شورعشقت به دل افتاده چنان مست شدم كه زخود قطع نمودم به تو پيوست شدم آتش عشق تو در دل شرري زد كه سحر سوختم خاك شدم يكسره از دست شدم نيست از من اثري هر چه بگردم چه كنم ليك در كوي تو چون نيست شدم هست شدم سرنهادم به كفت پاي بر افلاك زدم مهر گشتم چو تو را، ذره شدم ،پست شدم با تو بي پرده بگويم كه گرفتار توأم بي جهت نيست كه آزاده وسرمست شدم