تهیه کننده:خانم فاطمه احمدی ازمبلغین مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان

وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (٥) لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ (٦)
درباره این آیه شریفه تفاسیر گوناگونی شده است. مولانا در مثنوی خود طبق روش همیشگی، همراه با تذکراتی، آیات را تفسیر می‏کند که در این‏جا به گوش ه‏ای از آن اشاره می‏کنیم.
ایشان در دفتر ششم خود این‏گونه آغاز می‏کند که می‏خواهد خیلی از ناگفتنی ‏ها را بگوید. در کلام عارفان، گاه کلماتی است که هر کسی نمی‏ تواند آن‏ها را بفهمد و درک کند، لذا این‏گونه اشاره می‏کند که خداوند متعال نیز به پیامبران خود دستورات را می ‏گفت و از آن‏ها می‏ خواست تا به مردم ابلاغ کنند، چه آن‏ها را گوش کرده و عمل کنند و چه گوش نکنند.
در ادامه می‏گوید: ای انسان، به همه چیز خوب نگاه کن تا بتوانی به حقیقت آن دست پیدا کنی و خدا را در آن ببینی، زیرا تو فقط همین ظاهر نیستی و باطنی عمیق در وجود تو قرار دارد. این جسم، ظاهر توست. وقتی شاه عالم وجود اراده فرماید که روح به او بپیوندد، فرشتگان فریاد می‏زنند: ای ارواح، از مرکوب جسم ‏ها و بدن‏ ها پایین آمده و مجرد شوید. خداوند متعال با پوششی از صوت و حرف و گفتگو پرده ‏ای بر باغ معانی می‏ کشد تا از آن باغ چیزی جز رایحه و بویی به مشام آدمی نرسد. این جاست که می‏ فرماید: ای طالب حقیقت، تا می ‏توانی این بو را به کمک عقل و هوشت بیشتر استشمام کن، بلکه آن بو، گوش تو را گرفته، به سوی اصل می‏ برد. در ادامه تشبیه جالبی می‏کند، این‏که: خودت را از دچار شدن به بیماری زکام محافظت کن، این سرما تو را دچار بیماری‏های نفسانی می‏کند.
می‏دانیم که بیماری زکام، مانع رسیدن بو به مشام انسان می‏شود. در این‏جا نیز کبر، غرور، خودبینی، هواپرستی، دچار شدن به قیل و قال دنیوی و شنیدن و گفتن حرف‏های لغو و بیهوده را زکام معنی می‏کند، زیرا همۀ، این‏ها مانع رسیدن آن بوی حقیقت به مشام جان انسانی می‏شود. می‏فرماید: وقتی دیدی زمین روحت از سردی و انجماد روحی کسانی که تو را به امور دنیوی مشغول می‏کنند، تأثیر پذیرفته، به سوی معارف حقیقی رو بیاور و نصیحت ناصحان حقیقی را گوش کن و به آن‏ها عمل کن. ای کسانی که خورشید حقیقت را نادیده گرفته و خود را به قیل و قال مشغول ساخته ‏اید، نصایح خیرخواهانه حضرت حق و انبیا و اولیاء و مصلحان فقط بر گوش ظاهری شما اثر می‏گذارد، ولی بر گوش باطن‏ تان مؤثر نمی‏ افتد. بنابراین نصیحت ما در شما اثر نمی‏گذارد، البته بدان که نصیحت شما نیز در ما اثر نمی‏گذارد.
مهر آن در جان توست و پند دوست        می‏زند بر گوش تو بیرون پوست
پنــد مــا در تــو نگیــرد ای فلان        پنــد تــو در ما نگیرد هم، بدان(1)
در جایی دیگر، ایشان در قالب داستانی، نکاتی ظریف و عارفانه بیان می‏کند. داستان خریده شدن بلال حبشی توسط یکی از یاران پیامبر(ص) از اُمیّه که از مشرکین قریش بود.
بلال، به دین اسلام پیوسته بود، اُمیّه از این کار بسیار ناراحت شده، او را به سختی شکنجه‏ می‏کرد، اما بلال در مقابل همه شکنجه ها «احد احد» می‏ گفت و از دین خود دست بر نمی‏ داشت. تا این‏که این خبر به پیامبر(ص) رسید. ایشان کسی را برای خریدن بلال نزد اُمیّه فرستاد. قاصد به اُمیّه گفت: من برده‏ ای سپید به تو می‏دهم و تو این برده‏ ی سیاه را به من بده. اُمیّه گفت: 200 درهم نقره هم باید بپردازی و او قبول کرد. اُمیّه بلند خندید و گفت: اگر در خریدن این غلام این‏قدر اشتیاق نشان نمی‏دادی، من حتی حاضر بودم معادل یک دهم مالی که به من پرداختی بفروشم. اما قاصد گفت: ای سبک مغز، تو مانند کودکان، جواهری را با دانه گردویی مبادله کردی. من به ظاهر سیاه او نگاه نمی‏کنم، بلکه روح و باطن اوست که در نظر من به دو جهان می‏ ارزد.
مولانا از این‏جا به بعد نکات اخلاقی را متذکر می‏شود که: همان‏گونه که مسافران کاروان ‏ها، طلاها و جواهرات خود را دود اندود می‏کردند تا از یغمای حرامیان در امان بماند، بلال نیز به منزلۀ طلای نابی است که برای محفوظ ماندن از حسادت حاسدانی که در حماقت خانه‏ ی دنیا زندگی می‏کنند، ظاهرش سیاه شده است. یعنی :
1ـ تو ای انسان نباید کمالات و فضایل خود را برای دیگران  ظاهر کنی، مبادا که حسادت بددلان برانگیخته شود.
2ـ چشم ظاهر بین خود را حقیقت بین کن تا بتوانی از محسوسات ظاهری گذشته و حقیقت روح قدسی را بشناسی، چنان‏که آن کافر، مفتون ظاهر شده بود، لذا نتوانست ضمیر تابناک بلال را بشناسد.
در ادامه گفتگو می‏گوید: بلال، صفت بندگی خود را به تو نشان داد. یعنی تو فقط بندگی او را دیدی، نه آقایی او را. این غلام را بگیر و به جای بلال را به من بده، ما هر دو سود برده‏ ایم، اما سود تو مجازی است و سود من حقیقی. ای کافر به‏ هوش باش که دین شما برای شما و دین من برای من است.
این تو را و آن مرا، بردیم سود            هین لکم دین ولی دین این جهود
خود سزای بت پرستان این بود            جلّش اطلس، اسب او چوبین بود
همچو گور کافران پر دود و نار            وز بـرون بربسته صـد نقش و نگار(2)
سزای بت ‏پرستان یعنی ظاهرپرستان این است که اسبی چوبین با زینی حریر داشته باشند. صورت بدون محتوا مانند قبر کافران است که اندرونش سرشار از دود و آتش است، ولی نمای بیرونی‏ اش از نقش و نگارهای بسیار آراسته شده است.
1- کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر 6، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص47 و مولانا جلال‏الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج6، تهران: زوّار، 1372 ص 12.
2- کریم زمانی، همان، ص 313؛ مولانا جلال‏الدین محمد بلخی، همان، ص 55؛ محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج 13، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، 413.

موضوعات: باقرآن, قرآن وادبیات فارسی
[جمعه 1392-06-01] [ 05:44:00 ب.ظ ]