“خَتَمَ الله علي قُلُوبهم و علي سَمعهم و علي اَبصارهم غِشاوه”

در مجالس ختم نديده اي چه شيوني برپاست! نه لبي خندان است و نه دلي شاد!

حال وجود كافر هم چيزي شبيه مجلس ختم است، آن هم ختم عزيزترين كسان وي يعني ختم قلب و گوش و چشم. يعني مجلسي است كه صاحب عزا سه عزيز خود را از كف داده است.

آيا براي چنين كسي تا آخر عمر كمترين شادي و خوشي تصور مي رود؟

يا بهتر بگويم:يادت هست در آزمايشگاه مدرسه پاره اي از اعضاي بدن انسان را به نمايش مي گذاشتند، هم مغز بود و هم چشم و هم گوش!

اما نه مغز چيزي مي فهميد و نه گوش چيزي مي شنيد و نه چشم چيزي مي ديد.

وجود كافر هم درست همين گونه است، چشم دارد اما نمي بيند، گوش دارد اما نمي شنود، مغز دارد اما نمي فهمد.تو گويي خداوند ختم جلسه را اعلام كرده باشدو هر كدام از اين سه راه خود را گرفته و به سويي رفته باشند، يا به ديگر سخن، انگار كه خداوند كار قلب و گوش را تمام كرده و بر چشمان ايشان نيز پرده اي افكنده باشد.

درست مثل ساختماني كه كارگران مشغول كار بوده و هنوز كار به نيمه نرسيده كه ماموران شهرداري از راه رسيده و به دليل تخلفات فراوان دستور توقف را صادر كرده باشند.

طبيعي است كه هر كدام از كارگران به سويي ديگر رفته و براي ديگران و در ساختماني ديگر مشغول كار شوند.

كافر نيز كسي است كه خداوند به خاطر نافرماني او، قلب و گوش و چشمش را تعطيل كرده باشد.

چشم و گوش و فهم او به صورت دربست در اختيار شيطان است و براي او ساخت و ساز مي كند.

                               “خَتَمَ الله علي قُلُوبهم و علي سَمعهم و علي ابصارهم غشاوه”

 

موضوعات: زندگینامه
[دوشنبه 1398-12-05] [ 02:31:00 ب.ظ ]