معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) گرگان










جستجو





فروردین 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          
 
  شهادت امام هادی علیه السلام بر رهروانش تسلیت ...
  16:49 , موضوعات: مناسبتهاي روز

شهادت امام هادی علیه السلام بر رهروانش تسلیت

اوصاف پروردگار

امام هادی علیه السلام می فرمایند :

اِنَّ اللهَ لا یوصَفُ اِلاَّ بِما وَصَفَ به نَفْسَهُ وَ اَنّی یوصَفُ الذَّی تَعجِزُ الحَواسُُّ اَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاَوْهامُ اَنْ تَنالُهُ وَ الخَطَراتِ اَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَبْصارُ عَنِ الاحاطَهِ بِه نَای فی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَایهِ، کَیفَ الکَیفَ بِغَیر اَنْ یقال: کَیفَ، وَ اینَ اْلاینَ بِلا أن یقالَ: اینَ هُو، مُنْقَطِعُ الکَیفِیهِ وَ الاینیهِ الواحِدُ الاَحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ و تَقَدَّسَتْ اسْماؤُهُ؛ بحارالانوار، ج4، ص303

به راستی که خدا جز بدانچه خودش را وصف کرده است، وصف نشود. کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجز است، و تصورات به کنه او پی نبرند، و در دیده‌ها نگنجد، او با همه نزدیکی‌اش دور است و با همه دوری‌اش نزدیک، کیفیت و چگونگی را پدید آورده، بدون اینکه خود کیفیت و چگونگی داشته باشد. مکان را آفریده، بدون این که خود مکانی داشته باشد. او از چگونگی و مکان برکنار است، یکتای یکتاست، شکوهش بزرگ و نام‌هایش پاکیزه است.

 


  تجلی عشق ...


عارف از این چشمه می نوشد کمال

مژده ای شبنم پرستان گل رسید
اشک شوق از دیده بلبل چکید

گل پرستی شیوه بلبل بود
روح بلبل رنگ و بوی گل بود

گل شد از رخسار زهرا در شگفت
بلبل آوایش از این مریم گرفت

در چمن از عشق او سرگشته است
نغمه اش ام ابیها گشته است

خانه نقش آفرین کردگار
شاهکار خلقتش گل کرده بار

نقش هستی را مجسم کرده است
محو حوا روح آدم کرده است

چون به زلف آفرینش شانه زد
بهر آذین نام آن ریحانه زد

نو گلی که باغ عالم دیده است
افتخارش حضرت مرضیه است

مصطفی را کوثر حق منت است
بر فراز آفرینش شوکت است

کوثر قرآن بود بنت الرسول
زیور کون و مکان باشد بتول

تشنگان را مهر او باشد زلال
عارف از این چشمه می نوشد کمال

بر شما زهرائیان بادا نوید
آفتاب خلقت از مشرق دمید

شد تولد آسمان اختران
یازده کوکب بود زین کهکشان

زینت هستی فدایت جان من
عشق تو شد رونق ایمان من

غنچه با نام تو می خندد به باغ
گرچه دارد در دل از داغ تو داغ

آن حسینی را که تو پرورده ای
عالم از نورش منور کرده ای

تا بود در پیکر عالم خروش
نور فرزندت نمی گردد خموش

مهدیت دارد به کف نبض زمان
می تپد بهرش دل از پیغمبران

با چه شوری دُروَش اشعارش سرود
مست وبی خود واله و دیوانه بود


شعر از کتاب تجلی عشق . شاعر فضل الله دُروَش متخلص به (دروش)


موضوعات: مناسبتهاي روز
[پنجشنبه 1391-02-21] [ 08:15:41 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  آشنایی بانرم افزارهای علوم اسلامی ...

دوره آموزشی ومهارتی آشنایی بانرم افزارهای علوم اسلامی وکتابخانه دیجیتال و…توسط کانون پژوهشی مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان درتاریخ۲۸،۲۷،۲۶ اردیبهشت تشکیل می گردد

موضوعات: مناسبتهاي روز
[سه شنبه 1391-02-19] [ 11:42:35 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  دوره آموزشی اساتید ومعاونین پژوهش ...

دوره آموزشی راهنمای تحقیقات پایانی ودوره تخصصی معاونان پژوهشی مدارس سطح۲استان گلستان درتاریخ۲۶،۲۵،۲۴اردیبهشت درمدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان برگزارمی گردد

موضوعات: مناسبتهاي روز
 [ 11:40:42 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  سخن گفتن حضرت زهرا پيش از ميلاد ...


چهار كودك تكلم زودرس داشتند

[چهار كودك عبارتند از:

1. حضرت عيسى عليه السلام در گهواره.

2. شاهدى كه به نفع يوسف عليه السلام شهادت داد.

3. بچه ى زنى كه اصحاب اخدود مى خواستند او را در آتش بيفكنند.

4. شيرخواره اى كه به پاكى جريح عابد شهادت داد.]

و لى سخن گفتن پيش از ميلاد بى سابقه است و اين از فضائل برين حضرت زهرا است.

زهراى طاهره عليهاالسلام در شكم مادر همدم مادر مى شود و با او انس مى گيرد و سخن مى گويد.

امام صادق عليه السلام از اين حقيقت پرده برمى گيرند و مى فرمايند: پس از ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله با خديجه عليهاالسلام زنان مكه از خديجه بريدند و به ديدار خديجه نمى آمدند و با وى هيچ ارتباطى نداشتند و از آمدن زنان پيش خديجه جلوگيرى مى كردند.

حضرت خديجه وحشت زده بود و از اينكه احتمالا آسيبى به پيامبر برسد ناراحت و غمزده بود ولى آن زمان كه به فاطمه عليهاالسلام حامله شد اين دهشت و غم از او فاطمه گرفت چرا كه فاطمه عليهاالسلام از داخل شكم با مادر سخن مى گفت و او را به صبر و شكيبايى دعوت مى كرد.

خديجه اين قضيه را از پيامبر مخفى مى داشت تا اينكه روزى پيامبر وارد شد و شنيد كه خديجه با فاطمه عليهاالسلام سخن مى گويد. پيامبر فرمود: خديجه با چه كسى سخن مى گويى؟ خديجه اظهار داشت: جنينى كه در شكم دارم با من سخن مى گويد و انس مى گيرد.

پيامبر صلى الله عليه و اله فرمود: خديجه اين جبرئيل است كه مرا بشارت مى دهد اين جنين دختر است و او نهاد نسلى پاك و مبارك است و خداوند تبارك و تعالى نسل مرا از وى قرار مى دهد و از نسل او امامانى پديد مى آورد و آنان را پس از پايان وحى الهى جانشينان خويش در زمين قرار مى دهد و اين گفتگو و انس گيرى خديجه و زهراى مرضيه در دوران حمل همچنان ادامه داشت… [بحارالأنوار، ج 43، ص 3، باب 1، ح 1 به نقل از امالى صدوق قدس سره.]

تنها همين حديث كافى است كه طينت و سرشت برتر زهرا عليهاالسلام را نشان دهد.

انس گيرى يك طفل در شكم با مادر و سخنگويى و دلجويى و صبردهى به مادر نشان مى دهد كه اين طفل حقيقتى ماورايى دارد و سرشت او سرشتى ديگر است. در نقلى ديگر خديجه عليهاالسلام فرمود: هنگامى كه به فاطمه عليهاالسلام حامله شدم حاملگى ام بسيار سبك و آسان بود و نيز فاطمه عليهاالسلام در شكم با من سخن مى گفت و نيز در دوران باردارى در زمانى كه كفار از پيامبر خواستند تا ماه را برايشان دو نيم كند [فاطمه زهرا عليهاالسلام بهجة قلب المصطفى صلى الله عليه و آله به نقل از ينابيع المودة، ص 198.] خديجه گفت: چه زيانكار است كسى كه محمد را تكذيب كند محمد بهترين پيامبر و فرستاده ى خداست. در اينجا بود كه فاطمه عليهاالسلام از درون شكم به حضرت خديجه خطاب كرد و گفت: اى مادر غمگين مباش و ترس به خود راه مده چرا كه خداوند با پدرم است…

منبع [فاطمه الزهرا عليهاالسلام بهجة قلب المصطفى صلى الله عليه و آله به نقل از الروض الفائق، ص 314.]


موضوعات: مناسبتهاي روز
 [ 09:28:43 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مسافر ...


کوچه بنی هاشم، پلاک سوم جمادی الثانی . باز هم آدرس را مرور می کنم . چه قدر بوی نامهربانی از این کوچه می آید، توقف می کنم . به دنبال درب خانه می گردم . دری کبود و سینه سوخته به چشم می خورد اما باز باید بپرسم .


کسی دارد رد می شود اما نه مثل آن روز که تمام اهل مدینه در آن آزمون رد شدند .

می بخشید این همان دری نیست که در آتش جهالت و بی وفایی مسلمانان نامسلمان سوخت؟

این همان دری نیست که بوی دست پرمهر پیامبر می دهد؟

این همان دری نیست که پیامبر از آن به دیدار پاره تنش می آمد؟

این همان دری نیست که آدم های آن طرفش اهل بیت نامیده شدند؟

ناگهان همه چیز در این کوچه با من سخن می گویند . در، دیوار و میخ با چشم های شفق گونه شان به من می نگرند . می گریم بر کبودی ها . بر ماه صورت نیلگون و فریاد می زنم بر میخ . تو قاتل مادر منی، تو مسبب شهادت دختر رسول خدایی تو . . .

و میخ در حالی که گریه می کند می گوید: نه غریبه، آرام تر، اشتباه مکن . اگر مرا به رنگ شفق می بینی نه برای آن است که به خون پهلوی کوثر محمد صلی الله علیه وآله آغشته گشته ام، نه، که من خون گریستم . در را ببین، تو گمان می کنی از گذشت زمان پوسیده گشته است . نه این پوسیدگی حاصل دل پژمردگی در سوگ فاطمه است .

به راستی در و علی چه همراهند در سوختن و ساختن . در بی کسی و غربت، در هجران رحمت و محبت .

در اگر زبان داشت با نعره ای اسرافیل گونه تمام مردگان را به شهادت می خواند تا همه از مصیبت آن روز بگویند که مردگان همیشه از ما زنده تر بوده اند . در به نشستن دعوتم می کند . بنشین که غم بزرگی، به بزرگی تمام کوه های دنیا سینه ام را فشار می دهد . ما هم ناله ایم. می بویمش . هنوز بوی پهلو می دهد . هنوز بوی کینه دوستان از دشمن دشمن تر علی را می دهد . و به میخ می گویم از آن روز برایم بگو و می گوید ،اگرچه آن روز به ظاهر پهلوی مادرت را . . . ولی رگ های بریده پهلوی مبارکش را بوسیدم و بر جنینی که با او بود سلام کردم .
چشمان من نظاره گر خون معصومه پیامبر بود . جنازه حبیب خدا بر روی زمین، همخانه معصومه پیامبر مشغول غسل و دفن پسر عمویش به وسیله اشک چشمان همسرش و دزدان حکومت اسلامی در حال بریدن این ودیعه الهی و بعد از آن ماجرای من و در و پهلو و غربت بزرگ ترین مرد دنیا و . . .

میخ دوباره بغضش به گریه باز می شود و من از گناه مادرم می پرسم و میخ می گوید: گاهی ایمان و تقوی و اخلاص بزرگ ترین جرم های دنیایند و در مورد مادرتان این جرم به اضافه جرم غفلت و جهل مسلمانان نه چندان مسلمان، آن فاجعه را آفریدند و این بار سوخته چوبین برایم حرف می زند:

مسافر، آتش عشق به زهرا این بلا را بر سر من آورده است . تمام پیری چهره من، زردی گونه های من، رنجی که در سلول سلول بدنم نقش بسته است همه از عشق به آن تنها معصومه دنیاست . فقط چند روز بعد از آن روز بد همه غم های فاطمه از دنیا رفتند و علی با دنیایی از تنهایی، تنها ماند . با این که مادرم رفته است اما کدام عقل سلیمی این را باور می کند که این تنها معصومه تمام افلاک هنوز غمگین نباشد که فرزند بزرگوارش درست مانند آن روزهای همسرش این قدر تنها و بی یاور است . دلم شکسته است . یاد خدا و دل شکسته که همواره با همند می افتم . حالا وقت دعاست . باید کاری بکنم به میخ و در نگاه می کنم . هر سه دستمان را بالا می بریم . معبودا، به ما صبری به وسعت آسمان نگاه فاطمه هنگام لبخند مرگ، صبری به وسعت مجروحیت علی، صبری به بزرگی کرم آخرین بازمانده زهرای بتول و افتخار پرستاری در رکاب قطب عالم امکان کرم فرما . آمین یا رب الفاطمه .


منبع:تبیان


موضوعات: مناسبتهاي روز
 [ 09:22:14 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  فاطمه بهشت پیامبر ...

آن روزها كه مرا در حرا با خدا خلوتی دوست داشتنی بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این ملك خوب و پاك و صمیمی، این امین رازهای من و پیام‌های خداوند، پیام آورد كه معبود، چهل شبانه روز تو را می‌خواند، یك خلوت مدام چهل روزه از تو می‌طلبد… و من كه جان می‌سپردم به پیام‌های الهی و آتش اشتیاقم زبانه می‌كشید بادم خداوندی، انگار خدا با همه بزرگی‌اش از آن من شده باشد، بال درآوردم و جانم را در التهاب آن پیام عاشقانه گداختم.

آری، جز خدا و جبرئیل و شوی تو كسی چه می‌دانست حرا یعنی چه؟ كسی چه می‌داند خلوت با خدا یعنی چه؟ اما… اما كسی بود در این دنیا كه بسیار دوستش می‌داشتم- خدا همیشه دوستش بدارد- دل نازكش را نمی‌توانستم نگران و آزرده ی خویش ببینم.

افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود، طرف‌های غروب جبرئیل، آن ملك نازنین خداوند، با طبقی در دست، آمد و كنار نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت كه افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب جل و علا- از بهشت برایت هدیه كرده است.

همان كه در وقت بی پناهی پناهم شد و در وقت تنگدستی، گشایشم و در سرمای سوزنده ی تكذیب دشمنان، تن پوش تصدیقم؛ مادرت خدیجه.

خدا هم نمی‌خواست او را در دل نگران و مشوش ببیند.

در آن پیام شیرین، در آن دعوت زلال، آمده بود كه این چهل روز مفارقت از خدیجه را برایش پیغام كنم. و كردم، عمار، آن صحابی وفادار را گسیل كردم:

“جان من! خدیجه! دوری‌ام از تو، نه بواسطه ی كراهت و عداوت و اندوه است، خدا تو را دوست دارد و من نیز، خدا هر روز، بارها و بارها، تو را به رخ ملائكه خویش می‌كشد، به تو مباهات می‌كند و… من نیز.

این دیدار چهل روزه ی من با آفریدگار و… ضمنا فراق تو، هم فرمان اوست. این چهل شبانه روز را تاب بیاور، آرام و قرار داشته باش و در خانه را به روی هیچكس نگشای.”

من چهل افطار در خانه ی فاطمه بنت اسد می‌گشایم تا وعده ی الهی سرآید و دیدار تازه گردد.« پیام كه به مادرت خدیجه رسید، اشك در چشمهایش حلقه زد و آن حلقه بر در چشمها ماند تا من در شام چهلم، حلقه از دربرداشتم و وقتی صدای دلنشین خدیجه از پشت پنجره انتظار برآمد كه:

- كیست كوبنده ی دری كه جز محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شایسته كوفتن آن نیست؟ گفتم:

-محمدم.

دخترم! شادی و شعفی كه از این دیدار در دل مادرت پدید آمد، در چشمایش درخششی آشكار می‌گرفت. افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود، طرف‌های غروب جبرئیل، آن ملك نازنین خداوند، با طبقی در دست، آمد و كنار نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت كه افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب جل و علا- از بهشت برایت هدیه كرده است.

در پی او میكائیل و اسرافیل هم آمدند- خدا ارج و قربشان را افزون كند- جبرئیل با ظرفی كه از بهشت آورده بود، آب بر دست هایم می‌ریخت، میكائیل شستشویشان می‌داد و اسرافیل با حوله لطیفی كه از بهشت همراهش كرده بودند، اب از دستهایم می‌سترد.

ببین دخترم! جان پدرت به فدایت كه همه ی مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تكوین می‌یافت.

این را هم بازبگویم كه تو اولین كسی هستی كه به بهشت وارد می‌شوی. تویی كه بهشت را برای بهشتیان افتتاح می‌كنی…

یك بار عایشه گفت: چرا اینقدر فاطمه را می‌بویی؟ چرا اینقدر فاطمه را می‌بوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره می‌گیری؟ گفتم: » خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه كوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت می‌شنوم، فاطمه عین بهشت است، فاطمه جواز بهشت است، رضای من در گروی رضای فاطمه است، رضای خدا در گروی رضای فاطمه است، خشم فاطمه جهنم خداست و رضای فاطمه بهشت خدا.« فاطمه جان! خاطر تو را نه فقط بدین خاطر می‌خواهم كه تو دختر منی، تو سیده ی زنان عالمیانی، تو برترین زن عالمی، خدا تو را چنین برگزیده است و خدا به تو چنین عشق می‌ورزد.

این را من از خودم نمی‌گویم، كدام حرف را من از جانب خودم گفته ام؟ آن شب كه به معراج رفته بودم، دیدم كه بر در بهشت به زیباترین خط نوشته است:

یك بار عایشه گفت: چرا اینقدر فاطمه را می‌بویی؟ چرا اینقدر فاطمه را می‌بوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره می‌گیری؟ گفتم: » خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه كوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت می‌شنوم، فاطمه عین بهشت است.

خدایی جز خدای بی همتا نیست، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) پیامبر خداست. علی مشعوق خداست، فاطمه، حسن و حسین برگزیدگان خدا هستند و لعنت خدا بر آنان كه كینه ورز این عزیزان خدا باشند. ..

آن روز كه من در خیمه‌ای نشسته بودم و بر كمانی عربی تكیه كرده بودم یادت هست؟ تو و شوی گرامی‌ات علی و دو نور چشمم حسن و حسین نشسته بودیم و من برای چندمین بار اعلام كردم كه:

ای مسلمانان بدانید: هر كسی كه با اینان- یعنی با شما- در صلح و صفا باشد من با او در صلح و صفایم و هر كس با اینان- یعنی با شما- به جنگ برخیزد، من با او در ستیزم، من كسی را دوست دارم كه این عزیزان را دوست بدارد و دوست نمی‌دارند این عزیزان را مگر پاك طینتان و دشمن نمی‌دارند این عزیزان را مگر آلودگان و تردامنان”


برگرفته از:

شجاعی، سید مهدی، كشتی پهلو گرفته


موضوعات: مناسبتهاي روز
[دوشنبه 1391-02-18] [ 09:00:52 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  همایش فاطمه(س)اسوه معنویت وخدامحوری ...

فاطمه،ریحانه آل طاها می آید
وعاطفه رادرسایه سارمعنویت وخدامحوری برای بشریت به ودیعه می گذارد
به مناسبت میلادحضرت زهرا(س)وامام خمینی(ره)همایشی تحت عنوان «فاطمه اسوه معنویت وخدامحوری»ازطرف مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان برگزارمی گردد.
زمان:چهارشنبه 20/2/91 ساعت9.30 الی12.30
مکان:گرگان تالارفخرالدیت اسعدگرگانی
سخنرانان همایش:
1.استادفرهیخته سرکارخانم دکترفاطمه طباطبایی(همسرحاج سیداحمدخمینی)
2.استادمعظمه سرکارخانم طاهره سادات موسوی(استادحوزه)

موضوعات: مناسبتهاي روز
[یکشنبه 1391-02-17] [ 10:25:09 ق.ظ ]



 لینک ثابت