« پرتوعشق ازلیدوبارمی شود... »

بودنیلی نگاه یاس مجنون

حسدبگرفت آن احساس جیحون

نوای بلبل محزون این یاس

شوددرفردای پرواز

نگاه نیلیش رنگ خلق داشت

حقایق رابه عمه عرضه می داشت

نوای نیلی نی راشنیدم

شقایقهادرآن گودال دیدم

شقایقهاهمه رنگ شفق داشت

واشک وآه رابردیده می کاشت

حقیقت حس نمودم عاشقانه

ولی ماندم زرسم خائنانه

نشاندن بردلم رنج زمانه

وسهم بودتاول،تازیانه

حصارحسرتی دیدم دراین دیر

که راه کعبه پرسیدم ازاین غیر

سرخورشیدرابرنیزه بستند

به فکرخویش ازاهل الستند

نی ونوشی نمدندمغرضانه

وغافل گشتندازرازشبانه

خیال خام خودمن خودبودم

وظلم وبغضهاازیادبردم

طبق راچون کنارمن نهادندند

می وصل خداراهدیه دادند

وگفت،گفت تااوشدروانه

به رضوان الهی آن یگانه

رهاشدآن شهیده نوردیده

رهاشدازجهانی بغض وکینه


دلنوشته:زهره بیگم میراحمدی


موضوعات: دلنوشته ها
   پنجشنبه 11 مهر 1392


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31