برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی(مؤسس مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان)
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1) … ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ (15)
انسان بعد از اینکه سالهایی را مثلاً 40، 50، 70 و… در این دنیا زندگی میکند، میمیرد و از دنیا میرود. در مسأله مرگ انسان دو تفکر از زمانهای خیلی دور وجود داشته است.
1ـ تفکر مادی که منطقش این است که وقتی ما انسانها میمیریم و زیر خاک میرویم، آیا دوباره آفرینش جدیدی پیدا میکنیم؟ که این مطلب را قرآن از قول عدهای بیان مینماید.
2ـ تفکر الهی و انبیاء و سفیران الهی که میفرمایند: زندگی انسان با مرگ خاتمه نمییابد، بلکه ملک الموت حقیقت وجود انسان را که همان روح خدایی باشد، به تمام معنا تحویل میگیرد. بنابراین همه مؤمنین اعم از مسلمان، یهودی، مسیحی، زرتشتی مرگ را نهایت و پایان زندگی انسان نمیدانند، بلکه آن را شروع زندگی جدید برای انسان میدانند.
روایتی از امام سجاد(ع) است که فرمود: در روز عاشورا وقتی کار خیلی سخت شد، بعضی از یاران امام حسین(ع) نگران شدند که در اینجا امام حسین(ع) فرمود: ای فرزندان کرامت و بزرگواری، کمی صبر کنید، زیرا مرگ و کشته شدن پلی است که شما را از این سختیها و گرفتاریها نجات داده و به نعمتهای همیشگی میرساند. بنابراین امام حسین(ع) مرگ را پلی میداند که انسان را از این دنیای فانی به دنیای باقی سوق میدهد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الدنیا سجن المؤمن و جنه الکافر» دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ امری است که مؤمن را از زندان این دنیا نجات میدهد و در بهشت جاویدان الهی وارد میکند و کافر را از بهشت دنیایی به آتش جهنم وارد مینماید.
در نگاه مردان خدا، مرگ دیدار است، نه تمام شدن و پایان زندگی. مرگ ملاقات با خداست و سعادت و رستگاری عظیم. امام علی(ع) هنگام ضربت شهادت فرمودند: «فزت و رب الکعبه» به خدای کعبه رستگار شدم. به فرزندانشان فرمودند: اگر آنچه را که من میبینم، شما هم ببینید، هرگز گریه نمیکنید.
ملاحسن فیض کاشانی فرمود: از روایات و اخباری که رسید، معلوم میشود که عزرائیل چهره مشخصی برای افراد ندارد و برای همه یکجور نیست. اگر انسان مؤمن و خدایی باشد، عزرائیل را به شکل زیبا و دوستداشتنی ملاقات میکند و اگر انسان گنهکار و غافل باشد، عزرائیل را به شکل نفرتآور و ترسناک ملاقات خواهد کرد.
موضوعات: "باقرآن" یا "آشنایی باسوره های قرآن" یا "داستانهای قرآنی" یا "علوم قرآنی" یا "قرآن وادبیات فارسی" یا "پرسش وپاسخ قرآنی"
تهیه کننده:خانم ربابه کابوسی
آشنایی با سوره ها
نام سوره: روم شماره سوره: 30 محل نزول : مکه
تعداد آیه : 60 تعداد کلمه : 819 تعداد حروف : 3534
معنی: نام شهری است
علت نامگذاری: آيه دوم اين سوره بيانگر پيروزي روم پس از شكست خوردنش از ايران به عنوان يك پيشگويي قرآن است. (نويد پيروزي است براي مسلمانان پس از شكست دو ابر قدرت آنروز)
نامهای دیگر: ندارد.
محتواي سوره :
* پيشگويي از پيروزي روميان بر ايرانيان.
* طرز فكر چگونگي حالات افراد بيايمان و تهديدهايي نسبت به آنها در مورد عذاب و كيفر در روز رستاخيز.
* آيات عظمت خداوند در آسمان و زمين و در وجود انسانها از قبيل: خروج حيات از مرگ، مرگ از حيات، خلقت انسان از خاك، نظام زوجيت و آفرينش همسران براي انسانها و رابطه مودت و دوستي در ميان آنان، آفرينش آسمان و زمين، اختلاف زبانها، نعمت خواب در شب، جنبش در روز، ظهور رعد و برق و باران، حيات زمين بعد از مرگ و تدبير امر آسمان و زمين به امر خدا.
* توحيد فطري بعد از بيان دلايل آفاقي و انفسي براي شناخت خدا.
* شرح و تبيين حالات افراد بيايمان و گنهكار و ظهور فساد در زمين بر اثر گناهان.
* مسأله مالكيت، حق خويشاوندان (ذي القربي) و نكوهش رباخواري.
* دلايل توحيد و نشانههاي حق و مسائل مربوط به معاد.
ترتیب سوره: به ترتيب جمعآوري، سيامين سوره است و به ترتيب نزول، هشتاد و سومين سوره است كه بعد از سوره «انشقاق» و قبل از سوره «عنكبوت» نازل شده است.
داستانهای سوره: نوح: 14 تا 15، ابراهيم:16 تا 17و 31، لوط: 28 تا 30 و 32 تا 35، شعيب: 36 تا 38، موسي 39، اصحاب السفينه:15.
فضیلت سوره: امام صادق(ع) فرمود: «هر كس سوره عنكبوت و روم را در ماه رمضان در شب بيست و سوم بخواند، به خدا سوگند اهل بهشت است… و اين دو سوره موقعيت مهمي نزد پروردگار دارد.»
تهیه کننده:مبلغین مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان
حسابگر کیست؟
اما اینکه چه کسی و یا چه کسانی انسان را مورد محاسبه قرار میدهند و اعمال او را بررسی می نمایند، آیات و روایات فراوانی در این زمینه نقل شده، اما اولین کسی که انسانها را مورد محاسبه قرار میدهد، خداوند است.
الف) خداوند
با توجه به آیات فراوان از جمله «إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ (25) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ» آری محققاً به سوی ما می آیند و حسابشان به عهده ماست. (غاشیه/26-25)
خداوند می فرماید: بازگشت و محل اصلی مراجعه پس از مرگ، خدا خواهد بود، انسان ها در دنیا هرگونه عمل کنند، در نهایت به سوی او خواهند آمد و پاداش و محاسبه اعمال آنها را او انجام میدهد.
آیات در واقع میخواهند بین بشارت های الهی به مؤمنان و عذاب کافران در روز قیامت جمع نمایند که ای پیامبر، اگر در دنیا کسی کافر شد، نگران نباش، زیرا در قیامت نزد ما خواهد آمد و ما اعمال همه انسان ها، چه کافر و چه مؤمن را به طور دقیق مورد بررسی قرار میدهیم و مخالفان را عذاب و مؤمنان را بهره مند از نعمتهای الهی قرار خواهیم داد.
باتوجه به اینکه خداوند در آیات قبل از آیات فوق الذکر میفرماید: پس تو ای پیامبر، ایشان را تذکر بده که وظیفه تو تنها تذکر است، وگرنه تو تسلطی بر آنان نداری، تذکر را هم تنها به کسانی بده که تذکر پذیرند، نه آنها که اعراض کرده و کفر ورزیدند، که خدا ایشان را به عذاب بزرگ شکنجه خواهد داد و در جای دیگر خداوند به رسول خود میفرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ ـ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ ـ إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ ـ فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ» (غایشه/24-21)
دو آیه مورد بحث میخواهد نوعی دلداری و تسلی خاطر به پیامبر بدهد که اگر چه عده ای با تو مخالفند، لجاجت می ورزند و تو را اذیت و آزار میکنند، اما این مسأله نسبت به امر مهم نبوت اهمیت ندارد، زیرا بازگشت همه آنها بهسوی ماست و اعمال آنها مورد محاسبه دقیق ما قرار خواهند گرفت به گونه ای که هیچ چیز از ما پنهان نخواهد شد. پاداش و مجازات ها نیز به دست ما می باشد.
پس در قیامت، حسابگر خداوند است، خدای عالم و عادل و عزیز که به احدی ظلم نمیکند و حساب او از هر حسابگر دیگر کفایت میکند «… وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ»(الانبیاء/ 47) و کافی است که ما حساب کننده باشیم. حسابگری که مهربان است و به تمام ریز و درست کار و افکار ما آگاه است، حسابگری که در یک چشم به هم زدن به حساب خلایق میرسد و او سریع ترین حسابگر است. «… وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ»(الانعام/ 62) خدای تعالی حساب عمل مردم را از موقع مناسبش تاخیر نمی اندازد و اگر به ظاهر حساب و پاداش عملی تاخیر میافتد، برای رسیدن موقع مقتضی است.
شخصی از حضرت علی(ع) پرسید: خداوند چگونه این همه خلایق را حسابرسی میکند؟ به امام فرمودند: همانگونه که همه آنها را روزی میدهد، حساب همه آنها را میرسد. پرسید: چگونه حسابرسی میکند در حالیکه آنان خدا را نمی بینند؟ حضرت فرمودند: «کما یَرُزقُهُم و لایرونه»(نهج البلاغه، کلمات قصار 300) خدای متعال به همه اعمال بندگان علم حضوری دارد، حساب و نتیجه ی اعمالشان بر او روشن است و نیازی به حساب تک تک آنها نیست، گرچه ثمره آن برای بندگان در قیامت آشکار میگردد.
تهیه کننده:خانم فاطمه احمدی ازمبلغین مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان
وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (٥) لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ (٦)
درباره این آیه شریفه تفاسیر گوناگونی شده است. مولانا در مثنوی خود طبق روش همیشگی، همراه با تذکراتی، آیات را تفسیر میکند که در اینجا به گوش های از آن اشاره میکنیم.
ایشان در دفتر ششم خود اینگونه آغاز میکند که میخواهد خیلی از ناگفتنی ها را بگوید. در کلام عارفان، گاه کلماتی است که هر کسی نمی تواند آنها را بفهمد و درک کند، لذا اینگونه اشاره میکند که خداوند متعال نیز به پیامبران خود دستورات را می گفت و از آنها می خواست تا به مردم ابلاغ کنند، چه آنها را گوش کرده و عمل کنند و چه گوش نکنند.
در ادامه میگوید: ای انسان، به همه چیز خوب نگاه کن تا بتوانی به حقیقت آن دست پیدا کنی و خدا را در آن ببینی، زیرا تو فقط همین ظاهر نیستی و باطنی عمیق در وجود تو قرار دارد. این جسم، ظاهر توست. وقتی شاه عالم وجود اراده فرماید که روح به او بپیوندد، فرشتگان فریاد میزنند: ای ارواح، از مرکوب جسم ها و بدن ها پایین آمده و مجرد شوید. خداوند متعال با پوششی از صوت و حرف و گفتگو پرده ای بر باغ معانی می کشد تا از آن باغ چیزی جز رایحه و بویی به مشام آدمی نرسد. این جاست که می فرماید: ای طالب حقیقت، تا می توانی این بو را به کمک عقل و هوشت بیشتر استشمام کن، بلکه آن بو، گوش تو را گرفته، به سوی اصل می برد. در ادامه تشبیه جالبی میکند، اینکه: خودت را از دچار شدن به بیماری زکام محافظت کن، این سرما تو را دچار بیماریهای نفسانی میکند.
میدانیم که بیماری زکام، مانع رسیدن بو به مشام انسان میشود. در اینجا نیز کبر، غرور، خودبینی، هواپرستی، دچار شدن به قیل و قال دنیوی و شنیدن و گفتن حرفهای لغو و بیهوده را زکام معنی میکند، زیرا همۀ، اینها مانع رسیدن آن بوی حقیقت به مشام جان انسانی میشود. میفرماید: وقتی دیدی زمین روحت از سردی و انجماد روحی کسانی که تو را به امور دنیوی مشغول میکنند، تأثیر پذیرفته، به سوی معارف حقیقی رو بیاور و نصیحت ناصحان حقیقی را گوش کن و به آنها عمل کن. ای کسانی که خورشید حقیقت را نادیده گرفته و خود را به قیل و قال مشغول ساخته اید، نصایح خیرخواهانه حضرت حق و انبیا و اولیاء و مصلحان فقط بر گوش ظاهری شما اثر میگذارد، ولی بر گوش باطن تان مؤثر نمی افتد. بنابراین نصیحت ما در شما اثر نمیگذارد، البته بدان که نصیحت شما نیز در ما اثر نمیگذارد.
مهر آن در جان توست و پند دوست میزند بر گوش تو بیرون پوست
پنــد مــا در تــو نگیــرد ای فلان پنــد تــو در ما نگیرد هم، بدان(1)
در جایی دیگر، ایشان در قالب داستانی، نکاتی ظریف و عارفانه بیان میکند. داستان خریده شدن بلال حبشی توسط یکی از یاران پیامبر(ص) از اُمیّه که از مشرکین قریش بود.
بلال، به دین اسلام پیوسته بود، اُمیّه از این کار بسیار ناراحت شده، او را به سختی شکنجه میکرد، اما بلال در مقابل همه شکنجه ها «احد احد» می گفت و از دین خود دست بر نمی داشت. تا اینکه این خبر به پیامبر(ص) رسید. ایشان کسی را برای خریدن بلال نزد اُمیّه فرستاد. قاصد به اُمیّه گفت: من برده ای سپید به تو میدهم و تو این برده ی سیاه را به من بده. اُمیّه گفت: 200 درهم نقره هم باید بپردازی و او قبول کرد. اُمیّه بلند خندید و گفت: اگر در خریدن این غلام اینقدر اشتیاق نشان نمیدادی، من حتی حاضر بودم معادل یک دهم مالی که به من پرداختی بفروشم. اما قاصد گفت: ای سبک مغز، تو مانند کودکان، جواهری را با دانه گردویی مبادله کردی. من به ظاهر سیاه او نگاه نمیکنم، بلکه روح و باطن اوست که در نظر من به دو جهان می ارزد.
مولانا از اینجا به بعد نکات اخلاقی را متذکر میشود که: همانگونه که مسافران کاروان ها، طلاها و جواهرات خود را دود اندود میکردند تا از یغمای حرامیان در امان بماند، بلال نیز به منزلۀ طلای نابی است که برای محفوظ ماندن از حسادت حاسدانی که در حماقت خانه ی دنیا زندگی میکنند، ظاهرش سیاه شده است. یعنی :
1ـ تو ای انسان نباید کمالات و فضایل خود را برای دیگران ظاهر کنی، مبادا که حسادت بددلان برانگیخته شود.
2ـ چشم ظاهر بین خود را حقیقت بین کن تا بتوانی از محسوسات ظاهری گذشته و حقیقت روح قدسی را بشناسی، چنانکه آن کافر، مفتون ظاهر شده بود، لذا نتوانست ضمیر تابناک بلال را بشناسد.
در ادامه گفتگو میگوید: بلال، صفت بندگی خود را به تو نشان داد. یعنی تو فقط بندگی او را دیدی، نه آقایی او را. این غلام را بگیر و به جای بلال را به من بده، ما هر دو سود برده ایم، اما سود تو مجازی است و سود من حقیقی. ای کافر به هوش باش که دین شما برای شما و دین من برای من است.
این تو را و آن مرا، بردیم سود هین لکم دین ولی دین این جهود
خود سزای بت پرستان این بود جلّش اطلس، اسب او چوبین بود
همچو گور کافران پر دود و نار وز بـرون بربسته صـد نقش و نگار(2)
سزای بت پرستان یعنی ظاهرپرستان این است که اسبی چوبین با زینی حریر داشته باشند. صورت بدون محتوا مانند قبر کافران است که اندرونش سرشار از دود و آتش است، ولی نمای بیرونی اش از نقش و نگارهای بسیار آراسته شده است.
1- کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر 6، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص47 و مولانا جلالالدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج6، تهران: زوّار، 1372 ص 12.
2- کریم زمانی، همان، ص 313؛ مولانا جلالالدین محمد بلخی، همان، ص 55؛ محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج 13، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، 413.
امام علی (ع) فرمودند: اگر شما از آثار معنوی آیه الکرسی آگاه بودید در هیچ حال خواندن آن را ترک نمیکردید.
امام محمد باقر (ع) فرمودند: هر کس یک بار آیه الکرسی را بخواند خداوند هزار ناراحتی از ناراحتی های دنیا و هزار سختی آخرت رااز او دور می کند که کمترین ناراحتی دنیا فقر و کمترین سختی آخرت فشار قبر است.
رسول خدا (ص) فرمودند: هرکس آیه الکرسی را یک بار بخواند اسم او از دیوان اشقیا و انسان های بد محو می شود.
امام رضا (ع) به نقل از پیامبر فرمودند: هر کس 100 مرتبه آیه الکرسی را بخواند چنان باشد که همه عمر خود را عبادت کرده باشد.
پیامبر فرمودند: هر کس آیه الکرسی را بعد از نماز بخواند هفت آسمان شکافته گردد و به هم نیاید تا خداوند متعال به سوی خواننده آیت الکرسی نظر رحمت افکند و فرشته ای را بر انگیزد که از آن زمان تا فردای آن کارهای خوبش را بنویسد و کارهای بدش را محو کند.
رسول اکرم (ص) فرمود: یا علی بر تو باد به خواندن آیه الکرسی بعد از هر نماز واجب. زیرا به غیر از پیغمبر و صدیق و شهید کسی به خواندن آن بعد از هر نماز محافظت نمی کند و هر کس بعد از هر نماز آیه الکرسی را بخواند به جز خداوند متعال کسی او را قبض روح نمی کند و مانند کسی باشد که همراه پیامبران خدا جهاد کرده تا شهید شده است و فرمود: بعد از مرگ بلا فاصله داخل بهشت می شود و به جز انسان صدیق و عابد کسی بر خواندن آیه الکرسی مواظبت نمی کند.
خداوند به موسی بن عمران وحی فرمود: کسی که بعد از نماز واجبش آیه الکرسی بخواند خداوند متعال به او قلب شاکرین - اجر انبیا و عمل صدیقین را عطا فرماید و چیزی جز مرگ از داخل شدن او به بهشت جلوگیری نمی نماید. مداومت نمی نماید به آن مگر پیامبر یا صدیق یا کسی که از او راضی شده ام و یا شخصی که شهادت را روزی او می نمایم.
الله
خدا
The Name Of God
الرحیم
مهربان
The Mercifull
الرحمن
بخشاینده
The Beneficent
الملک
پادشاه
The King
القدوس
مقدس
The Holy
الجبار
توانگر
The Compeller
العزیز
باشکوه
The Mighty
المهیمن
نگهدارنده
The Protector
المؤمن
اطمینان دهنده
The Guardian Of Faith
السلام
پاک و سلامتی بخش عالم
The Source Of Peace
الغفار
همیشه بخشاینده
The Forgiver
المصور
نگارگر، صورتگر
The Fashioner
البارئ
درست
The Evolver
الخالق
آفریننده
The Creator
المتكبر
بسیار بزرگ
The Majestic
العلیم
داناترین
The All Knowning
الفتاح
گشاینده (پیروزکننده)
The Opner
الرزاق
همیشه روزی دهنده
The Provider
الوهاب
نیک بخشاینده
The Bestover
القهار
فروکاهنده
The Subduer
المعز
عزیزکننده
The Honourer
الرافع
(به سوی خود) بالا برنده
The Exalter
الخافض
پست کننده، خوار کننده
The Abaser
الباسط
گستراننده، فراخ کننده روزی
The Expender
القابض
میراننده، بیرون کشنده جانها
The Constrictor
العدل
بینهایت عادل
The Just
الحكم
دادگر
The Judge
البصیر
بیناترین
The All Seeing
السمیع
شنواترین
The All Hearing
المذل
خوارکننده
The Dishonourer
الغفور
بسیار بخشاینده
The All-Forgiving
العظیم
بیانتها
The Great One
الحلیم
بسیار بردبار
The Forbearing One
الخبیر
آگاهترین
The Aware
اللطیف
آنکه بر بندگانش لطف دارد
The Subtle One
المغیث
نگاه دارنده، یاور
The Maintainer
الحفیظ
نگهدارنده
The Preserver
الكبیر
بزرگترین
The Most Great
العالی
بلند مرتبه
The Most High
الشكور
بسیار سپاسگزار (پاداش دهنده بزرگ است عمل کوچک را)
The Appreciative
المجیب
پاسخگو
The Responsive
الرقیب
نگهبان، بیننده و آماده
The Watchfull
الكریم
بسیار بخشنده
The Generous One
الجلیل
بسیار گرانقدر
The Sublime One
الحسیب
شمارنده
The Reckoner
الباعث
برانگیزنده مردگان
The Resurrector
المجید
بسیار لایق ستایش (در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار با خیر و احسان است)
The Most Glorious One
الودود
دوست
The Loving
الحكیم
فرزانه، بسیار خردمند
The Wise
الواسع
گسترده، وسیع
The Far-Reaching
المتین
سخت (و نیز پاینده)
The Firm One
القوی
پرزور
The Most Strong
الوكیل
عهده دار همه امور بندگان و موجودات
The Trustee
الحق
راست، درست
The Truth
الشهید
بیننده
The Witness
المعید
بازگرداننده، دوباره زنده کننده
The Restorer
المبدئ
نخستین آفریننده
The Originator
المحصی
شمارنده
The Reckoner
الحمید
ستوده
The Praiseworthy
الواجد
یابنده
The Finder
القیوم
قائم به ذات (همه-آفرینندهای که کسی او را نیافرید)، پاینده
The Self-subsisting
الحی
زنده
The Alive
الممیت
میراننده، نابود کننده
The Creator Of Death
المحیی
زندگی بخش، هستی بخش
The Giver Of Life
القادر
توانا
The Able
الصمد
بینیاز
The Eternal
الاحد
یگانه (خدایی جز او نیست)
The One
الواحد
یکتا سرپرستی که همه ولایتها از اوست
The Unique
الماجد
بزرگوار
The Noble
الأخر
واپسین، آخر فناکننده موجود
The Last
الاول
نخستین، اول پدیدارکننده وجود
The First
المؤخر
فراپس دارنده، پس گذارنده چیزها و نهنده آنها بجای آنها
The Delayer
المقدم
فراپیش کشنده
The Expediter
المقتدر
تعیین کننده (قضا و قدر)، فراتر
The Powerful
البر
نیکوترین
The Source Of All Goodness
المتعالی
خود ستوده
The Most Exalted
الولی
دوست، یار و نگهبان
The Governor
الباطن
پنهان، همه دربرگیرنده
The Hiddeen
الظاهر
آشکار(پدیدار، هویدا)، همیشه پیروز
The Manifest
مالك الملك
فرمانروای جهان
The Eternal Owner Of Sovereignty
الرؤوف
بسیار دلسوز و مهربان
The Compassionate
العفو
درگذرنده(آمرزنده)، ناپدیدکننده گناهان
The Pardoner
المنتقم
انتقام گیر
The Avenger
التواب
همیشه توبه پذیر
The Acceptor Of Repentance
المغنی
بینیاز کننده، بسنده
The Enricher
الغنی
توانگر
The Self-Sufficient
الجامع
گردآورنده
The Gatherer
المقسط
عادل
The Equitable
ذو الجلال والاكرام
دارای شکوه و بخشش
The Lord Of Majesty and Bounty
الهادی
رهنما
The Guide
النور
روشنی
The Light
النافع
سودمند
The Beneficial
الضار
آزار دهنده (این صفت تنها در احادیث یافت میشود)
The Distresser
المانع
بازدارنده
The Preventer
الصبور
شکیبا
The Patient
الرشید
راهنما، آموزگار و دانای بیخطا
The Guide To The Right Path
الوارث
مالک نهایی تمام مخلوقات
The Supreme Inheritor
الباقی
ماندگار و واگردان نشدنی (تغییر ناپذیر)
The Everlasting
البدیع
سنجش ناپذیر، آفریننده
The Incomparable
تهیه کننده:مریم علیجانی ازمبلغین مدرسه علمیه الزهرا(س)
قرآن کریم نوری است که بر اندیشه ی بشری تأیید و راه انسان ها را روشن ساخت . این کتاب منبع عظیم معرفتی و سفری الهی است که می تواند نسل های بشر را از زلال معرفت خویش سیراب سازد. این کتاب به مقام دانش و دانشمندان ارج می نهد و عالمان و جاهلان را مساوی نمی داند.
پرسش کلید دانش است و ذهن پرسشگر ارجمند است وظیفه دانشمندان استخراج پاسخ از منابع قرآن، حدیث، عقل و علوم تجربی و ارائه آن به تشنگان حقیقت است.
از این رو لازم دانستیم در هر یک از شمارگان جزوه نورانی «گلستان آیه ها» به پرسشی از پرسش های نورانی قرآن پاسخ دهیم.
سوال: شک در مورد خدا نقطه آغاز است یا توقف؟ و آیا اگر انسان در مورد خدا شک کرد و فکر نمود مرتکب گناه می شود یا خیر؟
پاسخ: انسان برای جستجوی حقیقت دارای حالتی به نام حس کنجکاوی می باشد. این حس یک «محرک درونی» است که با هر چیزی تماس پیدا کند نظرش جلب می شود و می خواهد آن را بفهمد و درک کند. همین جاست که مسئله ی شک مطرح می شود، یعنی در برابر انسان یک سلسله مجهولات قرار می گیرد که نمی تواند به آنها علم پیدا کند ، این را شک می گویند.
منشأ شک:
ما دو نوع نیاز داریم:
1. نیاز عقلی که به خاطر قرار گرفتن عقل در برابر مجهولات است و حس حقیقت جویی، او را به دنبال حل مجهولات می کشاند و شک عقلی نمایانگر این نیاز است.
2. نیاز قلبی: بشر در برخی موارد با وجود دلیل های فراوان عقلی، قلباً مطلب را نمی پذیرد، و گاهی تردید می کند. احساس نیاز قلبی انسان در برخی پدیده ها با ویژگی های خاص نمایانگر می شود مانند اینکه با صدها دلیل ثابت شده است که شخص مرده، قدرت هیچ کاری را ندارد و نباید از او ترسید، ولی هنوز در انسان ترس وجود دارد و یاور عقلی به قلب او راه نیافته است. در حقیقت عقل او مطمئن است ولی قلب او هنوز مطمئن نشده است.
دررابطه با قسم اول عرض می کنیم که شک هم خوب است هم خوب نیست. شک خوب است چون انسان وقتی متولد می شود با یقین و ایمان متولد نمی شود . زمانی که بالغ می شود با یقین و علم بالغ نمی شود . یقین چیزی است که باید برای انسان پیدا شود اما تا انسان شک نکند به سوی یقین رانده نمی شود. شک برای بشر خوب است اما نه اینکه هدف خوب و منزل خوبی باشد. بلکه دالان و محل عبور خوبی برای رسیدن به علم و یقین است تا انسان از این دالان عبور نکد، به آن سر منزل بسیار عالی که یقین نام دارد نمی رسد.
مثال:
ممکن است به ظاهردرد دندان بد باشد اما در عین حال خوب است . زیرا وقتی داندان درد گرفت، انسان به پزشک مراجعه می کند و به علت وجود درد پی می برد و از فساد آن دندان و دندان های مجاور نیز جلوگیری می کند. حالا اگر درد نبود ما از فساد و خرابی پنهانی دندان بی خبر ماندیم و بقیه دندان ها هم خراب می شدند، شک نیز چنین موقعیتی در مورد باورهای انسان دارد.
قرآن کریم وقتی دعوت می کند به اینکه رشته ی تقلید از گذشتگان را از گردن باز کنید یعنی در آنچه که از پدران و مادران و محیط خودتان فرا گرفته اید و به آن باور دارید, تردید کنید تا بتوانید تحقیق کنید و به یقین برسید. زیرا انسان تا زمانی که در داشته های خود شک نکند، از راهی که می رود بر نمی گردد، و به داشته های خود دلخوش می باشد. همان طور که اگر درد دندان نباشد، انسان به دندان های فاسد خود دلخوش می باشد و از این رو قرآن از زبان مردم می گوید: «ما گذشتگان و اسلاف خود را بر یک طریقه ای یافته ایم و دنبال همان عقاید و باورهای پدران خودمان می رویم.» (زخرف، 23) و در جاهای دیگر می فرماید: «ممکن است پدران اینها اهل تعقل و هدایت نبوده باشند . باز هم باید از پدران شان پیروی کنند؟» (بقره ، 170)
اما شک بد است چون علائم نبودن علم و آگاهی است. و نشان می دهد که انسان به هدف اصلی که یقین است نرسیده است و در راه سرگردان مانده است. با این حال ، باید تلاش کند و خود را به یقین و سر منزل مقصود برساند.
در رابطه با قسم دوم یعنی، نیاز قلبی باید گفت: بعضی از انسان ها در مورد وجود خدا و وحدانیت خدا و اعتقاد به عالم غیب سوالاتی دارند که موجب شک آنان شده است که هر چه زودتر باید به افراد آگاه و متخصص در این باره رجوع کنند. و خود را از درد این شک ابتدایی نجات دهند. و از فاسد شدن بقیه باورها و عقاید جلوگیری کنند و عقل خود را از دلایل عقلی سیراب نمایند و بعد نوبت به عمل می رسد که اگر انسان اعمال و رفتار خود را مطابق عقاید و باورهای خود مدیریت کند و به دانسته های خود عمل نماید، نور تقوی همه وجود او را فرا می گیرد و اگر شکی هم وجود داشته باشددر پرتو تقوی بر طرف می شود. چنانچه قرآن کریم می فرماید: تقوا پیشه کنید تا خداوند به شما علم عطا کند (بقره، 282) و اگر تقوی نباشد و نافرمانی شود کار آنها به شک در مورد خداوند و شرک و کفر می انجامد . چنان که قرآن می فرماید: «سپس عاقبت کسانی که کارهای زشت انجام دادند، تکذیب آیات الهی شد.» (روم، 10) خلاصه آن که باید ببینیم که شخص در قبال شک به وجود آمد ، چه کند؟ اگر شک را چراغ قرمز قرار دهد برای توقف و در جا زدن این شک تخریب کننده عقاید و بد است و اگر شک را چراغ سبز قرار دهد برای عبور و بالا بردن سطح آگاهی نه تنها گناه نیست ، بلکه سبب کمال انسان نیز می باشد. در پایان راه کارهایی در این باره پیشنهاد می کنیم:
1. اگر شک پیدا شد سعی کنیم در اسرع وقت با سوال کردن از متخصصین فن آن را رفع کنیم. زیرا باقی ماندن شک در ذهن انسان موجب نابودی ایمان و به وجود آمدن شک های دیگر است.
2. با تفکر در خلقت آسمان و زمین و نظم آنها و تفکر در مورد انسان سعی کنیم اعتقادات خود را در مورد خداوند، استحکام بخشیم و با تذکر و یادآوری نتایج تفکرات خود را به درجه یقین روز به روز نزدیک کنیم. در روایات اهل بیت و به ویژه قرآن کریم به طور متعدد، به تفکر در آمد و رفت شب و روز و دقایق و لطایفی که در شب و روز است توصیه شد. (سوره یونس، آیه 6)
3. انجام عبادت به همراه با دقت و خلوص نیت موجب می شود باورهای ما تقویت شود و به درجه یقین برسیم. قرآن کریم می فرماید: واعباد ربک حقی یأتیک الیقین (حجر، 99)
4. در پایان باید عرض کنیم همان طور که وسوسه های شیطانی و نا فرمانی خدا و تعلقات مادی و بی تقوایی و غیره باعث ایجاد زنگار بر قلب و قساوت قلب می شود، رعایت تقوی ، ذکر خدا و قرائت و تدبر در ایات قرآن، و شرکت در مجالس اهل بیت (ع) و مجالست با علماء و هم نشینی با دوستان عاقل و با تقوی و … باعث جلای قلب و در نتیجه بر طرف شدن شک و رسیدن به یقین می شود.
منابع و مآخذ: نرم افزار پرسش های قرآنی جوانان