«بسم الله الرحمن الرحیم»
نم نم اشک بر حسین فاطمه (س)
آن لهیبی که درخانه گداخت

تیغ کین شد پهلوی زهرا شکافت
یاس دنیا از چه رو محزون شده ؟

غنچه ی در پشت در رنگین شده
سالها پنهان شداین موج بلا

شرحه شرحه میکند پنهان که را؟
آن لگد که بر درخانه نشست

زهر شدفرق امیرم را شکست
آتش پنهان به زیر خاک کین
میکند صلح حسن رادرنگین
آتش پنهان زفتنه سرگشاد
موج تزویرش به طشت خون نهاد
آتش رنگ وریاءدرگیربود
تیر ها تابوت را سرگیر بود
اینک آتش بهر اهلش ساخته

کفروفسسقش اهل دنیا ساخته
آتش کین فدک سرریزشد
کاروان با صد بلا درگیر شد
نور چشم مصطفی سبط علی
صد اشارت کرد بر اهل شقی
این حسین فاطمه باران مهر
رحمتش روشن کند جان سپهر
نور فضلش بر دل اهل رضا
چون روان شد بهر توبه از صفا
شیر مردی از دل اهل ریاء
همچوحرّ آمد بسوی هل اتی
باز این مولای مهر عاشقی
باز این فرزند مولایم علی
گهه به نامه بااشارت باخطاب
راه دین روشن نمود براهل خواب
این گروه بی پرده پوشی بی حجاب
فتنه کردن بهرمولای شباب
اشک بر چشم صفابی محمل است
چشم زینب قرص و محکم بر دل است
غنچه و مهتاب او بی منزل است
کاروان اشک مردم دردل است
اشک مردم همچو ابری خفته بود
خنده ی تزویرها راگفته بود
خنده تزویرها غوغا کند
عاقبت اهل خطا رسوا کند
پای کوبی هلهله برپاشده

کودکی در پشت عمّه جا شده
چون اشارت کردآن دخت علی
ساکت وآرام انفاس جلی
خطبه خواند آن قهرمان کربلا
مدح مولا کرد با بانگ رسا
مدح کرد پیغمبرو آل عبا
تا شناسندمردمان آل خدا
ناگهان فریاد زد بانگ جلی
ننگ باد بر مردمان بی ولی
ننگ باد بر بی وفایی شما
عهد وپیمان راگسستیددرخفا
فتنه اهل ریاءشد واژگون
مردمان ماندند دراشک فزون
کاروان را برد آن اهل فجور
سوی شام برتخت شاه پرغرور
زینب آن مولای دشت پرخزان
چون که دید دست یزید وخیزران
گفت با سوز عمیق ازنای دل
کی شود این قوم از کارش خجل
این حسین محبوب حی داوراست
اوهمان دلبند پاک حیدراست
اوهمان فرزند مکه ومنا است
سوزاو برجان مردم آشناست
اوهمان بوته گل یاس سپید
پاره جان نبی فصل امید
بعد این خطبه همه نالان شدند
از همه رفتار خود حیران شدند
اشک مردم از دل جانها روان
برده باخودآن شتاب خیزران
برده با خود ظلم ظالم را عیان
برده با خودفسق شاه بی کیان
از:ز-میراحمدی
15صفر1436قمری

موضوعات: معرفی اساتید
[دوشنبه 1393-09-24] [ 02:06:00 ب.ظ ]