« سال خود را با بهترین ۷سین آغاز کنیدبا ما چه کند این مرد که گنجی را حراج کرده است؟ »

  ایستاده بود پشت همین در ! تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که هر صبح پیش از مسجد می آمد که بگوید : ” پدرت فدایت دخترم “

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبر باز کرده بود که هر غروب می آمد که بگوید : ” شادی دلم ” ، ” پاره تنم” .

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که می خواست برود سفر و آمده بود زیر گلوی او را ببوسد.

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که پی ” کسانی یمانی” می گشت تا در آن آرامش یابد.

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پسرش حسن (ع) باز کرده بود ” جدت زیر کساست ، برو نزدیک ”  

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوار و به حسین (ع) خسته از راه آمده ، گفته بود ” نور چشمم” ، ” میوه ی دلم ” ، ” جد و برادرت ” زیر کسایند.

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده به همین دیوار و در را روی علی (ع) باز کرده بود . روی علی (ع) که بی تاب می گفت ” بوی برادرم محمد (ص) می آید ” .

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوار ، یعنی آیا در را روی جبرئیل خودش باز کرده بود ؟

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوار و تنها گلیم زیر پایش را بخشیده بود .

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوار و گردنبند  یادگاری را کف دستهایش دراز کرده بود سمت فقیری که از این همه سخاوت گریه می کرد.

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوار و پارچه ای کشیده بود روی سرش چون حتی چادرش را بخشیده بود. ……..


موضوعات: معرفی اساتید
   یکشنبه 10 اسفند 1393


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31