حدیث عنوان بصری { خودسازی در کلام امام صادق (ع) } | ... | |
روایت عنوان بصری یکی از دستور العمل های بسیار مهمّ وجود مقدس امام صادق (ع) است که در بردارنده نکاتی نغز و بدیع در تهذیب نفس است که جهت استفاده تمامی پیروان مکتب نورانی ائمه دین صادر فرموده اند.و بسیاری از عرفا ، علما و بزرگان اخلاق اهتمام خاصی به این روایت شریف داشته اند ، از جمله مرحوم آیت الله العظمی سید میرزا علی قاضی طباطبایی (ره) به ارادتمندان و شاگردان خود دستور می دادند که آن را بنویسند و عمل کنند و کراراً می فرمودند : (( باید آن را در جیب خود داشته باشید و هفته ای یکی دو بار آن را مطالعه کنید )) و شاگردان خود را بدون التزام به مضمون این روایت نمی پذیرفتند. ذیلاً متن و ترجمه این روایت شریف را برای بهره مندی تمامی مشتاقان سلوک الی الله ذکر می کنیم. مرحوم علامه مجلسی (ره) در بحارالانوار { چاپ بیروت ، جلد 1 صفحه 224 ، کتاب العلم ، باب 7 ، آداب طلب العلم و احکامه } می فرماید : می گویم : به خط استادمان ؛ بهاء الدین عاملی شیخ بهاء (ره) روایتی را با این مضمون یافتم : (( شیخ شمس الدین محمد بن مکی ( شهید اول ) گفت : من از خط شیخ احمد فراهانی (ره) از عنوان بصری ؛ که پیرمردی سال خورده بود و از عمرش نود و چهار سال می گذشت نقل می کنم که او گفت : من سالیانی به نزد مالک بن انس رفت و آمد می کردم ، زمانی که جعفر صادق (ع) به مدینه آمدند به محضر ایشان شرفیاب شدم و دوست داشتم همان طوری که از مالک تحصیل علم کرده بودم از ایشان نیز کسب علم کنم.روزی آن حضرت به من فرمودند : من مردی تحت نظرم { وجود مقدس امام صادق (ع) در دوران امامت شدیداً تحت نظر حکومت وقت بودند خصوصاً زمان منصور دوانیقی که نسبت به حضرت ظلم زیادی روا داشت تا آنجا که محل اقامت آن حضرت را سه بار تغییر داد و لذا رفت و آمد ایشان در مقاطعی به ویژه اواخر عمر در اختیار خودشان نبود.که این امر خود بیانگر خفقان حاکم بر جامعه و ترس بیش از حد حاکمان جائر از ارتباط مردم با امام (ع) است } علاوه بر این در هر ساعت از شبانه روز اذکاری دارم که به آنها مشغول هستم.پس مرا از عبادتم غافل نکن ، و علومت را از سالک و راهنمایت (مالک بن انس) بگیر و مثل گذشته با او رفت و آمد کن.از این ماجرا غمگین شدم و از محضرشان مرخّص شدم . با خودم گفتم : اگر در وجود من آثار خیر و هدایت به چشم حضرت می آمد ، مرا از رفت و آمد و کسب علم از محضرشان منع نمی فرمودند. بنابراین در مسیر خود داخل مسجد رسول الله (ص) شدم و به آن حضرت سلام دادم و بیرون آمدم.سپس فردای آن روز به روضه مبارکه ( بین قبر و منبر رسول خدا (ص) ) برگشتم و دو رکعت نماز خواندم و عرض کردم : خدا ! ، پروردگارا ! قلب جعفر (ع) را نسبت به من مهربان و متمایل فرما و از علمش مقداری روزی من کن که بوسیله آن به راه راست هدایت شوم. با همان حالت ناراحتی و اندوه به منزل برگشتم و چون دلم مالامال از محبت جعفر (ع) شده بود با مالک بن انس رفت و آمد نکردم و از خانه ام به جز برای نماز واجب خارج نشدم ، تا این که صبرم تمام شد.(روزی) پس از اقامه نماز عصر سینه ام تنگ شد و طاقتم به سر آمد نعلینم را به پا کرده ، ردایم را پوشیده و قصد دیدار جعفر صادق (ع) نمودم. وقتی که به درب خانه آن حضرت رسیدم اجازه ورود خواستم.خادمی بیرون آمده و پرسید : چه میخواهی ؟ گفتم : ( آمده ام تا ) به محضر شریف ( امام صادق (ع) ) عرض سلام کنم. گفت : او در محل نمازشان مشغول عبادت هستند. مقابل درب خانه حضرت نشسته و کمی درنگ کردم که خادمی از خانه خارج شد و گفت : به برکتی که خدا نصیب تو کرده داخل شو.وارد شده و بر آن حضرت سلام کردم.امام ضمن جواب سلام ، فرمودند : بنشین ، خداوند تو را بیامرزد.پس من نشستم. حضرت مدتی به حال تفکر ، سرشان را پایین انداختند ، سپس سر بلند کرده و فرمودند : کُنیه شما چیست ؟ گفتم : اباعبدالله.فرمودند : خداوند کُنیه شما را ثابت گردانده و تو را موفق کند.ای ابا عبدالله ، درخواستت چیست ؟ ( حضرت باز سر خود را به زیر انداخت و منتظر جواب من شد ) با خودم گفتم : اگر بهره من از این زیارت و عرض سلام فقط همین دعا باشد خیری بزرگ و زیاد است.باز حضرت سرشان را بلند کرده و فرمودند : چه میخواهی ؟ عرضه داشتم : از خداوند خواستم که قلب شما را نسبت به من مهربان کند و از علم شما روزی ام فرماید.و امید دارم خداوند آنچه را که درباره وجود شریف شما خواسته ام اجابت فرماید. حضرت فرمودند : ای اباعبدالله ! علم به آموختن نیست ، علم نور است و در قلب کسی قرار می گیرد که خداوند تبارک و تعالی هدایت او را اراده فرموده باشد.بنابراین اگر علم می خواهی ابتدا باید حقیقت عبودّیت ( بندگی ) را در وجود خودت بخواهی و علم را با عمل کردن ، طلب کنی و از خداوند طلب فهم کن تا ( علم را ) به تو بفهماند.عرض کردم : ای شریف . فرمودند : مرا اباعبدالله صدا بزن.گفتم : ای ابا عبدالله ! حقیقت عبودّیت و بندگی چیست ؟ فرمودند : سه چیز است ؛ 1- اینکه بنده خدا در مورد آنچه که پروردگار به او سپرده است برای خودش ملکیتی نبیند.چرا که بندگان مِلکی ندارند ( مالک حقیقی خداوند تبارک و تعالی است ) و همه اموال را از آن خداوند می بینند.و آن را در جایی قرار می دهد ( مصرف می کند ) که خداوند امر فرموده است. 2-بنده خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نمی کند ( مصلحت و تدبیر واقعی را در دست خداوند می داند). 3-تمام اشتغال او در کاری منحصر شود که خداوند او را به آن امر یا از آن نهی فرموده است. پس اگر بنده خدا در آنچه که پروردگار به او سپرده است ملکیتی برای خودش نبیند ، در این صورت انفاق کردن برایش در چیزی که خداوند امر فرموده است آسان می شود.و وقتی که تدبیر امورش را به مدبّرش بسپرد ( و اهل توکل شود ) تحمل مصیبت های دنیا برایش آسان می شود. و زمانی که به آنچه خداوند امر و نهی کرده است مشغول باشد دیگر فرصتی برای خودنمایی و فخر فروشی به مردم پیدا نمی کند. پس وقتی که خداوند بنده را با این سه ( خصلت ) گرامی بفرماید دنیا و ابلیس و مردم در نظرش کوچک خواهند بود.و دیگر دنیا را برای زیاده خواهی و فخر و مباهات به مردم و برای عزّت و جاه طلبی آنچه را که نزد مردم است نمی خواهد و عمرش را به بیهودگی نمی گذراند. این اولین درجه تقوا است که خداوند تبارک و تعالی می فرماید : آن سرای آخرت است که برای کسانی که در زمین قصد بلند پروازی ندارند و دنبال فساد نمی گردند ، قرار دادیم و سرانجام نیک ، برای مردم با تقوا است. عرض کردم : ای اباعبدالله ! به من توصیه ای بفرمایید ، فرمودند : تو را به نُه چیز وصیت می کنم که آنها توصیه من به همه آرزومندان سیر و سلوک الی الله است. از خداوند موفقیت تو را در عمل به آنها خواستارم.سه مورد آن در ریاضت و تربیت نفس است و سه مورد آن در حلم و بردباری و صبر است و سه امر دیگر آن در علم و دانش است.پس این وصایا را حفظ کن و به خاطر بسپار و مبادا در عمل به آنها سستی کنی.عنوان بصری می گوید : من قلبم را ( برای فراگیری علم حضرت ) آماده کردم.حضرت فرمودند : اما آنچه در ریاضت نفس است : 1- مبادا چیزی را بخوری که به آن اشتها نداری چون موجب حماقت و نادانی می شود. 2- و تا گرسنه نشدی چیزی نخور 3-زمانی که غذایی خوردی ، با نام خدا و حلال باشد و حدیث رسول خدا (ص) را به یاد داشته باش که فرمودند : آدمی هیچ ظرفی بدتر از شکمش را پُر نکرده است. پس اگر ناچار شد غذا بخورد ، یک سوم شکمش را برای طعام ، و یک سوم را برای آب و یک سوم را برای تنفس قرار دهد.اما آن سه موردی که در حلم و بردباری است : 1- اگر کسی به تو گفت که اگر یکی بگویی ده تا می شنوی.به او بگو : اگر ده تا بگویی سخنی هم نمی شنوی ( عفت کلام داشته باش و از نزاع بپرهیز ) 2- اگر کسی به تو دشنامی داد به او بگو : اگر راست می گویی از خداوند می خواهم مرا ببخشد و اگر دروغ می گویی از خداوند می خواهم تو را ببخشد. 3- و اگر کسی تو را تهدید به دشنام کرد تو او را به خیر خواهی ( نصحیت ) و مراعاتش وعده بده. و اما آن سه امر دیگر که در علم و دانش است : 1-آنچه را که نمی دانی از عالمان بپرس و مبادا برای به زحمت انداختن و امتحان کردنشان سئوال کنی. 2-مبادا بر اساس خودرایی دست به کاری بزنی که علم نداری و در تمامی امور تا آنجا که ممکن است مسیر احتیاط را رها نکن. 3-همان گونه که از شیر درنده فرار میکنی از فتوا دادن ( فتوای بدون علم ) بپرهیز و گردن خود را پل عبور مردم نکن.ای اباعبدالله ! برخیز و برو که من برای تو خیر خواهی کردم.و ذکر من را خراب نکن چرا که من مردی هستم که برگذشت عمرم دقت دارم و سلام بر کسی که از هدایت پیروی می کند. بحارالانوار ، علامه مجلسی ، جلد 1 صفحه 224 الی 226 ؛ الکوکب الدرّی فی شرح حدیث عنوان البصری ، آیت الله حاج سید ابوالفضل نبوی قمی ، بدون تاریخ و محل نشر ؛ منیة المرید ، شهید ثانی ، تصحیح رضا مختاری ، صفحه 148 الی 149
[پنجشنبه 1393-08-22] [ 12:53:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|