معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) گرگان










جستجو





اسفند 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30  
 
  یادم نرود دعای مجیر را! ...

و چه دعای مجیرهایی که هر زمان مادر قصد خواندن آن را داشت، خدمتی به اهل خانه، قد علم کرد و آن را به ساعتی دیگر موکول کرد…
ایام البیض رمضان بود…
مادر، سفره افطاری اهل خانه را فراهم کرد و زیر لب گفت: یادم نرود امشب دعای مجیر را…
سفره را جمع کرد و نگاهی به ساعت انداخت، حالا وقت تدارک سحری بود؛ مادر زیر لب گفت: یادم نرود دعای مجیر را!

ظرف ها را شست، سحری را آماده کرد، خواست مشغول دعا شود که متوجه شد کودک نوپایش بدجور خود و لباس‌هایش را کثیف کرده، پس مشغول تعویض پوشک و لباس‌هایش شد و زیر لب گفت:یادم نرود دعای مجیر را!

خسته و تکیده سرجایش نشست؛ تا خواست دعا را شروع کند آن یکی فرزندش کتاب به دست سراغ مادر امد برای دیکته شب… مادر زیر لب گفت یادم نرود دعای مجیر را!

کارها یکی پس از دیگری قد علم می کردند و ساعت بی رحمانه می‌گذشت و مادر در حسرت یک ساعت مناجات بی دغدغه، شب را سپری می‌کند…
و حالا که تمام اهل خانه را به هزار زحمت خوابانده و به زندگی سامان داده تا خلوتی باخدای خویش داشته باشد، چشم های مادر خسته و خواب آلوده، حالا دیگر نایی برای دعای مجیر نمانده!

سر بر بالین می گذارد و زیر لب آرام زمزمه می‌کند: نشد بخوانم دعای مجیر را!

قطره اشکی از گوشه چشم مادر روانه ی بالشت می شود و مادر،خسته و دلشکسته از روزمره، لب به مناجات می‌گشاید:
خدایا؛ به حق لحظات پختن افطاری با زبان روزه و حرارت اجاق گاز که بدجور تشنه می‌کند مرا: اجرنا من النار یا مجیر…

خدایا به حق لحظاتی که ایستاده ام تابشویم ظرف ها و نظافت کنم خانه را: اجرنا من النار یا مجیر…

خدایا به حق خستگی پاها و بی رمقی دست هایم: اجرنا من النار یا مجیر…

خدایا به حق ساعات عمرم که در راه خدمت به همسر و فرزندانم، به بندگانت که به من واگذار نمودی سپری شد: اجرنا من النار یا مجیر…

خدایا اصلا به حق این دل شکسته و حسرت زده ی خواندن دعای مجیر و چشم های بی رمق از همراهیم: اجرنا من النار یا مجیر…

حالا مادر آرام می‌خوابد، هرچند تا صبح چند بار دیگر بیدار می‌شود تا یکی از فرزندان را آب بدهد، یکی را شیر بدهد و برای آن یکی که بیقرار شده آغوش مهر مادری بگشاید…

مگر می‌شود چنین دعای مجیری مقبول درگاه ربوبی نگردد؟

اصلا تمام عمر مادرها ایام البیض است، چه رجب، چه شعبان، چه رمضان و چه…

خدایا به حق لحظه به لحظه خستگی مادرانمان: اجرنا من النار یا مجیر !
شادی روح همه مادران آسمانی
وسلامتی همه مادرانیکه در قید حیات هستند صلوات

موضوعات: دلنوشته ها, نکات اخلاقی, زندگینامه
[شنبه 1403-12-18] [ 10:33:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  زمزمه با خود ...

ادب چيز خوبي ست،پس چرا آن را به ديگران تقديم نمي كنيم؟

كسي كه حرف مي زند مي كارد و كسي كه مي شنود درو مي كند!

اگر ديگران بد اخم هستند ،شما خوش رو باشيد.هزينه يك لبخند خيلي كمتر از  هزينه برق است ولي خيلي بيشتر از آن روشنايي مي دهد.

با لبخند زندگي كنيد، سلام كنيد، تعارف و پذيرايي كنيد.

بسياري از مردم به اين علت چهره ي غمگيني دارند كه فكر مي كنند بايد خوشبخت تر از آن چه هستند باشند!

موضوعات: دلنوشته ها
[سه شنبه 1398-12-13] [ 11:01:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  بي صدا انسان باش................ ...

الگوی زیبایی برای دیگران باش؛

سعی کن کسی که تو را می ببیند، آرزو کند مثل تو باشد.

از ایمان،از عقیده،از عبادت،از اخلاق،از تعهد سخن نگو!دوره حرفِ خوب زدن، دیگر تمام شده؛

بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند …

موضوعات: دلنوشته ها
[سه شنبه 1398-03-21] [ 08:56:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  پرتوعشق ازلی ...

به قلم:ز میراحمدی

دین و معارف الهی به عنوان شالوده اصلی واساسی جامعه محسوب می شود ومعیارروح انسانی وشخصیت اجتماعی بشر را تامین می کند. دین ومعنویت روزمرگی برنمی دارد ومضامین بلند آن با عادی شدن همخانه نمی شود بلکه بسان چشمه ساری نوبه نو تنوع وطراوت را به ارمغـــــان می آورد ودر این وادی هرچه طلبه به درایت ورعایت این هنجارارزشی اقدام کند به همان نوبه دررساندن جامعه بشری به سرمنزل مقصود شریک وسهیم است.در بوستان معنویت سربازی امام زمان(عج) می آموزد که دیندارراستین آن است که علاوه برتهجد شبانه وعبادت عارفانه به کنه حقایق دسترسی پیدا کند به گونه ای که نه تنها مشعل دار جامعه انسانی باشدبلکه بشر رااز تنهایی وترس به تأنی وتأمل رهنمون سازد واین مهم حاصــــل نمی گردد.مگراینکه آگاهانه به سلاح تدبروتشخیص مزین گردیم چراکه تدبیرگوهرارزشمندی است که به شاگردامام صادق (ع)کمک می کند مدبرانه صحیح رااز سقیم باز شناسد واز سایه روشن تردید برقافله فرقان وتشخیص گام نهد واین وظیفه خطیرتوست که به عنوان منادی توحید شهره اجتماع خودگشتی وبـــــــــــی آنکه

خودبخواهی ازذره بین چشمان تیز بین جامعه وازغربال حقیقت خواهی اجتماع گذر می کنی ومورد تأیید یا تکذیب واقع خواهی شد پس زیبنده است که عارفانه گام نهی ومدبرانه عمل نمایی وهرچه غیراوست راوانهی ورهروان راه توحید را به سرمنزل مقصود رسانی ونوای بندگی ونفیر نیایش در اجتماع بشری به اهتزاز درآوری. هان ای دوست این مجموعه ره توشه ای است تا تورادر فرازونشیب راهی که در آن قدم نهادی راهبان باشد وذره ذره از نوروصال را برجان پاکت نشاند تادر پرتوعشق ازلی ومودت لم یزلی جرعه نوش معرفت گردی. تا ازگذرسفردنیایی راه کمال خلیفه الهی را طی کنی وبه کمال مطلق وانسان کامل شدن که راه همه انبیاء واولیاء الهی است دست یابی ان شاء الله.

موضوعات: دلنوشته ها
[یکشنبه 1392-07-28] [ 02:34:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نگاه نیلی ...

بودنیلی نگاه یاس مجنون

حسدبگرفت آن احساس جیحون

نوای بلبل محزون این یاس

شوددرفردای پرواز

نگاه نیلیش رنگ خلق داشت

حقایق رابه عمه عرضه می داشت

نوای نیلی نی راشنیدم

شقایقهادرآن گودال دیدم

شقایقهاهمه رنگ شفق داشت

واشک وآه رابردیده می کاشت

حقیقت حس نمودم عاشقانه

ولی ماندم زرسم خائنانه

نشاندن بردلم رنج زمانه

وسهم بودتاول،تازیانه

حصارحسرتی دیدم دراین دیر

که راه کعبه پرسیدم ازاین غیر

سرخورشیدرابرنیزه بستند

به فکرخویش ازاهل الستند

نی ونوشی نمدندمغرضانه

وغافل گشتندازرازشبانه

خیال خام خودمن خودبودم

وظلم وبغضهاازیادبردم

طبق راچون کنارمن نهادندند

می وصل خداراهدیه دادند

وگفت،گفت تااوشدروانه

به رضوان الهی آن یگانه

رهاشدآن شهیده نوردیده

رهاشدازجهانی بغض وکینه


دلنوشته:زهره بیگم میراحمدی

موضوعات: دلنوشته ها
[پنجشنبه 1392-07-11] [ 09:35:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  دوبارمی شود... ...

دوبارمی شودخدابه سوی بیکران روانه شد

ورازصبح عمررابه زمزمی ترانه کرد

دوبارمی شودخداحدیث مهربانی وصفا

به رنگ شهربخل هم نظاره کرد

دوبارمی شودخداکه حزن انتظاررا

به سبزی قدوم یاردربهارکرد

دوبارمی شودخداقنوت چشم را

به شبنم نگاریارشستشونمود

دوبارمی شودخداثواب راحراج کرد

می وصال دوست رادرقدح کمال کرد

وبازهم توان خدابه یاریم شتاب کن

دوباربرقصورمی نقاب کن نقاب کن

چه می شود،چه می شوداگرتویاریم کنی

به شبنم ودعای اومراتوراهیم کنی

چه می شود،چه می شوداگرسبوی عشق را

به دست باولای اوبه دوش لاغرم نهی


دلنوشته:زهره بیگم میراحمدی


موضوعات: دلنوشته ها
 [ 09:33:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  پادشه نور ...

شب می درخشدازشدت حضور

چون می رسدازره پادشه نور

سبط نبی(ص)،ابن الحسن العسکری

امیددل شیعه اثتی عشری

مَلَکِ مُلکِ جهان می رسد

می شویم چشم به راهش هرروز

لحظه هادل زفراقش پرنور

کی شودآتش این عشق خموش

که برآرم غم این هجرزدوش

کجاست پیمانه بنوشم سرمست

دست پیمان بگیرم دردست

صبح شود،بافرش این جهان

چون برسد،می روداز ره، خزان


دلنوشته:خانم معصومه عبداللهی

موضوعات: دلنوشته ها
[یکشنبه 1392-07-07] [ 02:42:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت