امام هادی علیه السلام می فرمایند :
اِنَّ اللهَ لا یوصَفُ اِلاَّ بِما وَصَفَ به نَفْسَهُ وَ اَنّی یوصَفُ الذَّی تَعجِزُ الحَواسُُّ اَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاَوْهامُ اَنْ تَنالُهُ وَ الخَطَراتِ اَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَبْصارُ عَنِ الاحاطَهِ بِه نَای فی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَایهِ، کَیفَ الکَیفَ بِغَیر اَنْ یقال: کَیفَ، وَ اینَ اْلاینَ بِلا أن یقالَ: اینَ هُو، مُنْقَطِعُ الکَیفِیهِ وَ الاینیهِ الواحِدُ الاَحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ و تَقَدَّسَتْ اسْماؤُهُ؛ بحارالانوار، ج4، ص303
به راستی که خدا جز بدانچه خودش را وصف کرده است، وصف نشود. کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجز است، و تصورات به کنه او پی نبرند، و در دیدهها نگنجد، او با همه نزدیکیاش دور است و با همه دوریاش نزدیک، کیفیت و چگونگی را پدید آورده، بدون اینکه خود کیفیت و چگونگی داشته باشد. مکان را آفریده، بدون این که خود مکانی داشته باشد. او از چگونگی و مکان برکنار است، یکتای یکتاست، شکوهش بزرگ و نامهایش پاکیزه است.
e="font-size: 10.5pt; font-family: Tahoma; color: black;” lang="FA">روایت است مولا علی (ع) در سفری رو به کوفه می آمدند در میان راه ، یک نفر با حضرت همراه شد ، در راه حضرت از اسم و رسم و مذهبش پرسید
گفت : من اهل فلان روستا نزدیک کوفه هستم و مذهبم یهودی است.
حضرت فرمود : من هم عربی ساکن کوفه هستم و و مسلمانم.
در هنگام راه ، یهودی شروع به صحبت کرد ، بر سر دو راهی که رسیدند ، راهی که به کوفه و راهی که به روستای یهودی می رفت ، حضرت هم همراه یهودی در راه روستایش به راه ادامه دادند
.ناگهان یهودی متوجه شد ، گفت : مگر شما به کوفه نمی روی ؟
فرمود : چرا ، گفت راه کوفه از طرف دیگر بود مگر شما متوجه نشدید ؟
فرمود : چرا همانجا متوجه بودم ولی چون با تو همسفر بودم خواستم حق هم صحبتی و هم سفری را رعایت کرده باشم و چند قدمی تو را بدرقه کرده باشم .
یهودی تعجب کنان پرسید آیا این مسلک شخص شما است یا وظیفه دین شما است ؟ این طور حقوق را رعایت کردن مربوط به دین شما است ؟
فرمود مسلک و دین ما است.
یهودی در فکر فرو رفت که این چه دینی است که تا این حدّ حقوق را رعایت می نماید.
روز دیگر به کوفه آمد نزدیکیهای مسجد کوفه دید عرب دیروز که هم سفرش بود ، جمعیت انبوهی اطرافش را گرفته اند و مورد احترام همگان است ،
پرسید این آقا کیست گفتند : خلیفه مسلمین و امیرالمومنین (ع) است.
فکری کرد این آقا رئیس مسلمین بود که دیروز این قدر با من تواضع می کرد ؟ روی دست و پای علی (ع) افتاد و مسلمان شد و از شیعیان خاص گردید.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: زمانى موسى عليه السلام نشسته بود كه ناگاه شيطان سوى او آمد و كلاه دراز رنگارنگى به سر داشت ، چون نزديك موسى عليه السلام رسيد ، كلاهش را برداشت و خدمت موسى بايستاد و به او سلام كرد.
موسى گفت : تو كيستى ؟ گفت من شيطانم .
موسى گفت : شيطان توئى ؟! خدا آواره ات كند ،
شيطان گفت : من آمده ام به تو سلام كنم به خاطر منزلتى كه نزد خدا دارى .
موسى عليه السلام به او فرمود: اين كلاه چيست ؟
گفت : به وسيله اين كلاه دل آدميزاد را ميربايم ( گويا رنگهاى مختلف كلاه نمودار شهوات و زينتهاى دنيا و عقايد فاسد و اديان باطل بوده است ).
موسى گفت : به من خبر ده از گناهى كه چون آدميزاد مرتكب شود بر او مسلط شوى ؟
شيطان گفت : هنگامى كه او را از خود خوش آيد و عملش را زياد شمارد و گناهش در نظرش كوچك شود.
و فرمود: خداى عزوجل به داود عليه السلام فرمود:
اى داود! گنهكاران را مژده بده و صديقان (راستگويان و درست كرداران ) را بترسان ،
داود عرض كرد: چگونه گنهكاران را مژده دهم و صديقان را بترسانم !
فرمود: اى داود! گنهكاران را مژده بده كه من توبه را ميپذيرم و از گناه در ميگذرم و صديقان را بترسان كه به اعمال خويش خود بين نشوند، زيرا بنده اى نيست كه به پاى حسابش كشم جز آنكه هلاك باشد (و سزاوار عذاب ، زيرا از نظر عدالت و حساب عبادات بنده با شكر يكى از نعمتهاى او برابرى نكند).
اصول كافى جلد 3 صفحه 429
1ـ كسـى كه نخلـى را نشـانـده بـاشـد (درخت مثمـرى را غرس كـرده بـاشد).
2ـ یا چاهى را كنده باشد.
3ـ یا نهرى را جارى ساخته باشد.
4ـ یا مسجدى را بنا نموده باشد.
5ـ یا قرآنى نوشته باشد.
6ـ یـا علمـى را از خـود بـر جـاى نهاده بـاشـد.
7ـ یا فـرزنـد صـالحـى را باقـى گذاشته بـاشـد كه بـراى او استغفـار نمـایـد.
مجموعه ورام , ج 2,ص 110.
آورده اند که سلمان و اباذر خدمت پیامبراکرم( ص) می رسند و از حساب و کتاب روز قیامت می پرسند . پیامبردرهمی چند به هر کدام می دهد و می فرماید : بروید واین دراهم را به هر گونه که می خواهید خرج کنید و فردا باز پیش من آید تا برایتان از قیامت بگوم
سلمان دراهم خویش را از مسجد برون نیامده به سائلی می بخشد ولی اباذر آن پول را خرج خورد و خوراک می کند
فردا که باز می آیند پیامبر(ص) آهنی گداخته می کند و به آن دو می فرماید : فرا رو آن آهن گداخته شوید وبگوید که با آن دراهم چه کرده اید؟
سلمان به آنی بخشش خود به سائل را باز می گوید وپا از آهن گداخته بر می دارد واباذر را تاملی چند باید برروی آهن گداخته تا جزء جزء هر آنچه کرده است باز گوید
حضرت می فرماید :«این نمودی از حساب و کتاب قیامت است.باز پس دادن حساب حلالش آدمی را در آن وانفسا بیچاره میکند چه رسد به حرام که دیگر، حسابی دیگر دارد
به نقل از کتاب متقین از سید مهدی شجاعی ص 201
e="font-size: small;">
e="font-size: small;">در غروب عطش آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست. وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سمها پیچید و آنگاه که خیمهها در رقص شعلهها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. هشتاد و چهار کودک و زن، در ازدحام نیزه و شمشیر، از ساحل گودالی که همه هستیشان را در آغوش گرفته بود گذشتند. تازیانه در پی تازیانه، تحقیر وتوهین و قاهقاهی که با آه آه کودکان گره میخورد، گستره میدان شعلهور را میپوشاند.
دشمن به جشن و سرور ایستاده است و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچههای آراسته، به انتظار کاروانی هستند که باهفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکستهترین دل و تاول زدهترین پا، به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده آمده است.
زنان با تمامی زیورآلاتشان به تماشا آمدهاند. همه را اندیشه این است که با فرو نشستن سرها بر نیزه، همه سرها فرو شکسته است.
اما خروش رعدگونه زینب علیها السلام، آذرخش خشم سجادعلیه السلام و زمزمه حسینعلیه السلام بر نیزه، همه چیز را شکست. شهر یکپارچه ضجه و اشک و ناله شد و باران کلام زینب جانها را شست و آفتاب را از پس غبارها و پردهها به میهمانی چشمهای بسته آورد.
چهل روز گذشت. حقیقت، عریانتر و زلالتر از همیشه از افق خون سربرآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید،خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که آن روز در غریبانهترین غروب، در گمنامترین زمین، در عطشناکترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگهای خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستی، داغدار مظلومیت حسین علیه السلام شد. چهل روز، ضرورت همیشه بلوغ است، مرز رسیدن به تکامل است و مگر ما سرما و گرما را به «چله» نمیشناسیم و مگر میعادگاه موسی در خلوت طور، با چهل روز به کمال نرسید.
اینک، چهل روز است که هر سبزه میروید، هر گل میشکفد، هر چشمه میجوشد و حتی خورشید در طلوع و غروب، سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است. چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلبها شراره میزند. آنان که رنج پیمانشکنی بر جانشان پنجه میکشید و همه آنان که شاهد مظلومیت کاروان تازیانه و اشک و اندوه بودند و همه آنان که وقتی به کربلا رسیدند که تنها غبار صحنه جنگ و بوی خون تازه و دود خیمههای نیم سوخته را دیدند، اینک برآشفتهاند، بر خویش شوریدهاند. شلاق اعتراض بر قلب خویش میکوبند و اسب جهاد زین میکنند. چهل روز است که یزید جز رسوایی ندیده و جز پتک استخوان کوب، فریادی نشنیده، چهل روز است استبداد بر خود میپیچد و حق در سیمای کودکانی داغدار و دیدگانی اشکبار و زنانی سوگوار رخ نموده است. اینک، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذری است که در تفتیده ترین روز در صحرای طف در خاک حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.
اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه و دروغ و فریب سر برآورده و پشت پلکهای بسته را میکوبد و دروازه دیدگان را به گشودن میخواند. اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار، فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن. هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن. و کدامین دست محبت آمیز است تا دستی را که چهل روز از گودال، به امید فشردن دستی همراه، برآمده، بفشارد؟ کدامین سر سودای همراهی این سر بریده را دارد و کدامین همت، ذوالجناح بیسوار را زین خواهد کرد؟
اربعین است. عشق با تمام قامت بر قله «گودال» ایستاده است! دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار چونان نخلهای بارور، سربرآورده و حنجرهای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد میکشید، آسمان در آسمان به جستوجوی هم صدا و هم نوا سیر میکند. راستی، کدامین یاوری به «همنوایی» و همراهی برمیخیزد؟
مگر هر روز عاشورا و همه خاک، کربلا نیست؟ بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینی بمانیم.
نوشته دکتر محمدرضا سنگری
آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید
خورشیدترین حادثه ها در تو درخشید
بر دوست همان روز که با حنجره ی خون
گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید
شد کرب و بلا کعبه ی تو، حج تو مقبول
گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید
ای معجزه ی سرخ به ایثار تو سوگند
تو خون خدایی، که خدا در تو درخشید
رضا اسماعیلی
اربعین بزرگداشت مقام و جایگاه شهدای کربلا و نهضت عاشوراست
<< 1 ... 245 246 247 248 ...249 ...250 251 252 ...253 ...254 255 256 >>