حاشیه و حاشیه نشینی! | ... | |
پروردگارا،ایستادیم،نگریستیم،زیستیم،آزاد آزاد… کجا؟حاشیه… من حاشیه نشینم… از حاشیه مینگرم ،واز حاشیه سخن می گویم،موانعی را میبینم و معرف مانع بزرگی چون خود و دل خود میشوم… جای امید هست که تو به حاشیه می نگری… از دورترین نقطه ی عالم به تو می اندیشم،می اندیشم وجودم را مرور می کنم،سکوتم را غرق سکوت میکنم و به همراهش تعالی مطلق تو را تداعی… کاش روزی در متن زندگی باشم و نقطه ای از معنای حیات… حاشیه نشینان فکرم را کوچک می شمارند و مرا دیوانه میخوانند،نمی دانند،خداوند به اندازه ی فکر کوچکم کوچک میشود و با بزرگی اندیشه ام بزرگ… انتهای اندیشه ی کودکانه ام تویی،و تو خود این را بهتر میدانی… اول تویی و آخر تو،تویی که از بی نهایت تا بی نهایت سیر میکنی،پس شاید در این میان من همان نهایت باشم… پروردگارا،فاصله ام تا اول و آخر بی نهایت بودنت،بی نهایت است و نهایت کوچک بندگی ام بسی کوچک،بزرگی اش را از تو می طلبم… پروردگارا،شیرین تر از عشق تو را سراغ ندارم و در اندیشه ی وصال توام حتی در حاشیه… پروردگارا… دلنوشته طلاب مدرسه
[چهارشنبه 1392-05-16] [ 12:40:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|