اوصاف پروردگار

امام هادی علیه السلام می فرمایند :

اِنَّ اللهَ لا یوصَفُ اِلاَّ بِما وَصَفَ به نَفْسَهُ وَ اَنّی یوصَفُ الذَّی تَعجِزُ الحَواسُُّ اَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاَوْهامُ اَنْ تَنالُهُ وَ الخَطَراتِ اَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَبْصارُ عَنِ الاحاطَهِ بِه نَای فی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَایهِ، کَیفَ الکَیفَ بِغَیر اَنْ یقال: کَیفَ، وَ اینَ اْلاینَ بِلا أن یقالَ: اینَ هُو، مُنْقَطِعُ الکَیفِیهِ وَ الاینیهِ الواحِدُ الاَحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ و تَقَدَّسَتْ اسْماؤُهُ؛ بحارالانوار، ج4، ص303

به راستی که خدا جز بدانچه خودش را وصف کرده است، وصف نشود. کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجز است، و تصورات به کنه او پی نبرند، و در دیده‌ها نگنجد، او با همه نزدیکی‌اش دور است و با همه دوری‌اش نزدیک، کیفیت و چگونگی را پدید آورده، بدون اینکه خود کیفیت و چگونگی داشته باشد. مکان را آفریده، بدون این که خود مکانی داشته باشد. او از چگونگی و مکان برکنار است، یکتای یکتاست، شکوهش بزرگ و نام‌هایش پاکیزه است.

 


موضوعات: مناسبتهاي روز
   پنجشنبه 4 خرداد 1391نظر دهید »

فرزندلافتی صدای گامهایت رامی شنوم.چشم به درسیاه شدامانیاندی.ای زیباترین شکوفه بوستان احمدی،گوشم به زنگ ودیده به درخواهندماند،تاکه بگویندآمدی.اگرمهرانتظاررابرلبهایمان حک نکرده بودند،اگرغزل انتظارراازبرنبودیم واگرازجام انتظارسرمستمان نکرده بودندمعلوم نبوددراین تاریک روشن مبهم واین گردش ممتدوکشدارثانیه هااین همه سوزوگدازرابه درگاه کدام سنگ وچوب وآتش می بردیم وازکه پناه می جستیم نازنین.روزهاآنقدرباننگ ونیرنگ آمیخته است که روزمان راازشب نمی شناسیم مهربان!همه جاتاریک تاریک شده:آنقدرکه اگرتمام چلچراغ های تاریخ راروشن کنیم بازهم چاه وچاله رانمی بینی وپابه لجن زاری می گذاری که بیرون آمدن ازآن طاقت فرسااست.مولاجان!فضای غبارآلودی است یلدای غریبی استپس درکدامین سپیده لایق،ذوالفقارتوسیاهی شب رامی دردوچشمان عاشق رابه صبح صادق پیوندمی زند؟فرزندلافتی!ذوالفقارعمریست چشم به راه توداردتاتوبیایی.ندای فزت وربّ الکعبه تاب وقرارراازوی ربوده است.ای ذریّه علی،فرزندغریب کوفه صدای دردودل غریبانه پدررامی شنوی؟چاه منتظرتوست تاحق امانت رااداکنی.مهدی جان!زین واژگان ذوالجناح راکی سامان می بخشی؟کی ندای هل من ناصرینصرنی سالارشهیدان راپاسخ می گویی؟

به قلم طلبه

   جمعه 24 شهریور 13911 نظر »

داد استاد توانمند این ندا

ناظرت باشد به هر لحظه خدا

ترکه مهرش عتابت می کند

وقت حرمان اوشتابت می کند

هان مسافر عشق نافع درسفر

بی وجود عقل باشی درخطر

رهبر اقلیم جان را عقل دان

عشق بی تدبیر را از اوستان

عشق بی تدبیر چون عصیان کند

صاحبش را عاصی و حیران کند

گرتو خواهی رتبه انسان شوی

یا که نه انسان زجنس جان شوی

کوچ کن ازخود به سوی جان خود

تا شوی آزاده از حرمان خود

گر تو خواهی باشی ازجنس زلال

از خودوجان تو سفر کن بی ملال


به قلم یکی ازطلاب مدرسه


موضوعات: مناسبتهاي روز
   چهارشنبه 22 شهریور 13911 نظر »

اندیشه جعفری درجانها مکتوم مانده

هان ای طلاب علوم دینی وقت آن نرسیده که آن رانشردهی؟

به قلم ز-احمدی


موضوعات: مناسبتهاي روز
   سه شنبه 21 شهریور 13911 نظر »

چشمهای طوفانی درغروب ستاره فضائل عالم آل محمدحضرت امام جعفرصادق(ع)بارانی است اماباران بی اندیشه نهال نداردباید تدبرنمودکه وقت تنگ وزوددیرمی شود.

شهادت امام صادق (ع)برپویندگان راهش تسلیت باد.

به قلم خانم زهره میراحمدی ازطلاب مدرسه


موضوعات: مناسبتهاي روز
   سه شنبه 21 شهریور 1391نظر دهید »

راز نشکفته تو ای مولای من

ای خدابنگر تو این شبهای من

گویش جانم خدای مبهم است

دوستی باتو برایم مرهم است

ای خدا بنگر که دنیا تنگ شد

پند دنیا بهرمن چون سنگ شد 

پند دنیاتیرگی را او منّّورمی کند

 جان مس رااو مطهر می کند

دوستیی تو بلندم می کند

پند دنیا راچون قندم می کند


 به قلم خانم زهره میراحمدی ازطلاب مدرسه

 


موضوعات: دلنوشته ها
   سه شنبه 21 شهریور 13911 نظر »

جان ودلم وا شود شِکوِه شکوفا شود

راه همه  درهم است راه حقیقت کم است

عشق چو پروانه شو همدم این خانه شو

جام جهان بین من رایت حق بین  من

این رخ من ناب کن طاقت من تاب کن

آب رخ از جان بگیر ظلمت حرمان بگیر

هاتفی از کوی نورشِکوِه کند برحضور

عشق دراین جان نهان نشئه آن لامکان

کودک جان مبتلا شکوی کند بر بلا

غور بکن دروجود تا تو ببینی شُهود

چشمه که جوشان شودموج  خروشان شود

چشمه دل جاری است دُرّوگوهرساری است

عشق چو افلاکی است جذبه آن پاکی است

رُفت بکن جان خود پاک کن ایمان خود

سِیرت خود را بساز ای گوهر کارساز

فکر کند این وجود برره سخت شُهود

مهراگرجاری است  شهر دلم خالی است

جان من آزادکن شهر دل آباد کن


به قلم خانم زهره میراحمدی ازطلاب مدرسه


موضوعات: دلنوشته ها
   سه شنبه 21 شهریور 1391نظر دهید »

دوباره کبوتردلم درهوای آشیانه توبال وپرمی زند،امروزخسته وغمگین ازپس کوه های سربه فلک کشیده به سویت پرمی کشم تاشایدساعتی درکنارتو،مرهمی به روی زخمهای کهنه ام بگذارم،ای مولای من!نمی دانم شب هجران کی به پایان می رسد؟شایدامروزکه بال هایم رادرهم می کشم،تاسپیده دم ظهورت توشه ای درکوله بارانتظارنمانده باشد!بازآی!بازآی وبی قراری دل وبی شکیبایی دیده مارابه شهدوصل صفابخش.عطرکرامت خویش براهل نیازبگستر!کجانشان توجوییم؟ای مهرفروزنده هدایت!باکه بگویم حدیث تلخ هجران وانتظار؟ََََََشکوه فرقت یاربه آفریدگاربریم که اوآگاه اندوه درون ماست.

ای آخرین عشوه عرش!ای اولین امیرغائب ازنظر!دروسعت وژرفای نورحضورتوست که دیده ضعیفمان یارای تماشای هورندارد.ای مهدی موعود!ای منجی محبوب!ای قائم منتقم!به راستی که درتاریخ وصل وهجران وعشق وحرمان محبتی چنین دیرپای،محبانی چنین پای بندومحبوبی چنین گریزپای،هیچ چشمی ندیده وهیچ گوشی نشنیده که هزاروصدوچهل سال است که این جذبه ونازورازونیازادامه دارد.مولای من یوسف زهرا!مهدی آل یاسین!عمریست که جبین برخاک کوی توساییده ایم ودرمحراب ولایت توحق رابه پرستش نشسته ایم حال باچه زبانی به بداندیشان سخن ازدوری توگویی!مهدی جان بیا،بیاتادریای پرخروش وجودم درکنارساحل وجودت آرامش ابدی خودرابازیابد.چراکه دیریست دریای وجودطوفانی است وساحلی می جوید.پس ازپنجره مهروکرامت دل دریایی مرانظاره کن که چگونه درفراقت می تپدوچگونه قنوت تمنای وجودم درشبهای طولانی تنهایی،درهجران تومی سوزدوعاجزانه دراین سوزش هجران توست که دستها رابه سوی معبودسوق می دهدوعاجزانه می طلبد اللهم عجل لولیک الفرج

به قلم خانم آمنه نصرتی ازطلاب پایه4


موضوعات: دلنوشته ها
   دوشنبه 20 شهریور 13912 نظر »

1 ... 233 234 235 ...236 ... 238 ...240 ...241 242 243 ... 256

جستجو
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31