موسس محترم مدرسه علمیه الزهراء(س) گرگان در کتاب خاطرات خود به وضعیت گرگان در گذشته - منابع آب شرب گرگان و مدارس علمیه گرگان اشاره کرده است. در این خاطرات آمده است:
وضعیت گرگان در گذشته؛
آن سال ها وضعیت اقتصادی مردم گرگان چندان مناسب نبود به جز چند خانوار که از نظر اقتصادی وضعیتشان خوب و رو به راه بود - آنها هم یا از گذشته ثروتمند بودند یا به خاطر زد و بندهایی که بعضی ها با دستگاه های حکومتی داشتند ، موقعیت برتری پیدا کرده بودند - زندگی عامه مردم گرگان در حد متوسط بود که از طریق کاسبی ، کارهای خدماتی ، مغازه داری یا کارمندی ادارات تامین می شدند. آن زمان کارخانجات هم زیاد نبودند. بعضی ها هم از طریق زمین کشاورزی که باز بیشتر مال همان چند خانوار ثروتمند خاص بود، ارتزاق می کردند.
مادرم دستپخت خیلی خوبی و واقعا غذا را خوب درست میکرد. هرچه میپخت مورد علاقه من بود. آن موقع اصولا در این مناطق برنج یک غذای رایجی بود. اوایل که ما به قم رفته بودیم ، بسیاری میگفتند ما فقط سالی یکبار برنج میخوریم آن هم شب عید . این برای من خیلی تعجب انگیز بود چون آن موقع در گرگان غذای برنج یک غذای رایجی بود مادرم ماهرانه آشپزی میکرد و غذاهای متنوع می پخت. من هم معمولا همه نوع غذا را دوست داشتم. آن وقت ها خیابان سرخواجه به شکل خیابان نبود، بلکه کوچه ای بود که در همین جایی که الان مسجد خمسه طیبه هست یک میدان بزرگ و وسیعی قرار داشت. بالاتر از این میدان ، باغ هایی بود که ما گاهی به آنجا میرفتیم.باغ انار و انجیر بود و بالاتر از آن زمین های زراعتی بود که گندم می کاشتند. این محله ای بود که به آن باغ پلنگ می گفتند که الان هم هست. از محله ی باغ پلنگ به آن طرف، به نظرم دیگر خانه ای نبود همین جایی که الان امام زاده باغ پلنگ است، باغی بود و آن طرفش هم زمین کشاورزی بود و بالاتر هم که جنگل بود.ما گاهی از همین مسیر به جنگل رنگو
می رفتیم. البته در رنگو هم یک امام زاده ای هست که در دوران طلبگی گاهی اوقات ما با مرحوم نبوی و آقای رضایی و یا آقای میرمجیدی به آنجا میرفتیم و یکی دو شب در آن امام زاده می ماندیم. البته در آن سال ها حیوانات درنده هم در آنجا بودند.در سالهای کودکی من ، خیابان شهید رجایی وجود نداشت ، مغازه های سر چهار راه به سمت پایین تر امتداد داشت. اینجا همه مغازه بود. حتی پایین تر یک قهوه خانه ای هم بود. مغازه ها که تمام می شد یک راهرویی بود که آن طرفش هم مغازه بود.فکر میکنم آن مغازه ها هنوز باقیست.مغازه ها همین طور ادامه داشت تا به راهرویی می رسید که از این راهرو وارد محله میدان عباسعلی میشدند. این طرف آن هم تکیه بود که در تعریض خیابان از بین رفته است. آن موقع محوطه ی میدان چند باب دکان بود، مدرسه آقا محسن - حوزه علمیه محسنیه - قرار داشت که بخشی از این مدرسه در تعریض خیابان شهید رجایی خراب شده است.
مسجد حاج آقا کوچک هم آن طرف میدان عباسعلی بود. اینجا یک کوچه یا معبری قرار داشت که به داخل بازاری می رفت که امتداد آن به مغازه های پشت حمام درب نو می رسید.
منابع آب شرب گرگان؛
در ایامی که به مدرسه می رفتم و تا اوایل طلبگی من ، آب منزلمان می رفتیم به منبع آبی که در میدان عباسعلی بود از آنجا آب می آوردیم. و این منبع آبی که در میدان عباسعلی درست کرده بودند، شیر فلکه داشت.آب محله سرخواجه که می آمد ، شیرهایش را باز می کردند تا مردم از این آب استفاده کنند، البته دو سه تا منبع آب دیگر هم در اطراف ما بود که مسیر یکی از آنها در مقابل مسجد علوی قرار داشت و سرداب مانند بود. در آنجا هم شیر فلکه گذاشته بودند و مردم میرفتند از آب آنجا استفاده میکردند. یک منبع آب دیگر هم مقابل مسجد للهیان قرار داشت که گود بود و مردم برای گرفتن آب به آنجا هم میرفتند. ان سال ها آب لوله کشی در منازل گرگان نبود.لذا آب شرب مردم از همین طریق تامین میشد.خانواده ما هم از همین آبی که از مسیر سرخواجه می آمد استفاده میکردند. آب این مسیر هم آب قنات و چشمه بود که از بالا دست می آمد.در این مسیر دو سه تا منبع گذاشته بودند که مردم از آب این منابع برای خوردن بهرمند میشدند، ولی برای نظافتشان از آب جوی استفاده میکردند. به این صورت آب هایی را که توی جوی خیابانها روان بود به حوض های منازل شان هدایت می کردند و می بستند. منازل گرگان حوض های تقریبا بزرگی داشتند.که از آب این حوض ها برای نظافت، ظرفشویی،لباسشویی و حتی گاهی برای پخت و پز استفاده میکردند.یادم هست که گاهی خود آن حوض ها فاجعه می آفرید.چون بعضی بچه های کوچک گاهی داخل حوض می افتادند،چنانکه من خودم یکبار داخل حوض منزلمان افتادم که خوشبختانه مادرم کنار حوض ایستاده بود و بلافاصله مرا از داخل آب گرفتو نجات داد و اگر کسی نبود من از بین رفته بودم.
مدارس علمیه ی گرگان؛
طایفه ی سادات مفیدی گرگان دو مدرسه در این شهر دارند یکی مدرسه ی محسنیه یا آقا محسن است.ساختمان قدیم این مدرسه بزرگ و دو طبقه بود.متولی آن هم یکی از محسن مفیدی های گرگان بود که بعدا در اختیار آقای هاشمی مفیدی قرار گرفت.
مدرسه دیگری که متعلق به سادات مفیدی است، مدرسه ی سادات نام دارد. در گوشه ای از آن ، مقبره دو تن از سادات مفیدی هم قرار دارد. تولیت این مدرسه هم بر عهده یکی از بزرگان سادات مفیدی - که مسن ترین مرد این طایفه بود. آن موقع متولی اش مرحوم حاج سید عبدالوهاب شیخ الاسلامی بود که مسن ترین سید سادات مفیدی محسوب
می شد. ساختمان قدیمی و اولیه ی این مدرسه بزرگتر و چهار طرفش حجره بود و یک ایوانی هم داشت.این مدرسه در سال های بعد در طرح توسعه ی خیابان مجاورش (شهید رجایی فعلی) خراب شد.مرحوم شیخ الاسلامی - متولی آن - خیلی زحمت کشید تا توانست دوباره آنرا بسازد که ساختمان فعلی آن نسبت به قبل کوچک تر شده و پنج شش اتاق دارد. هر دو مدرسه برای تامین مخارجشان موقوفه داشتندو این مدارس وقف طلاب هستند.آن وقت ها مرحوم حاج سید اسماعیل میرکریمی و مرحوم حاج شیخ محمدتقی واثقی که امام جماعت مسجد گلشن بود - و همچنین آقا یوسف میرمجیدی که از علمای پیرمرد شهر بودند هر کدام در مدرسه محسنیه حجره ای داشتند که روزها آنجا مینشستند ، یا درس میگفتند و یا در صورت مراجعه ی مردم به سوالات شرعی آنها پاسخ میدادند
در آن سالها علاوه بر مدارس سادات و محسنیه ، مدارس علمیه دیگری هم در شهر گرگان بود مثل مدرسه ی عمادیه واقع در کوی درب نو و مدرسه صالحیه که در محوطه سرچشمه قرار دارد.مدرسه سردار - که الان در اختیار آیت الله میبدی است - آن موقع ، مرحوم حاج شیخ رضا مدرس یکی از علمای شهر و امام جماعت مسجدجامع گرگان در این مدرسه تدریس میکرد. من حدود 10 ساله بودم که همراه پدرم به مسجد جامعه میرفتم و پشت سر ایشان نماز جماعت میخواندم.
در آن سال ها این مدارس مدیریت خاصی نداشتند ، بلکه مدرسین می آمدند فقط تدریس میکردند و می رفتند. همه مدارس علمیه گرگان اینطور بودند.مثلا در مدرسه محسنیه و مدرسه سادات آقایان حاج سید اسماعیل میرکریمی،،شیخ محمدتقی واثقی، و سید یوسف میرمجیدی تدریس می کردند.در مدرسه عمادیه آقای سید سجاد علوی ، آقای شیخ عبدالعالی سپهر و آقای نبوی درس میگفتند.در مدرسه صالحیه هم مرحوم آقای شهیدی و شاید مرحوم حاج عبدالوهاب خبیری امام جماعت قدیم مسجد ملاعلی تدریس می کردند و طلبه زیادی نداشت.البته بعدا مرحوم آقای سید علی رئیسی به آن مدرسه رفت و یک حوزه فعالی تشکیل دادو طلبه های زیادی را در آنجا جمع کرد.
مدرسه دیگری هم به نام مدرسه محمدتقی خان (مدرسه امام صادق فعلی ) بود که سال ها از حالت مدرسه خارج شده بود و چون بصورت مخروبه و خیلی قدیمی بود، طلبه ای هم نداشت.من آنجا را از نزدیک دیده بودم. فقط آقای سید محمود میربهبهانی در آنجا دفتر ازدواج و طلاق داشت که رد سال های بعد حاج آقای طاهری آنرا بازسازی کردو به صورت فعلی (مدرسه امام صادق(ع) ) در آمد. مدرسه دارالشفا (ع) آن موقع اصلا طلبه نداشت.آنطور که به یاد دارم این مدرسه تبدیل به دبیرستان دخترانه شده و در اختیار آموزش و پرورش قرار گرفته بود.
زندگی طلبگی؛
برخی از مدارس علمیه ی آن موقع ، یا در اختیار آموزش و پرورش بودند یا بصورت مخروبه افتاده بودند و طلبه نداشتند. بطور کلی آن سال ها تعداد طلبه ها در گرگان خیلی کم بود.برخی هم به حوزه می آمدند و پس از مدتی پشیمان می شدند و تحصیل را رها می کردند؛ چون واقعا در شرایط سخت آن دوره خواندن درس حوزوی خیلی مشکل بود، لذا تنها تعداد کمی دوام می آوردند. مثلا در مدرسه ی عمادیه به طلبه ها - مثل امروز - شهریه نمی دادند،حتی به مدرسین هم شهریه نمی پرداختند. با اینکه این مدرسه موقوفاتی هم داشت،ولی خیلی به طلبه ها نمی رسید. فقط می گفتند بخشی از حمام درب نو - واقع در جنب مدرسه ی عمادیه - جز موقوفات این مدرسه است و طلبه های آنجا وقتی به این حمام می روند لازم نیست پول بدهند.
آن موقع باید طلبه ها از نظر مالی خودشان را تامین می کردند.هر کس در حجره اش غذا درست می کرد و خرجش هم با خودش بود. هر طلبه مثلا یک چراغ پیرموس یا والر در حجره اش داشت که از آن هم برای پخت و پز استفاده می کرد و هم برای گرم کردن حجره در زمستان استفاده می کرد.غذایشان هم بسیار ساده و ابتدایی بود و شهریه ای به آنها پرداخت نمی شد. طلبه هایی که وارد حوزه می شدند توقع حقوق و شهریه نداشتند و اساتید و مدرسینی هم که برای تدریس می آمدند بدون توقع مادی بودند. وضع رایج حوزه ها این بود که طلبه ها صرفا به خاطر علاقمندی به علم و تحصیلات دینی حضور می یافتند و اساتیدی هم که برای تدریس می آمدند به دلیل علاقمندب به طلاب ، حوزه و روحانیت درس میگفتند.
در مدیریت حوزه ی گرگان ، نظم و برنامه ای وجود نداشت. به یک معنا آن موقع طلبه ها آزاد و رها بودند . این روش درستی نبود.نظمی که امروزه در حوزه ها وجود دارد - مثل برنامه های حوزه ی علمیه ی امام خمینی (ره) که مسئولیت آن با اینجانب است - اگر چنانچه در آن سالهایی که تازه طلبه شده بودیم هم وجود داشت و اگر ما طلبه ها از روی نظم و انضباط و برنامه مراقبت و کنترل می شدیم ، شاید خیلی بیشتر از آنچه که امروز از نظر علمی و معنوی نصیب ما شد پیشرفت می کردیم. متاسفانه اینطور نبود و فقط آقایان مدرسین می آمدند درس می گفتند و می رفتند.امتحان هم جز برخی مواقع متعارف نبود.مثلا یک وقتی اساتید تشخیص میدادند که امتحانی از طلاب گرفته شودکه آن هم ضابطه مند نبود، نه درس خواندن از روی ضایطه بود و نه امتحان و مراقبت.
مدرسین مدرسه عمادیه تقریبا در یک سطح بودند و هیچکدام مدیر حوزه نشدند.فقط مرحوم نبوی علاوه بر تدریس امور مربوط به سربازی طلبه های مدرسه را هم پیگیری می کرد.
در آن زمان حوزه های علمیه در مسائل سیاسی حضور فعال نداشتند و آن را دون شان روحانیت می دانستند و کمتر کسی از روحانیت وارد این مسائل می شد.مثلا مرحوم آیت الله کاشانی هم که وارد مسائل سیاسی شده بود از حوزه ی روحانیت جدا شده بود. به همین علت در مدارس علمیه گرگان اصلا صحبت از مسائل سیاسی نمیشد . واقعا حضرت امام هم که در سال های بعد قیام کرد ، در میان حوزه و روحانیت یک استثنا بود