بیان اخلاقی رئیس هیأت امنای مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان
در روايات و آيات قرآني بر قلب سليم خيلي تکيه شده است مثلاً در آيه شريفه: «يوم لاينفع مالٌ و لا بنون إلا مَن أتي الله بقلبٍ سليم» روزي که در آن روز هيچ يک از اسباب اتکاء و تکيهگاههاي انسان در اين دنيا به درد انسان نميخورد مگر آن که انسان با قلب سليم در محضر خداوند متعال حاضر شود، مال و فرزند عمدهترين تکيهگاههاي شخص در دنيا است و آنچه که انسان بيشترين بهره را از آن ميبرد مال و فرزند است.
خداوند متعال در آيه فوق ميفرمايد: هيچ يک از مال و فرزند فينفسه در قيامت به درد انسان نخواهد خورد و الا اگر مالی در راه خدا مصرف شده باشد در قيامت هم به انسان نفع ميرساند و همچنين است اگر فرزند صالحی داشته باشد ولی فينفسه مال و فرزند در قيامت نفعی به انسان نخواهند رساند و تنها چيزی که در قيامت به درد انسان ميخورد قلب سليم است، کثرت اعمال و زيارات و دعاها اگر همراه با قلب سليم نباشد هيچ ارزشی ندارد اما اگر قلب سليم باشد ولو اعمال قليل باشد نافع به حال انسان خواهد بود. سلامت قلب آن قدر مهم است که امام باقر (ع) ميفرمايد: «لا سلامة کسلامة القلب»؛ هيچ سلامتی مثل سلامت قلب نيست. سلامتی جسم خيلی مهم است و از بزرگترين نعمتهای الهی است ولی مهمتر از آن سلامت قلب يعنی سلامت روح و جان آدمی است. حال اين قلب سليم که به تصريح آيه قرآن در روز قيامت نافع به حال صاحبش خواهد بود و به تعبير امام باقر (ع) برترين سلامتها و افضل سلامتهاست چيست؟ قلب سليم يعنی قلبی که نسبت به خداوند متعال و مردم سليم باشد، قلب نه ميتواند فقط به خدا سليم باشد و از مردم غافل باشد و نه ميتواند فقط نسبت به مردم سليم باشد و از خدا غافل باشد بلکه قلب سليم قلبی است که اين دو جهت با هم در آن وجود دارد يعنی هم نسبت به خدا و هم نسبت به مردم سليم است. از امام صادق (ع) در مورد آيه فوق سؤال ميکنند که قلب سليم چيست؟ حضرت فرمودند: «القلب السليم الذی يلقی ربَّه و ليس فيه احدٌ سواه و کلّ قلب فيه شرکٌ او شک فهو ساقطٌ» [1] قلب سليم يعنی قلبی که از غير خدا خالی باشد و غير خدا در آن جايی نداشته باشد که اين مرتبه کمی نيست و از هر کسی ساخته نيست. در روايت ديگری حضرت ميفرمايند: «هو القلب الذی سلم مِن حب الدنيا» يعنی قلبی سليم است که حب دنيا در آن نباشد. يک بعد و وجه ديگر از قلب سليم در ارتباط با ديگران است، دوست داشتن ديگران و محبت به ديگران نه فقط در حد يک محبت عادي. اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايند: «لايسلم لک قلبک حتی تحبّ للمؤمنين ما تحبّ لنفسک»؛ قلب وقتی سالم و سليم ميشود که آنچه را که برای خودت ميپسندی و دوست داری برای ديگران هم دوست داشته باشی و آنچه را که برای خودت دوست نداری و نميپسندی برای ديگران هم نپسندی که اين مجاهدت ميخواهد. گفتيم قلب سليم دو بُعد دارد؛ يکی در رابطه با خداوند متعال و بُعد ديگر در رابطه با مردم است، وجه مشترک اين دو بُعد که موجب سلامت قلب است اين است که خود محوری و خود خواهی بايد کنار گذاشته شود و غير خداوند متعال نبايد در قلب انسان باشد يعنی انسان خودش را بايد ناديده بگيرد و آنچه را که برای خود دوست دارد برای ديگران هم دوست بدارد يعنی منيّت کنار گذاشته شود، انسان به حسب طبعش حب نفس دارد، البته حب نفس يکی از کمالات انسانی است، مثلاً اگر مادر حاضر است جانش را به خاطر فرزندش از دست بدهد به خاطر حب نفس است چون فرزند خودش است و الا اگر فرزند خودش نبود حاضر نبود جانش را به خاطر او به خطر بياندازد، پس ريشه حب مادر به فرزند که برترين محبتها در دنيا است حب نفس است. پس انسان حب نفس دارد و همه چيز را برای خودش ميخواهد اما انقطاع از اين حب سلامت قلب ميآورد. پس نشانه سلامت قلب اين است که انسان آنچه برای خودش دوست دارد برای ديگران هم دوست داشته باشد لذا اگر کسی اهل عبادت و تلاوت قرآن و راز و نياز با خداوند باشد اما نسبت به ديگران اين گونه نباشد از قلب سليم برخوردار نيست، پيامبر (ص) علاوه بر عبادت و راز و نياز با خداوند نسبت به مردم مهربان بود و همان گونه که دغدغه هدايت آنها را داشت دغدغه زندگی آنها را هم داشت تا جايی که آيه نازل شد «لعلک باخعٌ نفسک»، لذا دل و قلبی که کينه ديگران را در خود جای داده باشد نميتواند جايگاه حب الهی باشد و مصداق قلب سليم واقع شود. پس بايد سعی کنيم غير از خداوند را از قلب خود خارج کنيم و نسبت به ديگران قلب و دلمان را به مرحلهای برسانيم که ديگران را همرديف خود قرار دهيم به حدی که آنچه که برای خود دوست داريم برای ديگران هم دوست داشته باشيم و آنچه را برای خود دوست نداريم برای ديگران هم دوست نداشته باشيم. «والحمد لله رب العالمين» [1] . کافي، ج2، ص16، حديث5. |
بیان اخلاقی عضو هیأت امنای مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان
روايتي از امير المؤمنين علي(ع) در مورد تفاخر و فخر فروشي وارد شده حضرت مي فرمايد: «من صنع شيئاً للمفاخرة حشره الله يوم القيامة أسود» کسي که کاري را براي فخر فروشي انجام دهد خداوند متعال روز قيامت او را سياه محشور مي کند؛
فخر فروشی در جزئی ترين حالات مربوط به انسان شروع ميشود تا امور مهمه، از افراد عادی گرفته تا کسی که يک رياست و موقعيتی دارد. نبايد فکر کرد که فخر فروشی منحصر در کسی است که مثلاً از يک قدرت و موقعيتی برخوردار است يا از زيبايی برخوردار است. فخر فروشی يک حالت نفسانی است که جلوه ميکند ممکن است دو نفر که هر دو در شرايط اجتماعی و مالی يکسانی باشند مثلاً فقير باشند اما همين انسان فقير اگر به يک خودکار و تسبيحی که دستش ميگيرد و ساير کارها و چيزهايش بخواهد تفاخر کند اين هم فخر فروشی است. تا برسد به کسی که به حسب ظاهری ابزار تفاخر برايش بيشتر فراهم است، اين خيلی مهم است که فخر فروشی ضد تعالی و کمال انسان است. خداوند متعال ميخواهد دائماً خوديتها و منيتها در انسان از بين برود و خودش را نبيند و اين هوای نفس در انسان ضعيف شود. خداوند متعال ميخواهد انسان از اين اموری که ممکن است فريبنده باشد، او را رهايی بدهد. انسان گاهی روايات را که ميشنود با خودش ميگويد که ما که اصلاً مشمول اين روايات نيستيم ولی اينگونه نيست با دقت در احوال شخصيه خودمان اگر به لايههای پنهانی روح و روان خود مراجعه کنيم بعضاً ميبينيم گرفتار هستيم. از همين درس و ساير اعمال و رفتار متوجه خواهيم شد که واقعاً فخر فروشی کردهايم لکن تفاخر مراتب دارد. امام رضا(ع) ميفرمايد: اميرالمؤمنين(ع) روزی به عيادت صعصعة بن صوحان رفتند که از اصحاب خاص و از خواص اصحاب حضرت است «إن اميرالمؤمنين عاد صعصعة بن صوحان فی مرضه فلما قام من عنده قال(ع) يا صعصعة لاتفتخرنّ علی اخوانک بعيادتی إياک و اتق الله» [1] اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: ای صعصعة با اينکه من از تو عيادت کردم بعداً به برادرانت فخر فروشی نکني. وقتی امکان داشته باشد صعصعة به عيادت اميرالمؤمنين فخر فروشی بکند معلوم ميشود در ديگران امکان آن زياد است؛ به نظر خودشان به برترين امور تفاخر کنند ولی اين تفاخر هم مهلک است. علي(ع) ميفرمايد: يک وقت نکند به اشخاص ديگر مفاخره شود به واسطه اينکه من علی به عيادت تو آمدهام. لذا توجه به اين مسئله خيلی مهم است چون باعث سقوط انسان است اگر توجه نداشته باشد. «والحمد لله رب العالمين» [1] . مستدرک الوسائل، ج12، ص900. |
بیان اخلاقی حجه الاسلام والمسلمین سیدمجتبی نورمفیدی رئیس هیأت امنای مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان
در کلمات معصومين (ع) و رفتار آنها يکي از نکات محوري و مهم، ادب در کلام است، اين ادب کلامي جلوههاي مختلفي دارد و خيلي ظرافت دارد و مراتب مختلف براي آن متصور است. زشت گويي، فحش، لعن و سب و طعن در کلمات ائمه (ع) منع شده است،
علی (ع) ميفرمايند: «قولوا للناس احسن ما تحبون ان يقال فيکم فإن الله يبغض اللّعّان السبّاب الطّعّان علی المؤمنين» [1] ؛ بهترين چيزی را که دوست داريد درباره شما گفته شود درباره ديگران بگوييد، خداوند تبارک و تعالی شخص لعن کننده و نفرين کننده، سب کننده و طعن زننده بر مؤمنين را مبغوض ميشمارد. کسی که اهل لعن کردن و دشنام دادن و طعنه زدن است مبغوض خداوند متعال است. ممکن است کسی بگويد در روايت وارد شده که طعن و لعن و سب نسبت به مؤمنين مبغوض خداوند است و اين بدين معنی است که سب و لعن و طعن نسبت به غير مؤمنين اشکال ندارد و انسان مجاز است هر چه را دوست دارد نسبت به غير مؤمنين بگويد. لکن روشن است که منظور روايت اين نيست که طعن و سب و لعن فقط نسبت به مؤمنين مبغوض خداوند متعال است. اين امور نسبت به غير مؤمنين هم ناپسند است و در قرآن و روايات وارد شده که کفار را سب نکنيد چون آنها هم در مقابل خدای شما را سب خواهند کرد، پس اين امور نسبت به همه اعم از مؤمن و غير مؤمن جايز نيست. بله لعن به اين معنی که مثلاً در مورد کفار گفته شود از رحمت خداوند دور باشند اشکال ندارد و اين غير از سب است قدر مسلم اين است که سب نسبت به مؤمنين بايد رعايت شود و تشخيص مؤمن هم سليقهای نيست تا انسان بگويد فلانی که مؤمن نيست پس سب او اشکالی ندارد و چنين کاری خارج از سيره و روش معصومين (ع) و بر خلاف سفارشات آنهاست. ادب در کلام چيزی است که در سيره معصومين (ع) فراوان به چشم ميخورد، معصومين (ع) در گفتار و رفتار خود هميشه ادب کلامی را رعايت ميکردند حتی با کسانی که دشمن آنها بودند، حقايق را ميگفتند اما هيچ گاه از چارچوب ادب کلامی خارج نميشدند. در روايت وارد شده که خداوند تبارک و تعالی بهشت را بر فحّاش بيحيا که برای او مهم نيست که درباره ديگران چه بگويد و ديگران هم درباره او چه بگويند، حرام کرده است. همچنين در روايتی از رسول اکرم (ص) وارد شده که حضرت ميفرمايند: «إن مِن شرّ عباد الله مَن تکره مجالسته لفحشه» [2] ؛ از بدترين بندگان خداوند کسی است که مردم از همنشينی با او اکراه دارند به خاطر اينکه اهل فحش است. پس سب و لعن ديگران از اموری است که مبغوض خداوند تبارک و تعالی و اهل بيت (ع) است و معصومين (ع) مجسمه ادب در کلام بودهاند و ما هم به عنوان پيروان آنها بايد اين ادب را از آنها ياد بگيريم. «والحمد لله رب العالمين»
[1] . بحار الانوار، ج87، ص181، ح67. [2] . کافي، ج2، ص323، ح3. |
بیان اخلاقی حجه الاسلام والمسلمین سیدمجتبی نورمفیدی رئیس هیأت امنای مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان
اميرالمؤمنين علي (ع) ميفرمايد: «أسعد الناس مَن عرف فضلنا و تقرّب إلي الله بنا و أخلص حبّنا و عمل بما إليه ندَبنا و انتهي عمّا عنه نهينا فذاک منّا و هو في دار المقامة معنا»؛ سعادتمندترين مردم کسي است که اولاً: فضل ما را بشناسد و معرفت به فضيلت و جايگاه ما داشته باشد، ثانياً: به واسطه ما به خداوند تبارک و تعالي تقرب بجويد، ثالثاً: محبتش نسبت به ما مخلصانه باشد، رابعاً: آنچه را ما امر به انجام آن ميکنيم انجام دهد و آنچه را نهي از آن ميکنيم ترک کند که اگر اين گونه بود از ما محسوب ميشود و در روز قيامت در جوار ما خواهد بود.
سعادتمندترين مردم کسی است که نسبت به اهل بيت (ع) معرفت پيدا کند و به وسيله آنه به خداوند تقرب بجويد و بر طبق سيره و گفتار آنها عمل کند، که چنين کسی شيعه واقعی خواهد بود و در روز قيامت در جوار اهل بيت (ع) خواهد بود. اين مهم است که انسان در روز قيامت با اهل بيت (ع) باشد، چون ممکن است انسان در بهشت باشد ولی با اهل بيت (ع) نباشد و از معيت با آنها محروم باشد، اگر انسان معيت اهل بيت (ع) در قيامت را ميخواهد در اين دنيا بايد سعی کند که از مسير اهل بيت (ع) خارج نشود و معيت در اين دنيا ملازم با معيت در آخرت است و اگر ميخواهيم بفهميم در آخرت چه مقدار با اهل بيت (ع) معيت خواهيم داشت بايد ببينيم در اين دنيا چه اندازه با آنها معيت داريم و معيت اهل بيت (ع) در دنيا به اين است که بدانيم چه اندازه تابع اهل بيت (ع) هستيم و از آنها پيروی ميکنيم. انشاء الله خداوند تبارک و تعالی معيت با اهل بيت (ع) را هم در دنيا و هم در آخرت به ما عنايت بفرمايد. «والحمد لله رب العالمين» |
بیان اخلاقی حجه الاسلام والمسلمین سیدمجتبی نورمفیدی رئیس هیأت امنای مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان
اميرالمؤمنين علي (ع) ميفرمايد: «أسعد الناس مَن عرف فضلنا و تقرّب إلي الله بنا و أخلص حبّنا و عمل بما إليه ندَبنا و انتهي عمّا عنه نهينا فذاک منّا و هو في دار المقامة معنا»؛ سعادتمندترين مردم کسي است که اولاً: فضل ما را بشناسد و معرفت به فضيلت و جايگاه ما داشته باشد، ثانياً: به واسطه ما به خداوند تبارک و تعالي تقرب بجويد، ثالثاً: محبتش نسبت به ما مخلصانه باشد، رابعاً: آنچه را ما امر به انجام آن ميکنيم انجام دهد و آنچه را نهي از آن ميکنيم ترک کند که اگر اين گونه بود از ما محسوب ميشود و در روز قيامت در جوار ما خواهد بود.
سعادتمندترين مردم کسی است که نسبت به اهل بيت (ع) معرفت پيدا کند و به وسيله آنه به خداوند تقرب بجويد و بر طبق سيره و گفتار آنها عمل کند، که چنين کسی شيعه واقعی خواهد بود و در روز قيامت در جوار اهل بيت (ع) خواهد بود. اين مهم است که انسان در روز قيامت با اهل بيت (ع) باشد، چون ممکن است انسان در بهشت باشد ولی با اهل بيت (ع) نباشد و از معيت با آنها محروم باشد، اگر انسان معيت اهل بيت (ع) در قيامت را ميخواهد در اين دنيا بايد سعی کند که از مسير اهل بيت (ع) خارج نشود و معيت در اين دنيا ملازم با معيت در آخرت است و اگر ميخواهيم بفهميم در آخرت چه مقدار با اهل بيت (ع) معيت خواهيم داشت بايد ببينيم در اين دنيا چه اندازه با آنها معيت داريم و معيت اهل بيت (ع) در دنيا به اين است که بدانيم چه اندازه تابع اهل بيت (ع) هستيم و از آنها پيروی ميکنيم. انشاء الله خداوند تبارک و تعالی معيت با اهل بيت (ع) را هم در دنيا و هم در آخرت به ما عنايت بفرمايد. «والحمد لله رب العالمين» |
درباره تلاوت و قرائت قرآن توصيه زيادي شده که کسي که قرآن قرائت کند مورد توجه خداوند متعال و ملائکه الهي قرار ميگيرد و خانهاي که در آن قرآن تلاوت شود نزد اهل آسمان ميدرخشد. درباره تلاوت قرآن و گوش دادن به قرآن روايات زيادي وارد شده که در کتاب فضل القرآن کافي به اين روايات اشاره شده است.
در روايتی از رسول گرامی اسلام وارد شده که: «مَن اشتاق إلی الله فليستمع کلام الله»؛ کسی که به سوی خدا اشتياق دارد پس کلام خدا را استماع کند. در امور ديگر هم مطلب از همين قرار است. اگر کسی مشتاق کسی باشد يکی از جلوههای متعارف آن اين است که صدای او را بشنود و شايد سخن گفتن برترين جلوه رابطه محبت بين محب و محبوب است که در اين عالم هم گفتگو يکی از محبوبترين اموری است که اشتياق را ارضاء ميکند. بر همين اساس رسول اکرم (ص) ميفرمايند: کسی که اشتياق به سوی خداوند متعال دارد کلام خدا را استماع کند. عليرغم همه اين توصيههايی که در رابطه با قرائت و استماع قرآن وارد شده اما خود رسول اکرم (ص) ميفرمايند: «ربّ تالٍ للقرآن و القرآن يلعنه» [1] ؛ چه بسا قاريان قرآن و تلاوت کنندهگان قرآن که قرآن آنها را لعن ميکند. شايد سرّ اينکه کسی تلاوت کننده قرآن باشد اما مورد لعن قرآن قرار بگيرد با استناد به فرمايش ديگری از رسول خدا (ص) معلوم شود که حضرت ميفرمايند: «أنت تقرأ القرآن ما نهاک فإذا لم ينهک فليس تقرئُه»؛ شما قرائت ميکنيد قرآن را که شما را نهی کند پس اگر شما را نهی نکرد معلوم ميشود که اصلاً نخواندهايد. با اينکه نگاه کردن به قرآن هم ثواب دارد اما اگر خواندن قرآن و تلاوت آن هيچ اثری در قلب و روحيه انسان نگذارد و نهی از فحشاء و منکر نکند مثل اين است که اصلاً انسان قرآن نخوانده است. چه بسا تلاوت کنندهگان قرآن و حتی مفسرين قرآن نه تنها قلبشان با خواندن قرآن احياء نشده باشد بلکه حجاب برای قلب آنها شده باشد. انشاء الله که خداوند تبارک و تعالی ما را از تلاوت کنندهگان و عاملين واقعی به قرآن قرار دهد. «والحمد لله رب العالمين»
[1] . بحار الانوار، ج92، ص184، حديث19. |
بیان نکات اخلاقی حجه الاسلام والمسلمی سیدمجتبی نورمفیدی رئیس هیات امنای مدرسه
روايتي از اميرالمؤمنين علي (ع) درباره صديق و دوست و رفيق وارد شده که پيوندهاي دوستي را بايد حفظ کرد: «لاتقطع صديقاً و إ ن کفر». با صديق و دوست قطع ارتباط و پيوند نداشته باش اگرچه کافر شود.
پيوندهای دوستی و محبت بين انسانها بر اساس نياز انسان به روابط اجتماعی و ارتباط و تعامل با ديگران شکل ميگيرد البته اين روابط تحت تأثير عوامل مختلفی است انسانها دوستيهايشان را با ملاکهای مختلف تنظيم ميکنند بعضی ملاک دوستی را جذب منفعت ميدانند و بس؛ هر جا منفعتی باشد اين دوستيها و پيوندها برقرار است و به محض اينکه منافع کم شود يا از بين برود پيوندها هم بريده ميشود بعضی در روابط و دوستی تا حدی پيش ميروند که آسيب و ضرری به آنها نرسد بله اگر پيوندها بخواهد ضررهای دينی و خسارتهای اخلاقی ايجاد کند، قطعاً نه تنها توصيه نميشود بلکه بايد پيوندها قطع شود يعنی فرض کنيد دوستی که فاسد الاخلاق است و ارتباط با او باعث کشاندن انسان به سمت معصيت و دوری از خدا ميشود قطعاً ادامه پيدا کردن آن به صلاح نيست يعنی حضرت هم که ميفرمايد «لاتقطع صديقاً و إن کفر» قطعاً منظور ايشان اين نيست که دوستی را قطع نکن ولو اينکه ارتباط با او موجب فساد اخلاق و فساد دين تو شود. بلکه منظور اين است که ارتباط و دوستيها را بايد حفظ کرد ولو اينکه او عقيده ديگری داشته باشد اما پايبند به مسائل اخلاقی است و به هيچ وجه درتلاش نيست که شما را از دينتان برگرداند. اساس دوستيها آن قدر مهم است که اگر دوست به معنای واقعی پيدا شد به هر قيمتی بايد او را حفظ کرد بريدن اين پيوندها به هيچ وجه به صلاح نيست چه بسا کسی بتواند از اين طريق تأثير در عقيده و رفتار دوستش بگذارد و جلوی انحراف را بگيرد و او در گرفتاريها به او کمک کند. واقعاً اين خيلی مهم است که ما به اين امور توجه نداريم و به سرعت پيوند برقرار ميکنيم و به سرعت پيوندها را قطع ميکنيم. دوستيها بر اساس معيارهای شرعی و منطقی و عقلی شکل نميگيرد مانند کودکان که سريع دوست ميشوند و بريدنشان هم خيلی زود است. اين رفتارها از انسانهای عاقل و بالغ زيبنده و سزاوار نيست. بايد اين پيوندهای دوستی را محکم نگه داشت و برايش ارزش قائل بود و واقعاً همان گونه که در بعضی روايات ديگر هم وارد شده يک دوست بايد نسبت به دوست خودش بعضی از حقوق را رعايت کند. اينها وظايف سنگينی است که بايد انسان سعی بر رعايت آنها داشته باشد. انشاءالله خداوند به ما کمک کند دوستان خوبی داشته باشيم و دوستان خوبمان را حفظ کنيم.
«والحمد لله رب العالمين»