« فقیه واقعیمراقبت زبان ( حد و مرز سخن گفتن) »

موقع بازیهای المپیک بود که در ژاپن برگزار میشد به ژاپن سفر کرده بودم و یه روز برای غذا به رستوران بسیار بزرگ و شلوغی رفتم و بعد چندین ساعت به جاهای دیگری رفتم ناگهان یادم امد که ساکم را که تمام زندگیم داخل آن بود را در آن رستوران جا گذاشته ام سراسیمه رفتم و با کمال ناباوری دیدم ساکم همانجا است و پیرمردی کنار آن نشسته است اوگفت وقتی دیدم ساکت را فراموش کردی با این که وقت دندان پزشکی داشتم ماندم تا بر گردی و وقتی از او تشکر کردم
و گفتم خدا به شما اجر خواهد داد و او در جواب گفت: من به خدا اعتقاد ندارم من به انسانیت معتقدم.


موضوعات: نکات اخلاقی
   یکشنبه 9 تیر 1392


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31