روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز… بیشتر »

موضوعات: حکایات
   شنبه 11 خرداد 13921 نظر »
مردي نابينا زير درختي نشسته بود! پادشاهي نزد او آمد، اداي احترام كرد و گفت:قربان، از چه راهي ميتوان به پايتخت رفت؟» پس از او نخست وزير همين پادشاه نزد مرد نابينا آمد و بدون اداي احترام گفت:آقا، راهي كه به پايتخت مي رود كدام است؟‌ سپس مردي عادي نزد… بیشتر »

موضوعات: حکایات
   شنبه 11 خرداد 1392نظر دهید »
از همان روز اولی که به کلاس رفتم و دانشجوها پیش پام بلند شدند همین که نگاهم به او افتاد ازش بدم اومد. همین طور بی دلیل دشمنش شدم البته بی دلیل که نبود، دلیلش رو فقط خودم میدونستم و به هیچکس هم نگفتم. جرات نداشتم که بگویم اما حقیقت این بود که با دیدن "… بیشتر »
   شنبه 11 خرداد 1392نظر دهید »
سلامی برنگاه پاک وساده چرا چشمان من در غم فتاده نوای نی شنیدم در دل وجان تمام جان من شدموج حرمان نوای رفتنش حُزنی به پا کرد دل واندیشه را او مبتلا کرد 14خردادسال1368 سالروز رحلت روح خدا حضرت امام خمینی را ارج می نهیم دلنوشته طلبه الزهرا:ز-میراحمدی بیشتر »

موضوعات: دلنوشته ها
   شنبه 11 خرداد 13921 نظر »