرت علما به قم نقش مؤثر و سازنده ای داشت، تا تسلیم شدن شاه و دولت دست از تحصن برنداشت و تا هنگامی که فرمان مشروطه صادر شد، خیلی محکم و جدی  در راه اعتلای مشروطه گام برداشت. زمانی که مشاهده کرده در مجلس انحراف وجود دارد و نقشه ی طرد اسلام و جایگزینی غرب را در سر دارند به مخالفت برخاست.

شیخ برای این که صدای خود را به مردم برساند در سوم تیرماه 1286 به حرم حضرت عبدالعظیم پناهنده شد. در این هجرت حدود 500 نفر او را همراهی کردند، او مشروطه ی مشروعه را در اینجا مطرح نمود.

شیخ فضل الله در دوران استبداد صغیر، همچنان به مخالفت خود با مشروطه ادامه می داد. او در نهم دی ماه 1287 توسط شخصی به نام کریم دواتگر که از سوی دشمنان شیخ، اجیر شده بود، مورد سوء قصد قرار گرفت ولیکن ضارب موفق نشد که شیخ را از بین ببرد. و شیخ پس از مدتی ضارب خود را مورد عطوفت اسلامی قرار داد و بخشید.

پس از فتح تهران به دست مشروطه خواهان و سرنگونی حکومت استبداد محمدعلی شاه، به دلیل انحرافات زیادی که در میان آنان وجود داشت و دست های خارجی که آنها را هدایت می کرد، منزل شیخ فضل الله نوری را که از رهبران اصلی مشروطیت و از نخستین قیام کنندگان برای ایجاد عدل و برچیدن بساط ظلم بود محاصره کردند.

تاریخ نویسان، مواردی را که در خانه شیخ گذشت چنین نوشته اند:

” یک نفر از سفارت روس وارد شد و با حاج شیخ مذاکره و او را دعوت به سفارتخانه نمود، حاج شیخ جواب داد: مسلمان نباید پناهنده ی کفر شود، آن هم مثل من. بعد آن شخص اظهار کرد که اگر حاضر نمی شوید بیایید بیرق را بالای سر در خانه نصب نمایید و بیرق را نشان داد و اجازه خواست سر در عمارت قرار دهند، در این قسمت هم حاج شیخ فضل الله جواب داد: که اسلام زیر بیرق کفر نخواهند رفت. آن شخص گفت: برای شما خطر جانی خواهد داشت. جواب دادند: زهی شرافت و آرزومندم.”

شیخ که می توانست همچون محمدعلی شاه و بسیاری از رجال به سفارتخانه ای پناهنده شود و جان خود را حفظ کند، ترجیح داد تا در منزل بماند و زیر بار ننگ نرود در حالی که حق با او بود

وقتی اطرافیان به او پیشنهاد کردند که در خانه ای پنهان شود و مخفیانه به عتبات برود گفت(5):

“اگر من پایم را از این خانه بیرون بگذارم، اسلام رسوا خواهد شد.”

او در مقابل پیشنهاد دیگری که خواستند به سفارتی پناهنده شود با خونسردی پرچم خارجی را که برایش فرستاده بودند را نشان داد و فرمود:

“این را فرستاده اند که من بالای خانه ام بزنم و در امان باشم. اما رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده ام حالا بیایم و بروم زیر بیرق کفر؟”

پس از این گفتگوها شیخ همه ی اطرافیان را مرخص کرد تا مبادا به آنها آسیبی برسد. در 8 مرداد 1288 وی را دستگیر و با درشکه به اداره ی نظمیه بردند و زندانی کردند. حکم اعدام از قبل توسط انگلیسی ها صادر شده بود، اما برای صحنه سازی سه روز او را نگاه داشتند و سپس او را توسط شیخ ابراهیم زنجانی، روحانی نمایی بی سواد و لامذهب و چند نفر از ایادی انگلیس، حدود یک ساعتی بازجویی کردند. در این بازجویی شیخ به زنجانی گفت:

“تو کوچک تر از آنی که مرا محاکمه بکنی.” و مجدداً گفت:

“عالم را با جاهل بحثی نیست.”

او را در روز میلاد حضرت علی(ع) به کاخ گلستان بردند و بار دیگر به بازجویی پرداختند. شیخ در جلسه ی دادگاه برخاست و خطاب به یپرم خان ارمنی گفت:

“مشروطه تا ابدالدهر حرام خواهد بود، مؤسسین این مشروطه، همه لامذهبین صرف هستند و مردم را فریب داده اند.”

نحوه ی شهادت شیخ فضل الله نوری

جالب این جاست که وقتی محاکمه صورت می گرفت، در بیرون مشغول آماده سازی جایگاه اعدام وی بودند. هنگامی که می خواستند او را برای اعدام ببرند، اجازه ی خواندن نماز عصر را به وی ندادند و ایشان را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی کردند. وقتی به در نظیمه رسید رو به آسمان کرد و گفت: “افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد"(6) و حدود یک ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب 1327 قمری بود. وقتی به پایه ی دار نزدیک شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد کند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی کنند. پس از آن عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و روی چهارپایه رفت و قریب ده دقیقه برای مردم صحبت کرد و فرمود:

“خدایا، تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم” خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود.

خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم که مؤسس این اساس لامذهبین هستند که مردم  را فریب داده اند” این اساس مخالف اسلام است. محاکمه ی من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمد بن عبدالله(ص)” آن گاه عمامه را از سر برداشته و فرمود:

“از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت.” (7)

در آستانه ی اعدام یکی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد که شما این مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن برهانید و او در جواب فرمود: “دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمودند: فردا شب مهمان منی. من چنین امضایی نخواهم کرد”

طناب دار به گردن وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیکر بی جان وی برفراز دار باقی مانده بود. دسته موزیک شروع به نواختن کرد و مردم از جمله پسر شیخ کف می زدند و شادی می کردند. و چه بی احترامی هایی که به جنازه ی شیخ نکردند.

شیخ فضل الله نوری

زنده یاد جلال آل احمد در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران می نویسد:

” از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد”


موضوعات: معرفی اساتید
   یکشنبه 11 مرداد 1394نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

 از هر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست وکارخداست . نکند خدا را بپـوشانی و آن را به خـودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر ازاین نیست.اگر این نکته رارعایت کنی ، از وادی امن سر در می آوری. هروقت خواستی ازکسی یا چیزی تعـریف کنی ، از ربّت تعـریف کن. بیـا و از این تاریـخ تصمـیم بگیـر حرفی نزنی مگراز او . هر زیبـایی وخوبی که دیدی، ربّت را یاد کـن؛ همان طورکه امیـرالمومنین (ع) در دعای دهة اول ذیحجّه میفرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الّا الله.    مصباح الهدی،سخنان حاج اسماعیل دولابی، ص19


موضوعات: معرفی اساتید
   یکشنبه 11 مرداد 1394نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

تاجوانى دردست‏ تو است کوشش کن در عمل و درتهذیب قلب و در شکستن اقفـال و رفع حُجُب ، کـه هـزاران جـوان که به افق ملکـوت نزدیک ترند موفق می شوند و یک پیرموفق نمى ‏شود . قید و بندها و اقفال شیطانى اگر درجوانى غفلت از آنها شود ، هـرروز که از عمر بگذرد ریشه ‏دارتـر و قوی ترشوند.

درختى که اکنون گرفتست پاى           به نیـروى شخصى برآید زجاى‏

گـرش همچنان روزگارى هِلـى‏         به گـردونش از بیـخ بر نَگْسلى

ازمـکاید بـزرگ شیــطان ونفـسِ خطـرناکتر از آن ، آن است که به انسان وعده اصـلاح درآخـرعمرو زمان پیرى میدهد وتهذیب و توبه إلى اللَّه را به تعویق مى‏ اندازد براى زمـانى که درخت فسـاد و شجره زقّوم قوى شده و اراده و قیام بـه تهذیب ، ضعیف بلکه مرده است .  قسمتی از نامه امام خمینی(ره) به فاطمه طباطبایی


موضوعات: معرفی اساتید
   یکشنبه 11 مرداد 1394نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

براستی بیناترین دیده ها آن است که در خیر نفوذ نماید و شنواترین گوشها آن است که تذکرها را بشنود و از آن بهره مند شود و سالم ترین دلها آن است که از شک و شبهه ها پاک باشد.  (تحف العقول - ص 408 - ش 17)


موضوعات: معرفی اساتید
   یکشنبه 11 مرداد 1394نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

دیوانه نمای عاقلی را نزد معاویه بردند، معاویه گفت: آیا از قرآن چیزی می دانی؟ گفت: می دانم و بسیار نیکو هم می دانم. معاویه گفت بخوان. چنین خواند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ یَخرجونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا معاویه به قصد مچ گیری فریاد زد: صبر کن صبر کن، غلط خواندی، یخرجون غلط است و یدخلون صحیح است.( یعنی مردم را می بینی که گروه گروه در دین خدا داخل می شوند) آن مرد بلافاصله جواب داد: این که می گویی مربوط به زمان پیغمبر (ص) بود نه زمان تو. تا تو حاکم مسلمانان باشی مردم گروه گروه از دین خارج می شوند.


موضوعات: معرفی اساتید
   یکشنبه 11 مرداد 1394نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

لقمان به پسرش گفت : ای پسرم !وای بر کسی که زور گوید و تکبر ورزد! چگونه خود را بزرگ می شمارد کسی که از گِل آفریده شده و به گِل باز می گردد؟! … چگونه زور گوید کسی که دو بار ، در مجرای بول قرار گرفته است؟!حکمت نامه لقمان – محمدی ری شهری ص47


موضوعات: معرفی اساتید
   یکشنبه 11 مرداد 1394نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

1 ... 70 71 72 ...73 ... 75 ...77 ...78 79 80 ... 257

جستجو
تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31