فرزندلافتی... | ... | |
فرزندلافتی صدای گامهایت رامی شنوم.چشم به درسیاه شدامانیاندی.ای زیباترین شکوفه بوستان احمدی،گوشم به زنگ ودیده به درخواهندماند،تاکه بگویندآمدی.اگرمهرانتظاررابرلبهایمان حک نکرده بودند،اگرغزل انتظارراازبرنبودیم واگرازجام انتظارسرمستمان نکرده بودندمعلوم نبوددراین تاریک روشن مبهم واین گردش ممتدوکشدارثانیه هااین همه سوزوگدازرابه درگاه کدام سنگ وچوب وآتش می بردیم وازکه پناه می جستیم نازنین.روزهاآنقدرباننگ ونیرنگ آمیخته است که روزمان راازشب نمی شناسیم مهربان!همه جاتاریک تاریک شده:آنقدرکه اگرتمام چلچراغ های تاریخ راروشن کنیم بازهم چاه وچاله رانمی بینی وپابه لجن زاری می گذاری که بیرون آمدن ازآن طاقت فرسااست.مولاجان!فضای غبارآلودی است یلدای غریبی استپس درکدامین سپیده لایق،ذوالفقارتوسیاهی شب رامی دردوچشمان عاشق رابه صبح صادق پیوندمی زند؟فرزندلافتی!ذوالفقارعمریست چشم به راه توداردتاتوبیایی.ندای فزت وربّ الکعبه تاب وقرارراازوی ربوده است.ای ذریّه علی،فرزندغریب کوفه صدای دردودل غریبانه پدررامی شنوی؟چاه منتظرتوست تاحق امانت رااداکنی.مهدی جان!زین واژگان ذوالجناح راکی سامان می بخشی؟کی ندای هل من ناصرینصرنی سالارشهیدان راپاسخ می گویی؟ به قلم طلبه
[جمعه 1391-06-24] [ 08:36:00 ب.ظ ]
لینک ثابت اللهم عجل فرجه 1391/06/25 @ 11:13
|