تهیه کننده:خانم مریم علیجانی از مبلغین مدرسه
در بحث گذشته در موضوع «حسابگر کیست» گفته شد اولین کسی که انسانها را مورد محاسبه قرار میدهد خداوند است لکن
طبق روایاتی که در منابع حدیثی شیعی وجود دارد و عباراتی از زیارت جامعه کبیره که میفرماید: «وایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم» بازگشت مردم و محاسبه اعمال در روز قیامت برعهده پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نیز است.
ب) رهبران امت
در نگاه اول ممکن است این شبهه پیش آید که امامان شیعه همان منزلتی را که خدا دارد، دارند و این نوعی شرک در الوهیت است. اما چنین تصوری در صورتی است که دو عمل در عرض هم باشند، اما اگر حسابرسی و بازگشت به خداوند اصل باشد سپس خداوند فردی را معین کند تا مردم به او مراجعه کنند و حساب مردم را نیز به آن فرد واگذارد، منافاتی با فعل خداوند متعال ندارد، مانند شفاعت و هدایت که در اصل از آن خداست ولی خداوند اذن میدهد افراد شایسته مانند پیامبران و اولیای الهی شفاعت و هدایت نمایند به ویژه آنکه در جمله های «ان الینا ایابهم» «ثم علینا حسابهم» «الینا» و «علینا» که خبر نیز مقدم شده و مفید و حصر است یعنی بازگشت آنها تنها به سوی ماست و حساب آنها فقط بر ما خواهد بود در نتیجه حسابگر اعمال در قیامت گرچه در اصل از آن خداوند است، اما خدا میتواند آن را به دیگران از جمله پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) واگذار نماید.
غالباً در قرآن مجید هر زمان که حضرت حق سبحانه به لفظ جمع به خود نسبت داده است و مراد از آن جمیع کارگزاران الهی اعم از فرشتگان و پیامبران و… میباشد.
و استبعادی نیست در این معنا که ائمه اطهار(ع) نیز شامل این مجموعه بوده باشند چه این گروه که هرگاه ملائکه حساب توانند کرد چرا ائمه هدی(ع) نتوانند و این تناقضی میان فراز زیارت و آیه شریفه پدید نمی آید بلکه موید آن است. براین اساس محاسب بودن و مرجع بودن ائمه در طول محساب بودن و مآب بودن خدای تعالی است نه در عرض آن. (یدالله پور، بهروز، 1388، مثنوی بلند عشق، قم، نشر معارف، ص48)
در روایات میخوانیم که خداوند حساب هر امت را به عهده امام و رهبر آسمانی آن امت گذارده است چنانکه امام صادق(ع) فرمودند: «اذکان یوم القیامه و کلنا الله بحساب شیعتنا» در روز قیامت خداوند حساب شیعیان ما را به خود ما واگذار میکند (طوسی، محمدبن حسن، 1314ق، الامالی، قم، نشردارالثقاقه، ص 406)
و در روایتی از پیامبر اکرم(ص) خطاب به حضرت علی(ع) اینگونه بیان شده: ای علی(ع)، تو علامت بزرگ خداوند در زمین بعد از من و رکن بزرگ در قیامت هستی، هر کس در سایه تو پناه بگیرد رستگار خواهد بود، چرا که حساب خلایق به تو سپرده شده و بازگشتشان نزد توست. میزان میزان تو، صراط صراط تو، موقف موقف تو و حساب حساب تو است.
هر کس تکیه گاهش تو باشی نجات مییابد و هر کس با تو مخالف کند سقوط میکند و هلاک میشود (هلالی، سلیم بن قیس، انصاری زنجانی خوئینی، اسماعیل، 1416ق، اسرارآ محمد، قم، نشر الهادی، ص547.)
تهیه کننده:خانم فاطمه احمدی ازمبلغین مدرسه
وَالْعَصْرِ (۱) انَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ (۲) إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (۳)
در تفسیر این آیه شریفه، حق تعالی به روزگار قسم یاد میکند که محل عبرت ناظران است و اثر قدرت قادران، به اینکه انسانها در خسران و زیان هستند.(1) زیرا همه عمر خود را به غفلت میگذرانند و غافل از این هستند که هرچه روز میگذرد، آنها قدمی به روز آخر نزدیکتر میشوند. آنان غافلند و در معاصی و گناه غوطه ور و هر روز بازگشت خود به سوی حق را به تأخیر می اندازند و فکر میکنند که برای همیشه در این دنیا خواهند ماند.
مولانا از این سوره بسیار آموزنده استفاده میکند و انسان را به یاد روز مرگ و اینکه روزی از این دنیا خواهیم رفت، می اندازد و اینگونه متذکر میشود که: سخنانی که آدمیان به یکدیگر میگویند، چون هر لحظه در حال مرگ هستند، باید وصیتی به حساب آوری که پدر در دم مرگ با پسر خود میگوید. تا به این طریق برای تو عبرت و رحمت را به همراه داشته باشد. اگر دیدی اغراض نفسانی نمیگذارند تو با این دید به مردم نگاه کنی، این اغراض ر.ا از قلبت بیرون کن و در این راه بسیار تلاش و کوشش کن و احساس عجز و ناتوانی نکن و بدان که با هر عاجزی، قادر مطلقی هست که میتواند عجز تو را برطرف کند. پس با ناله و تضرع به سوی او رو بیاور و:
پس تضرع کن که ای هادیّ زیست باز بودم، بسته گشتم، این زچیست؟
سخت تر افشرده ام در شر قدم که لفی خسرم ز قهرت دم به دم
از نصیحت های تو کر بوده ام بتشکن دعوی و بتگر بوده ام(2)
در مقابل خداوند متعال تضرع کن و بگو ای هدایت کننده ی راه حیات طیبه من که پیش از این دست و پایم باز بود، ولی به زنجیر گناه بسته شد، دلیل این امر چیست؟ خداوندا، من در طریق شر و بدی با گامهای محکمتری حرکت میکنم، چرا که به جهت قهر تو، لحظه به لحظه در زیانکاری به سر میبرم. گوشم از شنیدن نصایح تو کر بوده، به ظاهر ادای بتشکنی داشتم، ولی در باطن بت ساز بوده ام. (3) ناگاه وقت مرگ فرا میرسد. مرگ به تو میگوید: آنقدر که من به طبل کوبیدم، از شدت ضربات، پاره شد و آنقدر که فریاد زدم که من دارم به زودی به تو میرسم، گلویم گرفت، اما آنان که ایمان به خداوند متعال آوردند و اعمال نیکو و صالح انجام دادند، چرا که دانستند وقت رحیل به زودی خواهد رسید، از این طایفه مستثنا هستند و خسران و زیانکاری شامل آنان نخواند شد.
در ادامه آیه شریفه، ما به بر پا داشتن صبر و دریافت حق و حقیقت توصیه شده ایم، بنابراین مولانا در قالب داستان زیبایی، صبر را اینگونه تفسیر میکند:
لقمان حکیم از روی صفا و خلوص نزد حضرت داوود (ع) رفت و دید که ایشان دارند با آهن زره میسازند و به یکدیگر وصل میکنند. او در شگفتی فرو رفت و با خودش گفت: چه کار کنم؟ آیا بپرسم که چرا این چنین میکنی؟ اما با خود گفت: بردباری بهتر است، اگر صبر کنم، به مقصودم زودتر و بهتر میرسم. این یک حقیقت است که اگر مجهولی را که دیدی و عنان اختیار را از دست ندادی، آن مجهول زودتر برای تو روشن خواهد شد. بردباری آن پرندهی سبکبالی است که پروازش از همه ی پرندگان عالیتر است. بی صبری و نابردباری موضوع آسان را پیچیده تر و تاریکتر میکند.
لقمان از این گفتگو با خودش به این نتیجه رسید که تحمل کند و چیزی نگوید. داوود(ع) حلقه ها را در مقابل دیدگان لقمان حکیم زره ساخت و پوشید و آنگاه خود گفت: ای لقمان، این زره پوشاک بسیار شایسته است که برای جلوگیری از ورود جراحت در جنگ و پیکار ساخته ام.
گفت لقمان: «در صبر هم نیکو دمی است که پناه و دافع هر جا غمی است»
صبر را با حق قرین کرد ای فلان آخر والعصر را آگه بخوان
صد هزاران کیمیا، حق آفرید کیمیایی همچو صبر آدم ندید(4)
لقمان گفت: آری، بردباری هم نیروی بسیار شایسته ایست که پناهگاه و دفع کننده ی هر گونه غم و اندوه است. خداوند ما صبر را با حق و حقیقت قرین فرموده و آخر سوره والعصر هر دو را لازمه ی مردان با ایمان قرار داده است. حق جل و علا صدها هزار کیمیا آفریده، ولی هیچکس کیمیایی به عظمت صبر ندیده است. علامه جعفری از این ابیات استفاده کرده و اینچنین نصیحت میکند که: برادر عزیزم، صبر گنج پرقیمتی است، صبر کن، تا از رنجهای ریشه داری تو را نجات بدهد. بردباری نیرویی بس عجیب است که انسان را به سوی کشف هر راز پنهانی رهنمون میگرداند. من هم مثل تو میدانم صبر تلخ است، آری خیلی تلخ است، اما میوه ی شیرینی چون شکر به دنبال دارد. (5)
1- خواجه عبدالله انصاری، تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید، تألیف امام احمد میبدی، ج 2، چ سوم، تهران: اقبال، 1374،ص 637.
2- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی ، به کوشش محمد استعلامی، ج6، چ ششم، تهران: زوّار، 1372، ص 43 و کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر ششم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص240 و محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج13، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، ص240.
3- کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر ششم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص240.
4- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی ، به کوشش محمد استعلامی، ج3، چ ششم، تهران: زوّار، 1372، ص89؛ کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفترسوم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص482.
5- محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج7، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، صص402 و 404-405.
در این جلسه تصمیم بر این شد که بعد از ضرورت نبوت و دلایل این ضرورت، به اهداف آن بپردازیم که برای طولانی نشدن، تنها به یک مورد از اهداف پرداخته و آن را به طور مختصر توضیح میدهیم.
همانطور که انسان برای رسیدن به کمال، به وحی آسمانی نیازمند است و حکمت الهی اقتضاء میکند که مسیر صحیح زندگی او را با تشریع قوانین آسمانی تعیین نماید، به رهبری نیز نیازمند است که قوانین الهی را اجرا کند تا انسان در سایه ی حکومت الهی به کمال لازم برسد، زیرا انسان موجودی اجتماعی است و میخواهد با انسانهای دیگر زندگی کند و خدماتی به آنها ارائه نماید و در مقابل از خدمات دیگران بهره مند شود.
جامعه به مقررات و قوانینی نیازمند است که حدودها را مشخص کند و با توجه به ابعاد وجودی انسان، حقوق فرد و جامعه در آن رعایت شده باشد. در غیر این صورت، نظم اجتماعی برقرار نخواهد شد. این مقررات و قوانین باید به وسیلهی پیامبران از ناحیه ی خداوند متعال به بشر ابلاغ شود، چون او انسان را آفریده و از نیازهای مادی و معنوی، فردی و اجتماعی او آگاه است و قانونی که جعل میکند، بر اساس مصالح و مفاسد واقعی انسان است.
اصول دعوت انبیاء یکی است
همه ی انبیاء الهی یک هدف را تعقیب میکردند و آن، سعادت انسانها از طریق ایمان به خدا و روز قیامت و تعلیم و تربیت صحیح دینی و تقویت اصول اخلاقی در جوامع بشری بوده است.
قرآن کریم در آیات مختلف، هدف از بعثت پیامبران الهی را بیان کرده است که برخی مربوط به نبوت خاصه و برخی دیگر راجع به نبوت عامه است. اما آنچه که در مورد پیامبران خاص به عنوان هدف از نبوت آنان بیان شده است، اختصاص به آنان ندارد، زیرا آنچه مطرح شده، درباره ی عنوان نبوت و رسالت است، نه ویژگی شخصی آن پیامبر.
اهداف نبوّت
تعلیم دست نیافتنی ها، دعوت به یکتاپرستی، تکامل عقل، بیداری گرایش های خفته، برپایی قسط و عدالت در جامعه بشری، متذکرشدن غافلان، یاد آوری نعمتها، سفارش به اخلاق ستوده، آزادی انسان و… .
1ـ تعلیم دست نیافتنی ها
قرآن کریم، تعلیم و تربیت را از اهداف فرستادن پیامبران دانسته است:
«كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» چنانکه در میان شما رسولی از خودتان فرستادیم که آیات ما را برای شما تلاوت میکند و نفوس شما را (از پلیدی جهل) پاک و منزّه میگرداند و به شما تعلیم کتاب و حکمت میدهد و آنچه را نمیدانید، به شما میآموزد. (بقره/ 151)
جمله ی «وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» این آیه از معارف و حقایقی خبر میدهد که فکر و اندیشه ی انسان، با همه ی پیشرفت او در علم و صنعت، از دسترسی به آن ناتوان است و تنها از طریق نبوّت و دستاوردهای وحی، میتوان به آنها آگاه شد. اگر پیامبران الهی نباشند، خردهای اولین و آخرین، از ادراک توحید و معاد بی بهره اند. عقل از کجا بفهمد که قیامت، پنجاه دستگاه و موقف دارد … عقل و دانش بشری، هرقدر که پیشرفت و تکامل یابد، باز نمی تواند از این نوع معارف اطلاع یابد.
از این رو است که خدای سبحان خطاب به آن حضرت فرمود:«وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا» و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهی از آنان (دشمنان اسلام) همت بر آن گماشته بودند که تو را از راه صواب دور سازند، حال آنکه آنها خود را از راه حق و صواب دور ساخته و به تو هیچ زیانی نتوانند رسانید و خدا به تو این کتاب (قرآن مجید) و (مقام) حکمت (و نبوت) را عطا کرده و آنچه را نمیدانستی به تو بیاموخت و خدا را با تو لطف عظیم و عنایت بیاندازه است. (نساء / 113)
پس تنها فضل و وحی الهی است که سبب میشود تا دریچه هایی از جهان غیب به روی انسان باز شود و معارف ناب و حقایق نامتناهی به بشر روی آورد و خرد او را بارور کند.
اگر عقل به تنهایی برای فهمیدن همه ی احکام کافی بود، خداوند نمی فرمود:
«رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا» رسولانی را فرستاد که بشارت دهند و (بدان را) بترسانند تا آنکه پس از فرستادن رسولان، مردم را بر خدا حجّتی نباشد، و خدا همیشه مقتدر و کارش بر وفق حکمت است. (نساء/ 165)
و اگر عقل و خرد، به تنهایی برای هدایت بشر کافی بود و به نبوت و وحی نیاز نبود، خداوند در قیامت، تبهکاران را به دوزخ میبرد و به آنان میفرمود: من با دادن عقل، حجت را بر شما تمام کردم، در حالی که خداوند میفرماید: ما برای اتمام حجت، پیامبران را فرستادیم تا کسی نتواند در صحنه ی معاد بر خداوند احتجاج کند.
پیامبران به عنوان بهترین موهبت های الهی، برای رهایی بشر از قلمرو طبیعت فرستاده شدند و کار آنان از محدوده ی عقل، بزرگتر و گسترده تر است، به ویژه اینکه دستاوردهای عقلی، خطا و اشتباه و تغییر دارد و همیشه فرضیه های جدید، جایگزین فرضیه های گذشته میشود.
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی(مؤسس مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان)
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1) … ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ (15)
انسان بعد از اینکه سالهایی را مثلاً 40، 50، 70 و… در این دنیا زندگی میکند، میمیرد و از دنیا میرود. در مسأله مرگ انسان دو تفکر از زمانهای خیلی دور وجود داشته است.
1ـ تفکر مادی که منطقش این است که وقتی ما انسانها میمیریم و زیر خاک میرویم، آیا دوباره آفرینش جدیدی پیدا میکنیم؟ که این مطلب را قرآن از قول عدهای بیان مینماید.
2ـ تفکر الهی و انبیاء و سفیران الهی که میفرمایند: زندگی انسان با مرگ خاتمه نمییابد، بلکه ملک الموت حقیقت وجود انسان را که همان روح خدایی باشد، به تمام معنا تحویل میگیرد. بنابراین همه مؤمنین اعم از مسلمان، یهودی، مسیحی، زرتشتی مرگ را نهایت و پایان زندگی انسان نمیدانند، بلکه آن را شروع زندگی جدید برای انسان میدانند.
روایتی از امام سجاد(ع) است که فرمود: در روز عاشورا وقتی کار خیلی سخت شد، بعضی از یاران امام حسین(ع) نگران شدند که در اینجا امام حسین(ع) فرمود: ای فرزندان کرامت و بزرگواری، کمی صبر کنید، زیرا مرگ و کشته شدن پلی است که شما را از این سختیها و گرفتاریها نجات داده و به نعمتهای همیشگی میرساند. بنابراین امام حسین(ع) مرگ را پلی میداند که انسان را از این دنیای فانی به دنیای باقی سوق میدهد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الدنیا سجن المؤمن و جنه الکافر» دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ امری است که مؤمن را از زندان این دنیا نجات میدهد و در بهشت جاویدان الهی وارد میکند و کافر را از بهشت دنیایی به آتش جهنم وارد مینماید.
در نگاه مردان خدا، مرگ دیدار است، نه تمام شدن و پایان زندگی. مرگ ملاقات با خداست و سعادت و رستگاری عظیم. امام علی(ع) هنگام ضربت شهادت فرمودند: «فزت و رب الکعبه» به خدای کعبه رستگار شدم. به فرزندانشان فرمودند: اگر آنچه را که من میبینم، شما هم ببینید، هرگز گریه نمیکنید.
ملاحسن فیض کاشانی فرمود: از روایات و اخباری که رسید، معلوم میشود که عزرائیل چهره مشخصی برای افراد ندارد و برای همه یکجور نیست. اگر انسان مؤمن و خدایی باشد، عزرائیل را به شکل زیبا و دوستداشتنی ملاقات میکند و اگر انسان گنهکار و غافل باشد، عزرائیل را به شکل نفرتآور و ترسناک ملاقات خواهد کرد.
تهیه کننده:خانم ربابه کابوسی
آشنایی با سوره ها
نام سوره: روم شماره سوره: 30 محل نزول : مکه
تعداد آیه : 60 تعداد کلمه : 819 تعداد حروف : 3534
معنی: نام شهری است
علت نامگذاری: آيه دوم اين سوره بيانگر پيروزي روم پس از شكست خوردنش از ايران به عنوان يك پيشگويي قرآن است. (نويد پيروزي است براي مسلمانان پس از شكست دو ابر قدرت آنروز)
نامهای دیگر: ندارد.
محتواي سوره :
* پيشگويي از پيروزي روميان بر ايرانيان.
* طرز فكر چگونگي حالات افراد بيايمان و تهديدهايي نسبت به آنها در مورد عذاب و كيفر در روز رستاخيز.
* آيات عظمت خداوند در آسمان و زمين و در وجود انسانها از قبيل: خروج حيات از مرگ، مرگ از حيات، خلقت انسان از خاك، نظام زوجيت و آفرينش همسران براي انسانها و رابطه مودت و دوستي در ميان آنان، آفرينش آسمان و زمين، اختلاف زبانها، نعمت خواب در شب، جنبش در روز، ظهور رعد و برق و باران، حيات زمين بعد از مرگ و تدبير امر آسمان و زمين به امر خدا.
* توحيد فطري بعد از بيان دلايل آفاقي و انفسي براي شناخت خدا.
* شرح و تبيين حالات افراد بيايمان و گنهكار و ظهور فساد در زمين بر اثر گناهان.
* مسأله مالكيت، حق خويشاوندان (ذي القربي) و نكوهش رباخواري.
* دلايل توحيد و نشانههاي حق و مسائل مربوط به معاد.
ترتیب سوره: به ترتيب جمعآوري، سيامين سوره است و به ترتيب نزول، هشتاد و سومين سوره است كه بعد از سوره «انشقاق» و قبل از سوره «عنكبوت» نازل شده است.
داستانهای سوره: نوح: 14 تا 15، ابراهيم:16 تا 17و 31، لوط: 28 تا 30 و 32 تا 35، شعيب: 36 تا 38، موسي 39، اصحاب السفينه:15.
فضیلت سوره: امام صادق(ع) فرمود: «هر كس سوره عنكبوت و روم را در ماه رمضان در شب بيست و سوم بخواند، به خدا سوگند اهل بهشت است… و اين دو سوره موقعيت مهمي نزد پروردگار دارد.»
چه کنیم خود را از وسوسه های شیطان نجات دهیم ؟
ابلیس که دشمن بیرونی انسان است و از بیرون حمله می کند ، تا پایگاه درونی نداشته باشد وعده ای از درون اورا حمایت نکند هرگز در انسان اثر نمی گذارد . شیطان کارش وارد کردن سم به درون انسان است . مثل اینکه کسی بخواهد با سم دیگری را از پای درآورد . اگر سم را در جیب او بگذارد ، بدیهی است اثر نمی کند . اگر سم را به او بخوراند و او بالا بیاورد و تحویل نگیرد ، باز هم اثر نمی کند ، باید دستگاه گوارش سم را بپذیرد و آن را جذب کند و پساز ورود به خون اثر زیان آور خود را بگذارد . وسوسه ها هم چنین است . هوی و هوس و شهوترانی های گوناگون که رقیقترین و سبک ترینش در جوان هاست و سنگین ترینش در سالمندان است و به صورت ” حب جاه و مقام “دیده می شود ، نشانه تاثیر آن سم است . فرمود : ( آخر ما یخرج من قلب الصدیقین حب الجاه ) واپسین عقبه ای که بزرگان سیر و سلوک می توانند از آن "مقام خواهی” است.یعنی همین بازی هایی که بسیاری به آن گرفتارند.
اگر کسی از تعریف کرده ها والقاب خوبی که بهاو میدهند لذت ببرد،معلوم میشودسم در درون بدنش اثر کرده است.
اگر ازاین حرفها لذت نبرد ،باید شاکر باشد که دستگاهش این سم را قبول نمیکند.
معصومه (س) تفسیر معصومیت است که روزگاری در مدینه طلوع کرد،
معصومه اقامت غربت است در روزگار غربت نگاه ها،
معصومه تفسیر بلند تبعیت است از ولایت
معصومه(س) تفسير معصوميت است…
كویر براى حضورت نورانى مىشود وپنجرههابه شوق رویت، نیمه شبى رابه سوى خورشید باز نمىشوند. كوچه پس كوچه هاى قم به یمن حضورت نورانى مىشوند و سروهاى آزاد به احترامت قیام مىكنند.
آرام آرام، بر پهنه كویر حضور پرولایت شكوفه مى دهد ; غربت به یمن غریب معنا مىیابد.
دلم مى خواهد برایتان از بانویى سخن بگویم كه خیال سبزتان نیمه شبى بر اقامه سبزش سلام مىدهد و در آینه حرمش چهره آراید.
برایتان از بانویى سخن مىگویم كه همانند زینب علیهاالسلام كه براى قیام قربانى داد و خورشید عاشورا را با صبرش تعریف كرد، او هم با قدمهاى پرحیاتش، به سرزمین كویرى قم حیات بخشید ودر رگ ایرانیان خون حمایت از ولایت را جارى ساخت.
برایتان از بانویى سخن مى گویم كه به یمن حضورش، شهر قم، مركز صدور علم ودانش علوى شد و محل رشد وبالندگى.
برایتان از بانویى سخن مى گویم كه بارگاه زیبایش، پناهگاه دل هاى عاشقى است كه شب هاى چهارشنبه در جمكران بیتوته مى كنند. به نیابت از شیعه در نیمه شب هاى كویرى قم، سربرآستان حرم حضرت دوست مى سایند و براى ظهور گل نرگس دعا مى كنند و از بانوى كرامت، براى شكوفه دادن درخت اجابت استمداد مى طلبند.
معصومه …
معصومه تفسیر معصومیت است كه روزگارى در مدینه طلوع كرد، معصومه اقامت غربت است در روزگار غربت نگاه ها، معصومه تفسیر بلند تبعیت است از ولایت.
معصومه نگاه سبزى است كه از معصومیت سرچشمه مى گیرد، معصومه، روزگار دلداگى است واز غربت به قربت رسیدن.
معصومه ترجمان بلند عاشوراست و قصه با زینب هم سفرشدن.
معصومه فلسفه شیدایى است و غزل ماندن و بودن، معصومه نگین ایران است كه درقم، شهر اقامه مى درخشد.
معصومه ضریب بالاى ارادت به ولایت است، معصومه، قصه بلند مدینه تامشهد است.
معصوم انتهاى متبلور است. معصومه سرسلسله تنهایى است، معصومه فانى فى الله است.