ارتباط با معصومين عليهم السلام و از جمله حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها دو گونه است: مستقيم و غير مستقيم. ارتباط مستقيم، ملاقات و رؤيت و مشاهده حسي است که کليد خزانه آن در ارتباط غير مستقيم است. ارتباط غير مستقيم مقدمه لازم و جدا ناپذير ارتباط مستقيم و مهم تر از آن است. اين نوع ارتباط است که انسان را به حالات اخلاقي و انساني رهنمون مي شود. ارتباط غير مستقيم، قلبي و عاطفي و علمي و عملي است.دوستي اهل بيت عصمت و طهارت(ع) و اظهار عشق و محبت و علاقه به ساحت مقدسشان و قبول ولايت و امامت آنان موجب خوشبختي و سعادت انسان است. زمخشري و فخر رازي و قرطبي از مفسّران بزرگ اهل سنّت در تفسيرشان از رسول خدا(ص) نقل کردهاند:
«من مات علي حب آل محمد مات شهيداً، الا من مات علي حب آل محمد فتح له في قبره بابان الي الجنة، ألا و من مات علي بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة؛ هر کس با محبّت آل محمد بميرد، شهيد از دنيا رفته است .آگاه باشيد هر کس با محبت آل محمد از دنيا رود، دو درب در قبر او به سوي بهشت گشوده ميشود. بدانيد هر کس با بغض آل محمد از دنيا برود، بوي بهشت را استشمام نخواهد کرد.»رفتن به زيارت تربت و بارگاه ملکوتي شان، خواندن زيارت از راه دور که در مفاتيح الجنان آمده، قرائت قرآن و اهداي ثواب به ارواح پاک شان، وقف موقوفات و دادن صدقه و خيرات در راه شان، بر پايي مجالس جشن و عزاء و شرکت در محافل مدح و مصيبتشان که براي هر يک از اين موارد ثوابهاي عظيم ذکر شده، هم چنين استفاده از سيره عملي و گفتاري آنان در زندگي، از مصاديق ابراز علاقه و محبّت و دوستي حضرات معصومين(ع) است.
انجام واجبات و ترک معاصي و محرمات از طرف شيعيان موجب شادي و خوشحالي آنان ميشود. وظيفه ما هم پيروي واقعي از آنان و زينت بودن براي امامان است.اين بهترين راه براي برقراري ارتباط با معصومين و از جمله حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها است.
*حکمت و فضيلت تسبيحات حضرت زهرا (س) چيست؟
تسبيحات حضرت زهرا سلام الله عليها مصداق (ذکر کثير) است که در قرآن به مؤمنان دستور داده شده است. تسبيحات حضرت زهرا سلام الله عليها که عبارت از ۳۴مرتبه الله اکبر و ۳۳مرتبه الحمدللّه و ۳۳مرتبه سبحان اللّه است , مصداق (ذکر کثير) است که در قرآن به مؤمنان دستور داده شده که فراوان خدا را ياد کنيد: «يا ايّهاالّذين آمنوا اذکرواللّه ذکراً کثيراً; اى کسانى که ايمان آورده ايد! ياد کنيد خدا را, ياد فراوان».
زراره مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: «تسبيحات فاطمه زهرا سلام الله عليها مصداق ذکر کثير است که در قرآن آمده : «اذکرواللّه ذکراً کثيراً».
امام باقر عليه السلام فرمود: «اگر چيزى بهتر از تسبيحات حضرت زهرا بود, پيامبر آن را به فاطمه مى آموخت ».
امام صادق عليه السلام فرمود: «تسبيح حضرت زهرا سلام الله عليها در هر روز بعد از هر نماز محبوب تر است نزد من از خواندن هزاررکعت نماز مستحبى ».
در تعدادى از روايات وارد شده که تسبيحات زهرا سلام الله عليها را فوراً بعد از اتمام نماز, شروع کنيد و به بچه هايتان آن رابياموزيد.
کارهاى داخل خانه همراه با بچه دارى و آسياب کردن گندم يا جو و پختن نان , کار را بر زهرا سلام الله عليها سخت گردانيده بود. على (ع)به زهرا سلام الله عليها پيشنهاد کرد نزد رسول اللّه برويم و از او خادمى را درخواست کنيم تا کمى از بار مشکلات برداشته شود. وقتى خدمت رسول خدا(ص)رسيدند و زهرا سلام الله عليها خدمت پيامبر مشکلات را عرضه داشت , پيامبرفرمود: نمى خواهيد چيزى به شما بيآموزم که بهتر از خادم باشد؟ هنگامى که به رختخواب مى رويد, ۳۴مرتبه اللّه اکبرو ۳۳مرتبه الحمدللّه و ۳۳مرتبه سبحان اللّه بگوييد. فاطمه سلام الله عليها عرضه داشت : راضى شدم .
امام صادق عليه السلام فرمود:«هر کس هنگام خواب تسبيحات فاطمه زهرا سلام الله عليها را بگويد, از جمله ذاکران آن حضرت است
فرم در حال بارگذاری ...
صدّيق» صيغه مبالغه است. «صادق» اسم فاعل معمولي است. به نظر شما چرا به حضرت زهرا(س) «صادقه» نميگويند؟ اگر ميگفتند صادقه، يعني زبان راستگويي داشت و اين معنا به مسائل ديگر نشر پيدا نميکرد.
استاد انصاريان گفت: ظاهر، باطن، گفتار، عمل، فکر، نيت و انديشه حضرت زهرا(س) همه باهم الهي است و تفاوتي در گفتار و فعل، چه در باطن و ظاهر ايشان ديده نميشود. اين است معناي صديقه!
حجتالاسلام والمسلمين شيخ حسين انصاريان در پاسخ به اين پرسش که چرا به حضرت زهرا(س) «صديقه» ميگويند، اظهار داشت: «صدّيق» صيغه مبالغه است. «صادق» اسم فاعل معمولي است. به نظر شما چرا به حضرت زهرا(س) «صادقه» نميگويند؟ اگر ميگفتند صادقه، يعني زبان راستگويي داشت و اين معنا به مسائل ديگر نشر پيدا نميکرد.
وي اظهار داشت: چرا به حضرت زهرا(س) «صديقه» ميگويند؟ چون که ايشان ظاهر، باطن، گفتار، عملش، فکرش، نيتش، انديشهاش همه با هم الهي است و تفاوتي در گفتار و فعلش، در باطن و ظاهرش ديده نميشود و به قول قديميهاي تهران يک آدم راست حسيني که اصلا شيله پيله در وجودش نبود. اين است معناي صديقه!
اين استاد اخلاق درباره حجاب فاطمه زهرا(س) و نحوه حضور ايشان در صحنه اجتماع و نحوه برخوردش با مردان نامحرم عنوان کرد: اسلام با بيرون رفتن زن مخالف نيست، درباره صديقه کبري(س) هم نگفتهاند که دائم در خانه مينشسته است، بالاخره ايشان صله رحم ميکرد و به منزل اقوام خويش يا خانه خانمهايي که با آنها در ارتباط بود، ميرفت. بنابراين اسلام، جلوي بيرون رفتن زن را از منزل نگرفته و ممنوع نکرده است.
وي ادامه داد: اسلام حرفزدن با مرد غريبه را به وسيله زن منع نکرده است. اگر اينطور بود، زن فقط ميتوانست با محارم خود سخن بگويد، اعم از پدر، همسر، برادر، دايي، عمو و…، ليکن اسلام براي بيرون رفتن زن، حدود قرار داده است. اين حدود را در سوره مبارکه نور ميتوانيد ملاحظه کنيد که از مجموع آن آيات استفاده ميشود زن به گونهاي بيرون برود و بيايد که هيچ نامحرم بيدين پستي هم، چشم طمع به آن نداشته باشد. اين بهترين نوع حجاب است.
انصاريان تصريح کرد: بنابراين وقتي خانمي به بيرون از منزل ميرود طوري سخن بگويد که؛ «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ» کساني که دلشان بيمار شهوات جنسي است به گونهاي زن را ببينند که محرّک غرايض جنسي نامحرم نباشد، لذا اينجا با اين نکتهپردازي قرآن وظيفه واجب زنان در بيرون رفتن در نوع پوشش و در نوع رو گرفتن معلوم ميشود که زيباييهاي چهره او در ترکيب پيشاني، ابرو، چشمها، لب و چانه، زيبايي معلوم نباشد.
وي تصريح کرد: همچنين لباس زن، لباس تحريکآميزي نباشد و بنابر فرموده حضرت رسول(ص) بدننما و آشکارکننده نباشد. پس زن ميتواند بيرون از منزل برود، در حالي که با رفتن و برگشتنش احدي را حتي در نيت باطلش، آلوده به گناه نکند.
اين استاد اخلاق با اشاره به نحوه سخن گفتن زنان با مردان نامحرم گفت: زن ميتواند با نامحرم سخن بگويد اما حرفهاي درست و حسابي! ميتواند با استادش صحبت کند، مطلبي را بپرسد و مشکل علمياش را حل کند، ميتواند از سوپرمارکت نزديک محله خريد کند با رعايت شرطي که قرآن کريم معرفي ميکند و ميفرمايد: با صداي صد در صد طبيعي صحبت کند؛ يعني با عشوهگري، طنازي، نازککردن و ريتم دادن صدا در مرحلهاي که طرف مقابل را به گناه بکشد -حتي در درون خويش- صحبت نکند.
فرم در حال بارگذاری ...
به مناسبت ایام فاطمیه آیت الله سید مجتبی نورمفیدی در آخرین جلسه درس خارج فقه در سال ۱۳۹۴ مطالبی پیرامون شخصیت حضرت زهرا (س) ایراد نمود. مشروح بیانات ایشان از این قرار است: یکی از القاب و عناوینی که در مورد ذوات معصومین (علیهم السلام) بکار میرود و در بعضی از روایات و تعابیر هم به آن اشاره شده عنوان «ناموس الدهر» است. در مورد وجود مقدس امام باقر (علیه السلام) روایتی داریم که در آن این عنوان بکار رفته است: «هذا بقیۀ الله فی ارضه…، هذا ناموس الدهر»؛ در مورد وجود مقدس حضرت بقیۀ الله الاعظم (روحی و ارواح العالمین له الفداء) هم این عنوان زیاد بکار میرود. این عنوان در موردحضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نیز به کار رفته است. از این بانوی بزرگ به عنوان «ناموس الدهر» یا « ناموس الله الاکبر»( ناموس بزرگ خدا) یاد میشود. اصلاً معنای ناموس خدا و ناموس دهر چیست؟ چرا به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) این عنوان اطلاق میشود؟
ناموس در لغت به معانی مختلفی وارد شده؛ از جمله به معنای وحی، به معنای ملک و فرشته، به معنای احکام الهی، به معنای قانون اعظم، به معنای صاحب سرّ و راز و آگاه به رموز و نهان امور، در اطلاقات روایی و عرفی هم به مناسبتهای مختلف، از این معانی استفاده شده است. در بعضی موارد به معنای جبرائیل آمده است، در بعضی موارد به معنای وحی آمده است، ولی آنچه که در این مقام مورد نظر است همان معنای صاحب سرّ و صاحب راز و آگاه بر نهان است.
به این وجودات (علیهم السلام) «ناموس الله» و «ناموس الدهر» میگویند چون صاحب راز و صاحب سرّ این عالم هستند؛ اهل بیت (علیهم السلام) صاحب سرّ خداوند و صاحب سرّ عالم خلقت، اعم از عالم تکوین و عالم تشریع هستند. نظام این عالم اسرار و رموزی دارد، هم نظام تکوین و هم نظام تشریع، آنچه از عالم تکوین تا بحال مکشوف شده در مقابل رمز و رازهایی که در این عالم وجود دارد ناچیز است، به همین جهت است که در روایت داریم وقتی حضرت بقیۀ الله الاعظم «عجل الله تعالی فرجه الشریف»، ظهور میکنند، بخش اعظم رازهای عالم خلقت و عالم تکوین در آن زمان آشکار میشود، هرچه بشر تا آن زمان برای کشف مجهولات تلاش کند، باز هم بخش اعظم مجهولات برای او باقی میماند که پس از ظهور برای مردم آشکار میشود. این فقط مربوط به نظام تکوین نیست بلکه در نظام تشریع هم این گونه است. حقیقت بسیاری از احکام الهی در آن زمان آشکار میشود. بسیاری از احکام شرعی در مرحله انشاء باقی مانده و تنها در زمان حضرت ولی عصر و پس از ظهور فعلیت پیدا میکنند. این که گفته میشود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) «ناموس الدهر» است؛ به این معناست که صاحب اسرار تکوین و تشریع است و به همین جهت بشر محتاج به آن وجود نورانی است. اگر به امام باقر (علیه السلام) هم عنوان «ناموس الدهر» اطلاق شده برای این است که امام باقر صاحب سرّ و راز عالم خلقت بوده است، حال این عنوان به وجود مقدس فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هم اطلاق شده و حتی در بعضی از تعابیر «ناموس الله الاکبر» نیز وارد شده است. اگر امام زمان (علیه السلام) ناموس الدهر میباشند و راز و رمز عالم خلقت و شریعت در آن وجود مقدس به ودیعه گذاشته شده ولی خود حضرت (عج) میفرمایند: برای ما اهل بیت (علیهم السلام)، مادرمان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) اسوه است؛ پس اگر بخواهیم اینها را باهم بسنجیم، باید بگوییم وجود مقدس فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ناموس اکبر خداست، بزرگترین ناموس خدا است، صاحب سرّ خدا است؛ برای همین است که در این صلواتی که بر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرستاده میشود میگوییم«اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السرّ المستودع فیها، بعدد ما احاط به علمک» میگوییم: خدایا درود بفرست بر فاطمه(سلام الله علیها) و پدرش (صلی الله علیه و آله)، بر فاطمه (س) و شوهرش (ع) و فاطمه (س) و فرزندانش (ع) و سرّی که در او به ودیعه گذاشته شده است، به تعدادی که علم تو به آن احاطه دارد؛ این نشان میدهد که خداوند یک سرّی را در این وجود مقدس به ودیعه گذاشته است؛ این ودیعه هم علم خدا است، هم حکمت خدا و به طور کلی همه آنچه که متجلی کننده شخصیت انسانی است.
اگر به این جهت توجه کنیم، آنوقت معلوم میشود چرا امام صادق (علیه السلام) فرمود: «وإنما سمیّت فاطمه لأن الخلق فطمو عن معرفتها»، فاطمه، فاطمه نامیده شد چون مردم از شناخت و معرفت او عاجز هستند و نمیتوانند به حقیقت او دسترسی پیدا کنند. این ضمن اینکه مسئله مهمی است ولی صرفا یک برجستگی و ویژگی غیر قابل دسترس و یک کمالی که ثمره ای برای عالم انسانیت نداشته باشد نیست، اگر کسی ناموس خدا است، صاحب سرّ خدا است، باید برای بشریت و مسلمین ثمره داشته باشد. به این جهت توجه کنید که وقتی ما میگوییم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ناموس خدا است، صاحب سرّ خدا است، صاحب راز و رمز عالم خلقت اعم از تکوین و تشریع است، حتماً یک سنخیتی بین خداوند و این صاحب سرّ وجود دارد و الا صاحب سرّ شدن معنا ندارد. معمولاً در مناسبات انسانی وقتی دو نفر خیلی به هم نزدیک هستند، صاحب سرّ هم شناخته میشوند. دو نفری که باهم خیلی رفیق هستند وقتی خیلی احساس سنخیت کنند اسرار خود را برای یکدیگر بیان میکنند. اگر کسی به دوست خود اعتماد کند و امین باشد، و کاملاً او را نزدیک به خود ببیند، اسرار خود را برای او بازگو میکند، پس در صاحب سرّ شدن این نکته نهفته است که سنخیت و قرابت حتما بین ودیعه گذارنده و ودیعه پذیرنده وجود دارد. بر این اساس اگر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) صاحب سرّ خداوند است، این حاکی از قرابت و سنخیت تام این وجود با خداوند است و این بدین معناست که آن حضرت یک انسان الهی است. به تعبیر امام راحل (رضوان الله علیه) تمام هویت انسانی و کمالات انسانی در فاطمه زهرا (سلام الله علیها) جلوه گر شده است، هر فضیلتی که در این عالم برای یک انسان و برای یک زن متصور است در این وجود متبلور شده است. علم و حکمت در حد اعلی، شجاعت در حد اعلی، صبر و استقامت در بالاترین مرتبه، استقامت در مقابل دشمنان، مهربانی و شفقت نسبت به مردم، همه در حد کمال است. اینکه ما حضرت زهرا (سلام الله علیها) را فقط به عنوان یک شخصیتی که کار او گریه کردن در مصیبتها بوده معرفی کنیم، این ارائه یک تصویر ناقص از آن حضرت است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) از نظر علم، حکمت، صبر، بردباری، رعایت حال مستمندان و بیچارگان، زهد و عبادت، عدم دلبستگی به دنیا، شوهرداری و فرزند داری برترین است؛ یعنی هر آنچه که خداوند از یک انسان انتظار دارد در این وجود مقدس تجلّی پیدا کرده و به همین جهت صاحب سرّ خدا است. این قرابت و سنخیّت در او بوده که خداوند او را لایق این دانسته که راز و رمز خلقت را در او به ودیعه بگذارد. آنچه ما در آن وجود مقدس میبینیم بخش کوچکی از آن عظمت وجودی است. اگر ما میگوییم حضرت زهرا (سلام الله علیها) الگو و اسوه است برای این جهت است. اگر میگوییم ناموس خدا میباشد، برای این است که او نزدیکترین افراد به خداوند است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: عزیزترین افراد برای من فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است. بنابراین، این شخصیت باید برای بشریت در همه جهات الگو باشد. اوج مهربانی با مردم، حتی با کسانی که با او بیمهری کردند. اگر هم جایی لب به شکوه و شکایت میگشاید برای این است که میخواهد مردم را هدایت کند، نه اینکه حس بغض و کینه و انتقام (نعوذ بالله) در او شعله ور شده باشد؛ بله؛ حضرت (س) از رفتارهای مردم آن زمان بسیار دلگیر بود اما از گمراهی و ضلالت مردم رنج میبرد دغدغه او مثل پیامبر بزرگوار اسلام هدایت مردم بود. روایتی از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده که میفرمایند:« ولو کان الحسن هیئتاً لکانت فاطمه، بل هی اعظم، إن فاطمه ابنتی خیر اهل الارض، عنصراً و شرفاً و کرماً» میفرمایند: اگر خوبی میخواست در قالب یک شخصیت و یک هیئت ظهور کند، قطعاً فاطمه (س) بود. خوبی چیزی نیست که در خارج بشود به آن اشاره کرد و مابإزاء خارجی ندارد، ولی اگر بخواهد در خارج تجلی پیدا کند، در قالب فاطمه متجلی است. پیامبر (ص)میفرماید: بلکه فاطمه برتر از خوبیها است، «بل هی اعظم»؛ این یعنی اینکه این شخصیت جامع همه خوبیها است و نقص در وجود او نیست. لذا این شخصیت باید الگو برای بشریت باشد. ما تا میتوانیم باید شخصیت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را درست معرفی کنیم. این شخصیت اگر درست معرفی شود همه دلهای عالم را به خود جذب میکند.
فاطمه (س) اسم اعظم الهی است؛ چون زهرای مرضیه (سلام الله علیها) انسان کامل است و انسان کامل اسم اعظم الهی است و لذا زهرای مرضیه (سلام الله علیا) اسم اعظم الهی است. درست است که ما به کُنه وجودی او نمیتوانیم معرفت پیدا کنیم، اما در حد توان و در حد مقدورات خود باید بخشی از شخصیت او را برای مردم بیان کنیم.
انشاءالله ایام فاطمیه ایامی باشد که تا میتوانیم برای تبیین ناموس خدا تلاش کنیم. در حد توان، هم دانش خودمان را افزایش دهیم و بیشتر مطالعه کنیم، هم برای مردم این وجود را بیشتر تبیین کنیم؛ چون اگر حجت بن الحسن (عج) ناموس الدهر است خود ایشان میگویند اسوه و الگوی ما فاطمه زهرا (سلام الله علیها) میباشند. ببینید این مادر چه عظمتی دارد که کسی مثل امام زمان (علیه السلام) میفرمایند او اسوه والگوی ما است.
فرم در حال بارگذاری ...
ای نفس لئیم …که اظهار میکنی باید فکری برای روز سیاه کرد و از این بدبختی باید خود را نجات داد، اگر راست میگویی و قلبت با زبانت همراه است … چرا این قدر غافلی و قلبت سیاه و شهوات نفسانیه بر تو غالب است و هیچ در فکر سفر پر خطر مرگ نیستی؟ عمرت گذشت و دست از هوی و هوس برنداشتی، عمری را در شهوت و غفلت و شقاوت گذراندی. عنقریب اجل میرسد و پایبند و گرفتار اعمال و اخلاق زشت و ناهنجار خودی. … خداوندا، ما را از این خواب طولانی بیدار کن، و از مستی و بیخودی هُشیار فرما، و دل ما را به نور ایمان صفا بده، و به حال ما ترحم فرما، ما مرد این میدان نیستیم، تو خود ما را دستگیری نما و از چنگال شیطان و هوای نفس نجات بده. بحق أولیائک محمد و آله الطاهرین، صلوات الله علیهم اجمعین.
( سید روح الله موسوی خمینی(ره) ، چهل حدیث ، ص 162 ، انتشارات طه قزوین ،1366 )
شرح کتاب الموجز فی اصول الفقه - شارح: استاد علی صافی اصفهانی - دوره دوجلدی شامل متن عربی ، ترجمه و شرح - اصفهان کتابسرای خاتم - 03132236739 - 09133062935 - جهت اطلاع : قیمت دوره دو جلدی 450.000 ریال - امکان ارسال کتاب- www.posteketab.blogfa.com
فرم در حال بارگذاری ...
علی علیه السلام می فرماید : خداوند رضایت و خشنودی خودش را در طاعتش مخفی کرده، پس هیچ کدام از طاعات و عبادات را کوچک نشمار؛ چه بسا که همان عبادت موافق رضا و خشنودی خداوند است و تو نمیدانی. هیچ کدام از کارهای خوب و عبادات را کوچک نشمارید، شاید رضای خدا در همان عمل باشد. در خیابان راه میروید، پوست هندوانه یا خیاری را میبینید، آن را بردار و کناری بگذار مبادا زنی که بچه در بغل دارد به زمین بخورد. این یک عمل نیک است، همین را کوچک مشمار؛ شاید رضا و خشنودی خداوند در همین عمل باشد. پیرمردی از مسافرت آمده، چمدانش را نمیتواند بلند کند، تو کمکش کن و چمدانش را حمل کن. یک وقت میبینی همین عمل به ظاهر کوچک، تو را بهشتی کرد؛ چرا؟ چون خداوند رضایت و خشنودی خود را در طاعات مخفی کرده است. نیمههای شب از خواب برمیخیزی، تشنهای، آب میخوری، همان موقع میگویی: «صلی الله علیک یا اباعبدالله.» ناگاه در مییابی که همین سلام دادن به امام حسین علیه السلام کارت را درست میکند و برای همین سلامی که نیمه شب به امام حسین علیه السلام دادی، به بهشت میروی.در اتوبوس نشستهای، پیرمردی وارد میشود، بلند شو جایت را به او بده و همین عمل خیر را کوچک مشمار؛ یک وقت میبینی همین عمل به ظاهر کوچک، نجاتت میدهد. همسایهات توانایی دادن کرایه خانه را ندارد، به او کمک کن و این کار را کوچک به حساب نیاور؛ شاید رضای خدا در این عمل باشد.
( محمودی گلپایگانی ، در محضر آیت الله مجتهدی تهرانی –ره ، ج1 ، ص 59 ، انتشار مستجار ، 1386
تلنگر خوبی بود
دوست عزیز از حضور شما در وبلاگمان خوشحال می شویم!
سلام
بسیار عالی بود،ممنون
التماس دعا
فرم در حال بارگذاری ...
قال رسول الله(ص): شَكَا رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص خَدَمَهُ فَقَالَ لَهُ اعْفُ عَنْهُمْ تَسْتَصْلِحْ بِهِ قُلُوبَهُمْ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُمْ يَتَفَاوَتُونَ فِي سُوءِ الْأَدَبِ فَقَالَ اعْفُ عَنْهُمْ فَفَعَلَ
مردی خدمت رسول
خدا شرفياب شد و از دست خدمتکارانش به رسول خدا شکايت کرد. احتمالا کسی بوده که خدمتکار در منزل يا بيرون منزل داشته و آنها او را اذيت می کردند و
او خسته شده بود که از دست آنها خدمت رسول خدا شکايت مي کرد. حضرت رسول يک جمله کليدی فرمودند که دامنه اثر گذاری اين جمله از خصوص محيط
خانواده و رابطه بين زن و شوهر تا محيط کار و به طور کلی هر کسی که به نوعي تدبير و تمشيت امور در دستش است را در بر می گيرد. حضرت فرمود آنها را عفو
کن«تستصلح به قلوبهم» و به اين وسيله قلوب خطا کاران را استصلاح کنيد.
قطعا منظور رسول خدا(ص) اين نيست که در برابر جرم و تخلف آشکار گذشت دائمی بشود و متخلف مجازات نشود و هر کس هر کاری کرد او را عفو کنيم زيرا اثر
مجازات و تنبيه از بين می رود اگر قرار باشد کسی در تمام زندگی مرتکب خطا شود و دائما مورد عفو قرار بگيرد دراين صورت خاصيت و فلسفه مجازات از بين
می رود. بلکه مقصود پيامبر خدا اين است در کنار اعمال مقررات در رابطه با خطا کار عفو را به عنوان استصلاح در نظر بگيريم. در بسياری از مواقع اين
گذشت است که باعث اصلاح می شود. نوعا در ذهن ما انتقام و برخورد شديد تنها را صلاح است. ببينيد بالاخره خدمتکاران آن شخص سطح فکر و فرهنگشان معلوم
بود و حتما خطا و اشتباهی داشتند اما در برابر بعضی خطاها و اشتباهات اگر عفو بشود و بزرگوارانه برخورد شود بهتر به رشد آنها کمک می کند. اگر اين
شخص می خواست دائماً خدمه را تنبيه کند قطعا مشکلاتش حل نمی شد بلکه بيشتر هم می شد. ظاهر روايت اين است که آن شخص به دستور خدا عمل کرد و ديگر کانه مشکلش حل شد. زيرا در ادامه روايت آمده ففعل، درست است که نگفته بعدش چه شد ولی می گويد رسول خدا اين را فرمود و او نيز اين کار را انجام داد؛ کانه
ديگر مشکلش بر طرف شد و برای شکايت مجدد نزد رسول خدا نيامد.
بخشش
واقعا نکته بسيار مهمی است، در محيط خانواده که يک محيط دوستانه است، در روابط بين همسران و در روابط والدين و فرزندان خيلی مهم است که غرور و
پافشاری بر بعضی از امور نداشته باشيم. اينکه چون اين حرف را زدم بايد همين شود درست نيست، گاهی عفو و گذشت يا تغافل مايه اصلاح است. فکر نکنيد با
سخت گيری و خشونت و ايستادگی و قلدری می توانيم محيط خانواده را به يک محيط صالح و سالم تبديل کنيم. نگاهی به پدران و مادرانی که با فرزندانشان
برخوردهای خشک و سخت داشتند بيندازيد؛ آيا در تربيت فرزندانشان تاثيری داشته يا خير. به حکم عقلا و عقل و شرع اين رفتار اثر عکس دارد.
در يک مقياس وسيع تر نيز مطلب از همين قرار است. اگر به همين اصل عمل شود واقعاً بسياری از مشکلات ما در محيط کارمان در مملکتمان در دوائر کوچک و بزرگ قابل حل است. اگر به همين اصل عمل شود دو نفری که در خيابان تصادف می کنند يا دو نفری که در خيابان با هم برخورد می کنند هيچ وقت کارشان به دعوا و
منازعه نمی کشد در حاليکه الان ببينيد مردم سر کوچکترين امور با هم دعوا می کنند اصلا کانه عفو از اين اجتماع رخت بر برسته. اگر جايی شخصی که حق
با اوست گذشت کند ببينيد چه اثری روی شخص مقابل دارد. مخصوصا ما که روحانی هستيم. بعضی از هم لباسهای ما در خيابان و جای ديگر با مردم که مشکل پيدا
می کنند می ايستند به دعوا و برخورد کردن. اين نه تنها اثر ندارد بلکه يک اثر سويی می گذارد که بسياری را از اين لباس دور می کند. اما اگر کسی با کرامت و بزرگواری برخورد کند چقدر اثر مثبت در شخص مقابل خودش می گذارد.
خدا می داند ما بايد روشمان را عوض کنيم روحانيت چه در موقعيت اجرا باشد و چه نباشد در سلوکش با مردم بايد اينچنين عمل کند و گرنه صرف موعظه و اخلاق
و انتقام گرفتن در مقام عمل و عفو و گذشت را در حاشيه نهادن، راه به جايی نمی برد.
«والحمد لله رب العالمين»
فرم در حال بارگذاری ...
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ تَعَلَّمَ فِي شَبَابِهِ كَانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فِی الْحَجَرِ وَ مَنْ تَعَلَّمَ وَ هُوَ كَبِيرٌ كَانَ بِمَنْزِلَةِ الْكِتَابِ عَلَى وَجْهِ الْمَاء
رسول گرامی اسلام(ص) می فرمايد: تعلم در ايام جوانی بمنزله نقش بر سنگ است يعنی به اين زودی زائل نمی شود. اگر نقشی بر سنگ بسته بشود ماندنی و مستمر است. وقتی در طبيعت با کنده کاری علامتی بر روی سنگ می گذارند سالها و قرنها می ماند. اما تعلم در بزرگسالی مثل نوشتن بر روی آب است و نمی ماند و واقعا اين مساله مهمی است.
هر چه می توانيد در جوانی ياد بگيريد، در تحصيل و طلب علم نبايد امروز و فردا کرد. گاهی در ذهنمان می گذرد که حالا فرصت است و اين جدال درونی طالبان علم به اينکه حالا بخوانم يا نخوانم، حالا اگر امروز نخواندم فردا می خوانم، مشکل درست می کند. اين احاله دادن به فردا و فرداها يعنی از دست دادن فرصتها. واقعا هر چه سن بالاتر برود امکان فرا گيری وتعلم ضعيف تر می شود و قوای انسان به مرور تحليل می رود. به هر حال اگر قوه فهم و درک انسان دائماً در حال تلاش نباشد تحليل می رود. همانطور که جسم انسان در اثر بی تحرکی بيمار می شود روح انسان نيز بر اثر بی تحرکی دچار بيماری می شود. گاهی به گذشته خودتان مراجعه کنيد يک سوره قرآن که از کودکی حفظ کرديد هنوز در ذهن شما مانده اما هرچه جلوتر می رود حافظه انسان ضعيف می شود. مگر اينکه کسی دائما در جريان زندگی اين قوا را زنده نگه دارد. به هر حال قدر جوانی را بدانيد. واقعا اين جمله «من تعلم فی شبابه» نکته ای ناب است. فرصت جوانی را از دست ندهيد. جوانی هم اوجش تا 40 سالگی است و طلبه از چهل سالگی به بعد ديگر بايد اطلاعات و دانش خود را عميق کند ولی تا چهل سالگی بايد ياد بگيرد. لذا فرصتها را از دست ندهيد؛ ببينيد روزی چند ساعت مطالعه می کنيد روزی چند ساعت برای مسائل علمی فکر می کنيد؟ اينها وقتی در طول عمر کنار هم انباشته شود می فهميم چقدر کار علمی کرديم و چقدر وقت هدر داده ايم. لذا توصيه می کنم در مورد خودتان و در مورد فرزنداتان دقت کنيد و زمينه يادگيری آنها را فراهم کنيد. «الحمد لله رب العالمين»
فرم در حال بارگذاری ...
<< 1 ... 62 63 64 ...65 ...66 67 68 ...69 ...70 71 72 ... 257 >>