معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) گرگان










جستجو





آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
 
  شهادت امام هادی علیه السلام بر رهروانش تسلیت ...
  16:49 , موضوعات: مناسبتهاي روز

شهادت امام هادی علیه السلام بر رهروانش تسلیت

اوصاف پروردگار

امام هادی علیه السلام می فرمایند :

اِنَّ اللهَ لا یوصَفُ اِلاَّ بِما وَصَفَ به نَفْسَهُ وَ اَنّی یوصَفُ الذَّی تَعجِزُ الحَواسُُّ اَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاَوْهامُ اَنْ تَنالُهُ وَ الخَطَراتِ اَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَبْصارُ عَنِ الاحاطَهِ بِه نَای فی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَایهِ، کَیفَ الکَیفَ بِغَیر اَنْ یقال: کَیفَ، وَ اینَ اْلاینَ بِلا أن یقالَ: اینَ هُو، مُنْقَطِعُ الکَیفِیهِ وَ الاینیهِ الواحِدُ الاَحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ و تَقَدَّسَتْ اسْماؤُهُ؛ بحارالانوار، ج4، ص303

به راستی که خدا جز بدانچه خودش را وصف کرده است، وصف نشود. کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجز است، و تصورات به کنه او پی نبرند، و در دیده‌ها نگنجد، او با همه نزدیکی‌اش دور است و با همه دوری‌اش نزدیک، کیفیت و چگونگی را پدید آورده، بدون اینکه خود کیفیت و چگونگی داشته باشد. مکان را آفریده، بدون این که خود مکانی داشته باشد. او از چگونگی و مکان برکنار است، یکتای یکتاست، شکوهش بزرگ و نام‌هایش پاکیزه است.

 


  راز موفقیت از زبان سقراط ...

مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفّقیت چیست.  سقراط به او گفت، “فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفّقیت را به تو بگویم.”

صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت. سقراط از او خواست که به سوی رودخانه او را همراهی کند.  جوان با او به راه افتاد.

به لبهء رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانهء آنها رسید. ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.  جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، امّا سقراط آنقدر قوی بود که او را نگه دارد.

مرد جوان آنقدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را خلاصی بخشد.همین که به روی آب آمد، اوّل کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا را به اعماق ریه فرو فرستاد.

سقراط از او پرسید، “زیر آب که بودی، چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟"  گفت، “هوا."سقراط گفت، “هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛ راز دیگر ندارد.”

موضوعات: مناسبتهاي روز
[سه شنبه 1392-05-15] [ 12:50:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  حقوق هفتگانه ی مؤمن بر مؤمن ...

سخنرانی حجه الاسلام والمسلمین سیدمجتبی نورمفیدی رئیس هیآت امنای مدرسه علمیه الزهرا(س)درماه مبارک رمضان

روايتي را از امام صادق (علیه¬السلام) مي‌خوانم که به چندتا از اين حقوق اشاره کرده است. يک توضيحي مي‌دهم و ديگر عرضم را تمام مي‌کنم. امام صادق(علیه¬السلام) در روايتي که، البته شبيه اين روايت هم از پيغمبر نقل شده است با يک تفاوت جزئي، در يک روايتي مي‌فرمايد، للمؤمن علي المؤمن سبع حقوق واجبة من الله عزوجل ، هر مؤمني بر مؤمن ديگر هفت حق واجب دارد. حقوق واجبه، حقوقي که واجب است، لازم است. البته در بين حقوق بعضي‌ها واجب هم نيست. حالا اينکه چه فرقي مي‌کند بين حقوق واجب و حقوق غير واجبه برای بعد. اما اين هفت حق، حق لازم و واجب است که وجوب آن و حتمي بودن آن از طرف خدا است يعني خدا اين هفت حق را براي هر مؤمني نسبت به مؤمن ديگر واجب کرده است. والله سائله عن ما صنع فيها و خداوند در روز قيامت از اين هفت حق از مؤمن سوال مي‌کند مي‌گويد چه کار کرديد در مورد اين هفت حق چه کار کرديد؟


حق اول
الاجلال له في عينه و الودّ لهو في صدره، الاجلال لهو في عينه يعني يکي از حقوق يک مؤمن نسبت به مؤمن ديگر اين است که آن مؤمن در نظر اين مؤمن بزرگ باشد. در چشم او انسانِ خوار و حقيري نباشد. او را بزرگ ببيند. اين يک حق است. يعني من بايد نسبت به مؤمنين و برادران ديني خودم نگاهم اين باشد که اينها انسان‌هاي بزرگي هستند. او را بزرگ بشمارم حتی در ذهن خودم. هيچ کسي را حقير نبينم، هيچ کسي را کوچک نبينم، اين به مناسب دنيايي و به امکانات و ثروت و مکنت و برو و بيا کاري ندارد. اينطور نباشد که ما فقط کسي را که حالا مثلاً موقعيتي دارد، در ذهنمان بزرگ باشد. همه‌ي مؤمنين و مسلمين بايد در ذهن ما بزرگ باشند. اين خيلي مهم است. شما در تمام سند حقوق بشر که اينقدر در دنيا به آن افتخار مي‌کنند بگرديد يک چنين جمله‌اي پيدا نمي‌کنيد. که حق واجب اين است که تو انسان‌ها را در ذهنت بزرگ ببيني، و الوُدّ له في صدره در دل، آنها را دوست بداري. يعني دوست دار قلبي آنها باشي. آنها را در چشمت بزرگ ببيني، اين يک حق است خوب انساني که به برادران ديني‌اش اينطور نگاه کند، همه را بزرگ ببيند، همه را محترم، همه را داراي ارزش، داراي کرامت، و قلباً هم دوست بدارد. اين خودش علل حل همه‌ي مشکلات است. ديگر تحقير نمي‌کند، توهين نمي‌کند، بد خواهي ندارد، کينه ندارد، وقتي انسان کسي را دوست دارد برايش چه کار مي‌کند؟ همه کاري مي‌کند.
ببينيم ما واقعاً اينطور هستيم. در ذهن ما مردم و برادرانمان چه جايگاهي دارند؟ حقير هستند؟ خوار هستند؟ بي ارزش هستند؟ در روايتي از پيغمبر اکرم وارد شده است که پيامبر مکرم اسلام صلي الله عليه و اله و سلم اذلّ الناس من اهان الناس. خوار ترين مردم کسي است که مردم را خوار و حقير بشمارد. هر کسي مردم را خوار و حقير بشمارد خودش از همه خوارتر و حقيرتر است. چه جايگاهي به يک انسان، در اين نگاه داده مي‌شود. اينقدر بزرگ! همه يکديگر را بزرگ و باعظمت ببينند. الاجلال له في عينه و الودّ له في صدره


حق دوم

و المواسات له في ماله، اين است که با مالَش، با داراييش به برادرش کمک کند. اين يک توصيه‌ي اخلاقي صرف نيست. نمي‌گويد بهتر آن است که اگر برادر ديني‌تان مشکلي دارد، گرفتاري داشت، به او کمک کنيد، حق است. اين بالاتر از يک توصيه‌ي اخلاقي است. حق يک مؤمني که گرفتار است، مشکل دارد، اين است که، کسي که تمکّن دارد به او کمک کند. اگر اندوه¬ گين است او را از اندوه گين بودن در بياورد. اگر مشکل دارد مشکل او را حل بکند.


حق سوم
حق سوم، و يحب له ما يحب لنفسه، آن چيزي را که براي خودش دوست دارد، براي آن برادر ديني‌اش هم دوست داشته باشد. اين حق است.


حق چهارم
حق چهارم ان يحرّم غيبته. غيب او را براي خودش حرام بکند!‌ غيبت نبايد بکند. اين يک حق است. هيچ برادر مؤمني حق ندارد نسبت به برادر مؤمن خود غيبت کند. نه اینکه صرف يک تکليف باشد که فرض کنيد که اگر اين کار را بکند يک گناه مثل بقيه‌ي گناه‌ها باشد اين حق هم هست!.
پيغمبر در مسجد نشسته بودند يک مردي آمد شروع کرد به بدگويي کردن از يکي ديگر جلوي پيغمبر و جلوي جمع، يک نفر بلند شد جواب اين شخص را داد، حرف‌هاي او را رد کرد ، پيغمبر فرمود: من ردّ من ارد اخيه، کان له حجاباً من النّار ، کسي که از آبروي برادر ديني‌اش دفاع بکند، آن هم در جمع، خداوند تبارک و تعالي يک حجابي بين او و آتش قرار مي‌دهد. اين شوخي نيست ما متأسفانه از پايين ترين سطوح گرفته تا سطوح بالاتر مبتلاي به اين مسائل شده‌ايم. اينها حقوقي است که دارد ناديده گرفته مي‌شود. ايذاء مؤمن، بهتان زدن و تهمت زدن، عيب جويي کردن، غيبت کردن، يک مقدار راجع به اينها فکر کنيد! کسي که يک مؤمني را اذيت مي‌کند اين به تعبير امام صادق(علیه السلام) از قول خداوند تبارک و تعالي اعلام جنگ با خدا و رسول خدا کرده است . اذيت کردن و ايذاء مردم، يا کسي که دنبال اين است که پشت سر مردم حرف بزند.
غيبت يعني اينکه شما بياييد چيزهايي را که در شخصي وجود دارد اگر که وجود نداشته باشد که مي‌شود بهتان و تهمت.
در روايتي از امام سجاد(علیه السلام) وارد شده است من رما الناس بما فيه رموه به ما ليس فيه ، کسي که همين طوري در مورد مردم چيزهايي را که دارند بيايد بگويد مردم درباره‌ي او چيزهايي را خواهند گفت که در او نيست!. اينها اثر وضعي اين اعمال است، حالا عقاب اخروي آنها بماند. اينها حق الناس است، اينها مهمترين حقوق مردم است. نه اينکه فقط مربوط به امور مالی باشد. آن هم هست، ولي حق الناس فقط آنها نيست. يک پولی داده‌ايد، آخ نکند که حرام بشود. اما راجع به آبرو هيچ اهميتي قائل نباشيم. هرچه هم دلمان مي‌خواهد و از دهنمان در مي‌آيد بگوييم. اينها حق الناسي است که واللهُ سائلٌ عن ما صنع فيها خدا روز قيامت يک به يک اينها را مي‌آورد و سوال مي‌کند.
ما به زندگاني بزرگاني که حالا يک نوري و روحي از اهل بيت در آنها دميده شده است نگاه کنيم. مي‌بينيم آن قدر مراقب بودند. از امام برای شما مثال مي‌زنم براي اينکه امام را شما ديده‌ايد. در زندگيتان شخصيتش را درک کرده‌ايد. حالا از علماي گذشته و پيشين ما هم خيلي‌ها بوده اند.
اوايل انقلاب يا حتي قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، خوب جو انقلابي خيلي حاکم بوده است. خيلي شور و هيجان انقلاب و جوان‌ها هم، همه داغ و تند عرض به حضور شما مرحوم آيت الله خويي خوب قبل از انقلاب يک مسئله‌اي پيش آمده بود در نجف و بعد از انقلاب هم به هر حال يک مشغله‌ي فکري داشتند. که اين مشرب فکري حالا خيلي با مشرب امام سازگار نبود. نقل مي‌کنند يک آقايي از بزرگان رفته بود به خدمت امام شروع کرد به بدگويي از آقاي خويي، اين را شما در هيچ سياست مداري در دنيا پيدا نمي‌کنيد، در هيچ رهبري در دنيا پيدا نمي‌کنيد، الا کسي که در تحت تعليم اهل بيت(علیهم السلام) باشد. در حضور آن آقا با اينکه انسان محترمي هم بود امام فرمود شما خيلي آدم بدي هستيد با اين تهديد گفت. با تو چه کار خواهد کرد؟ يک روزي هم مي‌شود که ديگران از زمين خوردن تو خوشحال مي‌شوند.
کسي که آبروی مسلمين را رعايت کند خداوند هم روز قيامت از لغزشهايش مي‌گذرد. اين حق چهارم بقيه‌اش را سريع مي‌گويم و تمام مي‌کنم.


حق پنجم
حق پنجم و يعوده في مرضه وقتي مريض شد برويد عيادتش اين يک حق است. اگر برادرت مريض شد عيادت او بر شما يک حقي است که او بر شما دارد.

حق ششم
حق ششم ان يشيّع جنازته، جنازه‌ي او را تشييع بکنيد. در تشييع جنازه‌ي او شرکت بکنيد. اين يک حق است. حق يک مؤمن بر مؤمن ديگر فقط براي زندگي نيست. از زندگي تا مرگ و پس از مرگ، پس از مرگ آن هم هست.
اينقدر يک مؤمن در پيش خدا احترام دارد که در طول زندگي خود مورد احترام بايد باشد، موقع مردنش هم بايد محترم باشد. کجا يک چنين تکريمي را نسبت به انسان مي‌توانيد شما پيدا کنيد.

حق هفتم
و ان لا يقول فيه بعد موته الا خيرا، بعد از مردن او هم جز خير وخوبي از او چيزي نگويد. بگويند پشت سر مرده حرف نزنيد. حالا اگر بديي هم داشته است ديگر بعد از مرگ و مردن، خير و خوبي بگوييد. بدي نگوييد. اين است که حريم يک انسان مؤمن در تمام لحظات زندگي‌اش بايد حفظ شود. اينها جزء حقوق است.
حقوق خيلي زياد است. کسي که اينها را رعايت کند، کسي که رکن اول را من گفتم معرفت الله، ايمان قلبي به اينکه خدا دارد او را مي‌بيند و کنترل مي‌کند، محضر خدا است. کسي که اخلاص داشته باشد که ستون دوم بود واقعاً اعمالش را براي خدا انجام دهد. دنبال تمجيد و ستايش اين و آن نباشد. رکن سوم رعايت حق الناس بکند آن هم با اين وسعتي که من گفتم‌ها! نه فقط درحقوق مالي، حفظ الغيبش را هم بکند. وهمينطور در حضور هم که به هم مي‌رسيم خيلي با عزت و احترام، تا يک قدم پايش را مي‌گذارد آن طرف تر مي‌گويد عجب انسان فلان جوری است. اين يعني زير پا گذاشتن حقي از حقوق مردم. هنوز پايش را نگذاشته است بیرون، يک متر دور نشده است مي‌گويد ديديد اين فلاني عجب انسان فلان، فلان شده‌اي است! حفظ الغيب،
حفظ الغيب يعني چه؟ يعني وقتي که نيست او را حفظش کنيم، حفظ غيب مسلمان يعني در غياب او، او را حفظ کنيم، محترم باشد، بزرگ بداريم. تضميني است کسي که اين کارها را بکند هم در اين دنيا زندگي سعادتمندانه دارد و هم در آخرت قطعاً در بهشت است و قطعاً در درجات عالي بهشت و با اولياء الله.


موضوعات: مناسبتهاي روز
 [ 12:42:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  سیاست حقیقی ...

بیان اخلاقی حجه الاسلام والمسلمین سیدمجتبی نورمفیدی رئیس هیأت امنای مدرسه علمیه الزهرا(س)گرگان

اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرمايند: «من ساس نفسه ادرک السياسة». کسي که نفس خودش را سياست کند، سياست را درک کرده است.

آنچه که متفاهم از لفظ سياست است تدبير ديگران است حال اين سياست مي­تواند در حد يک جمع کوچک خانوادگی باشد يا در يک مدرسه يا در يک شهر و يا در يک مملکت باشد بالاخره سياست فارغ از آن معنای مصطلح امروزی آن در واقع به معنای اين است که کسی با فکر و تدبير برای اداره امور برنامه ريزی کند و اهدافش را تعقيب کند. اينجا حضرت علی (ع) بر يک نکته اساسی تأکيد مي­کنند و آن اينکه سياست النفس هم سياست است بلکه بالاتر حقيقت سياست را کسی درک مي­کند که خودش را سياست کند. سياست النفس يک معنای وسيعی دارد و هم به امور معنوی ارتباط دارد و به امور مادی هم به امور دنيايی انسان مربوط مي­شود و هم به امور آخرتی انسان اين خيلی مهم است کسی خودش را سياست کند نه از جنس سياست­های معمول و متعارف و رايج در دنيا بلکه سياست نفس يعنی نفس و قوای نفس و تمايلات آن را بشناسد و نفس اماره و نفس لوامه را بشناسد و مديريت کند هوای نفس و خواسته­های نفس را؛ اصل و اساس سياست اين است.

لذا امير المؤمنين (ع) گاهی که گفته مي­شد معاويه خيلی سياست مدار و زيرک است مي­فرمود اگر من بخواهم آن گونه عمل کنم از همه آنها بيشتر مي­توانم ولی من اهل آن گونه سياست نيستم. سياست نفس يک مبنايی است برای سياست بر ديگران. کسی که خودش را سياست کند طبق فرموده امام(ع) سياست را درک کرده، کسانی که خود را سياست نمي­کنند و به نام سياستمدار شهرت دارند سياست بازند ولی حقيقت سياست را درک نکرده­اند و تصور مي­کنند اهل سياستند و سياست مي­فهمند چرا که حقيقت سياست، سياست نفس است.


موضوعات: نکات اخلاقی
 [ 12:34:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  *هفت خصلت وشش ویژگی روزه دار از زبان پیامبر اکرم (ص) ...

پیامبراکرم (ص) : «مامن مؤمن یصوم شهر رمضان احتسابا الا اوجب الله تبارک و تعالی له سبع خصال: اوّلها یذوب الحرام من جسده، والثّانیه یقرّب من رحمه الله عزّوجل، و الثلاثه قد کفر خطیئه ابه آدم، والرّابعه یهون الله علیه سکرات الموت و الخامسه امان من الجوع و العطش یوم القیمه و السّادسه بطعمه الله عزوجل من طیبات الجنه، والسابعه یعطیه الله عزوجل برائه من النار
هیچ مومنی نیست که ماه رمضان را فقط به حساب خدا روزه بگیرد، مگر آنکه خدای تبارک و تعالی هفت خصلت را برای او واجب و لازم می گرداند:
1- هر چه حرام در پیکرش باشد محو و ذوب می گرداند.
2- به رحمت خدای عزوجل نزدیک می شود.
3- با روزه خویش خطای پدرش حضرت آدم را می پوشاند.
4- خداوند لحظات جان کندن را بر وی آسان می گرداند.
5- از گرسنگی و تشنگی روز قیامت در امان خواهد بود.
6- خدای عزّوجلّ از خوراکی های لذیذ بهشتی او را بهره مند می گرداند.
7- خدای عزّوجلّ آزادی و بیزاری از آتش دوزخ را به او عطا می فرماید.
اِنّ مَن تَمَسّک فی شهرِ رمضانِ بِسِتَّ خِصال،غَفَر الله لَهُ ذُنُوبَهُ:اَن یَحفَظ دینَهُ وَیَصُونَ نَفسَهُ وَیَصِلَ رَحِمَهُ وَلا یُؤدِی جارَهُ ویَرعَی اِخوانَهُ وَیُخَزِنَ لَسانَهُ اَمّا الصّیام فَلا یَعلَمُ تَوابَ عامِلِه اِلّا الله
هرکس در ماه مبارک رمضان شش ویژگی رامراعات کند،خداوندگناهانش رامی آمرزد
1- دین خودراحفظ کند    2-  هوای نفس خویش راکنترل کند      3  -  صله رحم انجام دهد.      4-  همسایه اش راآزارنده
5-  مراعات برادران مؤمن خودرابکندواحترام آنان رانگه دارد               .6-  زبانش رادردهان پنهان کندوکم حرف بزند.
اماپاداش وثوابی که به خاطرروزه گرفتن به انسان روزه دارمی رسد،جزخداهیچ کس اندازه اش رانمی داند( الصوم لی وانا اجزی به )

موضوعات: مناسبتهاي روز
 [ 12:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  قرآن همچوباران . ...

قرآن کتاب بیداری وانذاربرای همه مردمان است: سُبحان الذی أنزَلَ الفُرقانَ علی عبدِهِ لِیَکُونَ لِلعالَمینَ نذیراً.بیانی برای همه مردم است :هذابیانٌ لِلنّاسِ ؛ اماهدایت واندرزآنبرای آنانی است که خودرادرمعرض هدایت آن قراردهند : وهدی ومَوعِظَهً لِلمُتَّقین.

پیامبرعالی مقام اسلام حضرت محمد مصطفی صلواه الله فرمودند:حکایت قرآن ومردم حکایت زمین وباران است:درحالی که زمین مرده وخشکیده است ،ناگاه خداوند برآن باران می فرستدوزمین تکان می خورد ، سپس باران های تند را فرومی ریزاند وزمین تکان دیگری می خورد ورشد می کند،آن گاه پشت سرهم نهرهاراازدره هاجاری می سازد نا آن که زمین می روید وگیاهانش بالیدن می گیرند وخداوند آنچه رامایه آراستگی زمین وخوراک مردم وحیوانات ازدل آن بیرون می آورد. قرآن نیز بامردمی که آن رابپزیرند چنین می کند.

کنز العمال

موضوعات: مناسبتهاي روز
[دوشنبه 1392-05-14] [ 08:00:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  علم بهتراست یاثروت؟ ...

جمعیت زیادی دور حضرت علی(ع) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید

-یا علی(ع)! سؤالی دارم  . علم بهتر است یا ثروت؟

-امام علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد .

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.

در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:

-اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:

-علم بهتر است یا ثروت؟

-امام علی(ع) فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.

در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد،

-و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:

-یا علی(ع)! علم بهتر است یا ثروت؟

-حضرت‌علی(ع) در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.

-حضرت‌ علی(ع) در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:

-یا علی(ع)! علم بهتر است یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.

در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:

-یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

-امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آن‌گاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر علم هستم و علی(ع) هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکة مردم نشده‌ایم، به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های پیامبر را به مردم ثابت کنیم.

در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید،

-که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.

سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که…

نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی(ع)! علم بهتر است یا ثروت؟ امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.

نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:

-یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی(ع) مردم به خود آمدند:

علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند.

فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.

منبع کشکول بحرانی، ج1، ص27. به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص142.



موضوعات: حکایات
 [ 07:59:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  حراج شیطانی نا امیدی رمز موفقیت شیطان ...

روزی شیطان همه جا جار زد:

که قصد دارد از کار خود دست بکشد و چون برای سفر

به ینگه‏ دنیا با کمبود نقدینگی مواجه است قصد دارد

وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد.!!

این خبر بسرعت دهان به دهان،

موبایل به موبایل، اس ‏ام‏ اس به اس‏ ام‏ اس،

خبرگزاری به خبرگزاری و وبلاگ به وبلاگ منتشر شد

و تیتر اول روزنامه ‏ها را به خود اختصاص داد.

بالاخره در حالی که طاقت مجموعه‏بازان و کلکسیون‏داران

و عتیقه‏ فروشان طاق شده بود،

روز حراج فرا رسید و ابلیس ابزارهای خود را

با زرق و برق فراوان و به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت.

این وسایل شامل “خودپرستی"، “دروغ"، “شهوت"،

“نفرت"، “تهمت"، “غیبت"، “خشم"، “آز"،

“حسادت"، “قدرت‌طلبی” و دیگر شرارت‌ها بود…….

حراج شروع شد و چوب حراج به هر یک از وسایل

که خورد به قیمت خوبی فروش رفت…..!!

اما در میان آنها، یک وسیله که بسیار کهنه و قدیمی بود،

قیمت بالایی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد.

چک و چونه هم فایده‏ای نداشت……

بالاخره یکی از شرکت‏ کنندگان در حراج از او پرسید:

«چرا این وسیله اینقدر گرانقیمت است»؟!!

شیطان پاسخ داد: «چون مؤثرترین وسیله من است».

مجری حراج در حالی که از تعجب چکش حراج را می‏جوید پرسید:

«یعنی از دروغ و خیانت هم مؤثرتر است»؟!!

یکی از شرکت‏ کنندگان با بی‏ صبری پرسید: «نام این وسیله چیست»؟

ابلیس بادی به غبغب انداخت و گفت:

«نام آن ناامیدی و افسردگی ا‌ست.

هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم

در قلب انسان‌ها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم.

اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی،

دلسردی و اندوه وا دارم،

می‌توانم به او هر چه می‌خواهم دستور بدهم،

و او بلافاصله و بی‏چون چرا انجام بدهد. ».

آن مرد با حیرت گفت: «چرا اینقدر کهنه است»؟

شیطان با لبخندی مرموز پاسخ داد:

«من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام

و در بسیاری مواقع نتیجه گرفته‏ ام؛ به همین دلیل این قدر کهنه است.

بله، این وسیله کهنه است ولی ناکارآمد نیست»………

موضوعات: مناسبتهاي روز
 [ 07:52:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
 
مداحی های محرم