معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) گرگان










جستجو





آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
 
  رابطه دين و سياست از نگاه امام خميني(ره)(قسمت سوم) ...

مقاله حجه الاسلام والمسلمین سیدمجتبی نورمفیدی رئیس هیأت امنای مدرسه علمیه الزهرا(س)

ادله قائلين به انفکاک دين و سياست:
مجموعه مقدمات و ادله کسانی که قائل به اين نظريه مي‌باشند را مي‌توان به چند دليل تقسيم کرد.
1-دين ثابت است و نيازها متغير
انسان دائماً در حال تحول است و شرائط و روابط اجتماعی تغيير مي‌کند براين اساس نسبت وی با محيط اطرافش نيز دگرگون مي‌شود. مثلاً مناسبات حاکم بر جوامع صنعتی با جوامع بدوی فرق دارد. اين تغييرات زمينه اجرای حدود و احکام دينی را محدود مي‌کند. چون برای حل اين مشکل يا بايد هرآن وحی جديدی نازل شود که بطلان آن روشن است و يا بايد هر روز هر ساعت متناسب با اين تغييرات حکم جديدی استنباط شود که در اين صورت سبب تغيير مستمر احکام شده و اين با ثابت بودن دين سازگاری ندارد. لذا بهترين راه حل اين است که دين دامن خود را دخالت در شئون دنيايی بر چيند و احکام و مناسبات اجتماعی و سياسی به عقلا سپرده شود تا بدين وسيله هم دين حفظ شود و هم دستاوردهای فکر بشری باقی بماند.
به اين دليل پاسخ هايی داده شده که ما را درصدد ارزيابی اين پاسخ‌ها نيستيم و صرفا مي‌خواهيم به موضع امام دراين رابطه بپردازيم. ولی اجمالاً آنچه مي‌توان در پاسخ به اين دليل اشاره کرد اين است که اولاً نيازهای بشری اگر چه در طول زمان‌های مختلف به اشکال گوناگون بروز مي‌کند و براين اساس مناسبات تازه‌ای شکل مي‌گيرد ولی از طرفی اصل نيازها ثابت است.
و ازسوی ديگر همان گونه که در ابتدای بحث اشاره شد از آنجا که دين دارای يک هويت جامع است و به همه ابعاد انسانی توجه دارد لذا به نيازهای مختلف انسان به صورت کلی توجه کرده و قواعدی را ارائه داده است يعنی قرار نيست تمام جزئيات زندگی بشر دردين آمده باشد بلکه مهم اين است که دين ظرفيت و توانايی لازم برای پاسخ گويی به اين نيازها را درادوار مختلف داشته باشد.
امام ضمن آنکه بر جامعيت دين تاکيد دارن اما هيچ گاه نقش عقل را در اين رابطه انکارنکردن مثلاً در تعريف فقه امام مي‌گويند: فقه عبارت از قانون معاش و معاد است برای قرب به خدا پس از علم به معارف. بديهی است اين نوع نگاه به فقه قلمرو آن را بسيار گسترده و وسيع قرار مي‌دهد و طبعاً اگر اين قانون بخواهد فراگير باشد بايد ابزار لازم را در اختيار داشته باشد اين تعريف خاص امام از فقه خلاف مشهور فقها است لوازمی هم درديد امام دارد که امام به آن تصريح مي‌کند. مسئله زمان و مکان و مصلحت و دخالت اين امور در اجتهاد از جمله مسائل مهمی است که ظرفيت بالايی برای فقه ايجاد مي‌کند که بتواند در شرايط مختلف پاسخگوی نيازهای بشری باشد بسياری از فتاوای سال‌های اخير امام بر اساس همين ديدگاه شکل گرفت و اگر اين راه باز نشود بديهی است بن بست ايجاد شده قابل گشودن نخواهد بود.
اين نظرامام بسيار مترقيانه تر از نظر امثال شهيد صدر است که فقط در منطقه الفراغ قائل به اين قابليت هستند ولی امام نه تنها در منطقه الفراغ بلکه در عرض همه احکام اوليه اين امور را دخالت مي‌دهند.
در فقه که تأکيد عمده بر مسائل فردی و عبادی است و فقيهانی که در مسائل بسياری احتياط‌های ناصواب پيش مي‌گيرند اين نظريه امام فقه اهل بيت را تبديل به يک فقه پويا مي‌کند که نجات بخش انسان هاست در حالی که برخی فقها به هر گونه عمل جهادی به خاطر ترس از ريختن خون انسانها اشکال مي‌کردند و مي‌کنند چون عادت کرده بودند در مسئله حياتی جامعه اسلامی احتياط کنند امام در زمره فقهايی است که توانست با نظر به مصالح عمومی جامعه، بالندگی دين را احياء کند.
2-کاهش منزلت دين
دليل ديگری که قائلين به اين نظريه اقامه مي‌کنند اين است که دخالت دين در امور سياسی و اجتماعی سبب تقدس زدائی از دين شده و منجر به کاهش منزلت دين مي‌شود. به عقيده اينان، از آنجا که مسائل اجتماعی و سياسی فراز و نشيب‌های بسياری درپی دارد و سبب حب و بغض‌های بسياری مي‌شود. موجب مي‌گردد شأن دين و عالمان دينی تنزل پيدا کند.
امام در مقابل اين عقيده به شدت موضع گيری کرده و نه تنها دخالت دين در سياست را سبب کاهش منزلت دين نمي‌دانند بلکه عزت دين و ديانت و مسلمين را در گرو ورود به اين عرصه‌ها مي‌داند شاهد اين مدعا نهضت بيداری اسلامی است که در سالهای اخير در بين جوامع اسلامی پديد آمده و ريشه آن هم در ورود عالمان دينی و متفکران اسلامی در عرصه‌های سياسی و اجتماعی است. هرچه دين رو به انعزال و کنارگيری بياورد قهراً از کانون توجهات جوامع خارج خواهد شد و اثرگذاری خود را از دست مي‌دهد.
3-استدلال به قرآن و سنت
برخی از قائلين به انفکاک به بعضی آيات قرآنی مثل «قل لست عليکم بوکيل» يا «ان عليکم الا البلاغ» و سنت پيامبر استلال کرده اند. به عقيده ايشان طبق اين آيات پيامبر، حفيظ  و وکيل و جبار و مسيطر بر مردم نيست  و وظيفه اش صرفا يک مسئوليت دينی و ابلاغ پيام الهی است.
بر اساس اين ديدگاه حکومت پيامبر اکرم ناشی از شرايط و اوضاع عصر پيدايش و رشد اسلام است يعنی غرضی که در برپايی دولت اسلامی دنبال مي‌شده مربوط به برپايی دين و تحکيم پايه‌های آن مربوط مي‌شود و از آنجا که اين اغراض منتفی شده ديگر نياز به دولت اسلامی منتفی است. گروهی ديگر دولت پيامبر را صرفا يک تصادف تاريخی مي‌دانند که برای مقطع کوتاهی سبب وحدت رهبری معنوی و رهبری سياسی در شخص پيامبر گرديد.
به طورکلی در اين ديدگاه مقامات سياسی جزئی از وحی الهی نيست و به مناسبت ضرورت‌های زمان و مکان به پيامبر عرضه شده است.
امام در مقابل اين ديدگاه مي‌فرمايد: قرآن کريم و سنت پيامبر آنقدر که در حکومت و سياست احکام دارند در ساير چيزها ندارند بلکه بسياری از احکام عبادی اسلام، عباي- سياسی است که غفلت از اينها اين مصيبت را به بار آورده است. (صحيفه نور ج 21 ص 178)
به عقيده امام نه تنها پيامبر مکرم اسلام بلکه همه انبياء دارای اين شأن مي‌باشند.
در اين باره ايشان مي‌فرمايند: بنای انبيا و اهل بيت عليهم السلام اين نبوده است که از مردم کناره گيری کنند. آنان با مردم بودند و هر وقت دستشان مي‌رسيد حکومت مي‌گرفتند (صحيفه نور ج 19 ص118)
در جای ديگر مي‌فرمايد: يک همچو عيسائی نمي‌نشيند توی خانه و مسئله بگويد تا چه بشود. اگر مسئله مي‌خواست بگويد و مسئله گو بود ديگر چرا اذيتش مي‌کردند (صحيفه نور ج 20 ص 158)
ايشان بطور قاطع تصادفی بودن حکومت پيامبر و اينکه يک ضرورت مربوط به زمان پيدايش دين بوده است را رد کرده و اين مسئله را يکی از ارکان دين و وحی آسمانی مي‌دانند.
نتيجه گيري:
بدون ترديد مي‌توان گفت در نظر امام دين در ذات و جوهر خودش آميختگی و پيوستگی با سياست را داراست و اساساًٌ منکرين پيوند دين و سياست را نا آشنای به اسلام و اين ايده را جنگ با اسلام مي‌داند. اما آنچه در پايان اين مقاله ذکرش ضروری است و توجه به آن لازم است اين است که امام در دو بعد ايجابی که بيشتر به اين موضوع پرداخته اند واين مسئله حاکی از هوشمندی و درايت خاص اوست در بعد ايجابی که بيشتر به زمان قبل از انقلاب و مربوط به آن مقطع است تاکيد ايشان بر اتحاد دين و سياست و پيوند اين دو مقوله است. در اين سطح همه تلاش ايشان مصروف ارائه تصويری صحيح از دين و زدودن برداشت‌های نادرست از متن دين مي‌باشد او با بيان و دلايل محکمی در لابلای کتب علمی و خطابه‌های خويش سعی دارد بر اين نکته پای فشارد که اين دو مقوله به هيچ وجه جدا شدنی نيستند و ضمن ريشه يابی طرز تفکر جدائی دين از سياست به آثار شوم و مخرب اين عقيده اشاره مي‌کند و اين ايده را باعث شکست مسلمين و سلطه اجانب مي‌داند.
اما از سوی ديگر و در بعد سلبی که چه بسا بتوان گفت بيشتر مربوط به مقطع پس از انقلاب و دوران استقرار حکومت دينی است تلاش مي‌کند مانع قيموميت عالمان دينی و قدرت مطلقه شدن روحانيت و دخالت بيش از اندازه حکومت دينی در زندگی مردم شود. حضرت امام  با تفطن به آفت هايی که ممکن است از رهگذر حکومت دينی پديدآيد با تدبير خاصی در مواقع مختلف مي‌خواستند مانع تکرار تجربه تلخ کليسا در دوران قرون وسطي، و تجربه نام موفق حکومت‌های دينی اسلامی در طول تاريخ شوند. اين آفت‌ها اجمالاً عبارتند از ابزاری شدن دين و سوء استفاده از حرمت و قداست دين برای گريز از ناتواني‌ها  و پرده پوشی ضعف‌های خويش، قدسی شدن حاکمان حکومت ايجاد انحصار در تفسير و فهم دين، استبداد ديني، جزم انديشی و مطلق انگاري، استفاده از حربه تکفير و ارتداد برای سرکوبی مخلفان، ايجاد محدوديت برای اقليت‌ها و سلب آزادي‌های مدنی و اجتماعي. در گفتار و رفتار امام موارد بيشماری يافت مي‌شود که ايشان گويا با دقت و تيزبينی خاص خويش درصدد جلوگيری از ايجاد زمينه‌های ظهور مجدد و تقويت ايده جدايی دين از سياست بوده اند.
به نظر اينجانب بسياری از گفته‌ها و اقدامات امام در اين راستا شکل گرفت تا مبادا از ناحيه حکومت دينی که در ايران مستقر شده شاهدی برای مخالفان خاموش پيوند دين و سياست که در حوزه‌های علميه کم نبودند پيدا شود. و همچنين مويدی برای جريان روشنفکری مخالف حضور دين در عرصه سياست و اجتماع پديدار نگردد. البته اين مطلب بدين معنی نيست که اساساًٌ همه حرکتهای آن دوران کاملاً صحيح بوده چه اين که خود امام امکان بروز اشتباه در جمهوری اسلامی را نفی نکرده اند. لاکن مسئله اساسی اين است که در بسياری از موارد ايشان جلوی بسياری از آفت‌ها ايستادگی کردند.
به عنوان نمونه مواردی ذکر مي‌گردد.
1- در جريان تاسيس حزب جمهوری اسلامی ايشان با تاسيس آن مخالف بودند زيرا از اينکه روحانيت حاکم در قالب يک حزب به عنوان يک قدرت مسلط مطلقه ظاهر شود بيمناک بودند.
2- امام به انحاء مختلف مانع بروز پديده قدسی شدن حاکمان مي‌شدند حق انتقاد از حاکمان و حتی از خويشتن را به همه گوشزد مي‌کردند و اساساً در مسئله امر به معروف و نهی از منکر که ايشان به نوعی مبسوط تر از ديگران بدان پرداخته اند، اين حق را برای مردم محفوظ مي‌داند.
3- جلوگيری از دخالت بعضی از تشکل‌های روحانی برای فرستادن نمايندگان به مجلس از سراسر کشور با اين استدلال که روحانيت قيم مردم نيست. ايشان به طور کلی با نگاه قيم مآبانه با مردم به ويژه از سوی عالمان دينی برخورد مي‌کردند.
4- نامه هايی که به ايشان نوشته مي‌شد از سوی بعضی افراد، علما، تشکل ها، که امام اجازه برخورد با نويسندگان اين نامه‌ها را حتی اگر به صورت تندی نوشته شده بود نمي‌دادند (جريانی از حضرت آيت الله موسوی اردبيلی شنيدم که ايشان مي‌فرمود: يکی از علمای بزرگ نامه‌ای به امام نوشته بودند که در آن چيزی از اهانت و توهين فروگذار نکرده بودند. به امام پيشنهاد شد ايشان دستگير شود و با او برخورد کنند. امام فرمودند او به اسلام که چيزی نگفته بلکه به من بد و بيرا گفته من که اسلام نيستم.)
5- جلوگيری از دخالت بيش از اندازه حکومت دينی در زندگی مردم (فرمان8 ماده اي.)
6- جلوگيری از بد فهمی از دستورات دينی (کشيدن ديوار در دانشگاه بين دختر و پسر).
و دهها مورد ديگر که ذکرآن از حوصله اين بحث خارج است.
امام اگر چه به تبليغات استعماری به عنوان يکی از عوامل پيدايش و شکل گيری نظريه جدايی دين و سياست توجه داشتن و نسبت به آن هشدار مي‌دادند ولی از سوی ديگر سعی مي‌کردند عوامل درونی شکل گيری و تقويت اين ايده را بستر حکومت دينی تازه تاسيس ايران از ميان بردارند.
به راستی چرا هميشه وقتی در اين مقوله سخن رانده مي‌شود بحث  از اراده خارجی در ايجاد جدائی بين دين و سياست است و هيچ گاه به عوامل درونی آن اشاره نمي‌شود امروز بايد به اين واقعيت تلخ اعتراف کنيم که رگه هايی از اين ايده در درون روشنفکران ايرانی مسلمان در بستر جمهوری اسلامی در حال شکل گيری و پررنگ تر شدن است. آن هم از سوی کسانی که خود روزی مدعی اصلی و دو آتشه اتحاد ذاتی بين دين و سياست بوده اند.
آيا وقت آن نرسيده که سهم خود را اين داستان بشناسيم  و بدانيم خود ما در ايجاد اين بستر تا چه اندازه مقصر بوده ايم.

موضوعات: مقالات
[سه شنبه 1392-06-12] [ 09:43:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  رابطه دين و سياست از نگاه امام خميني(ره)(قسمت ذوم) ...

مقاله حجه الاسلام والمسلمین سیدمجتبی نورمفیدی رئیس هیأت امنای مدرسه علمیه الزهرا(س)

سياست از ديدگاه امام
امام در مجموع کلماتشان سه معنی برای سياست ذکر مي‌کنند. البته ايشان درمقام تعريف حقيقی اين مفهوم نبوده اند و بعضا به لوازم آن اشاره کرده اند (1-سياست مردود2-سياست ناقص3-سياست تام)  اين نامگذاري‌ها از من است.
1-سياست مردود:
در تعريف اول که امام آن را نفی مي‌کنند مي‌گويد:
«آمد يک نفر از اشخاصی که ميل ندارم اسمش را ببرم گفت آقا سياست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فريب نيرنگ و خلاصه پدر سوختگی است و آن را شما برای ما بگذاريد. گفتم از اول ما وارد اين سياست که شما مي‌گوئيد نبوده ايم»  (صحيفه نور ج 1/65)
2-سياست ناقص
معنای دوم: تعريفی است که ايشان در قالب بيان مصاديقی از سياست ارائه مي‌دهند که در حقيقت به عنوان يک تجربه بشری و دانش انسانی مورد توجه قرار گرفته است. ايشان مي‌فرمايد: «مگر سياست چيست؟ روابط بين حاکم و ملت، روابط بين حاکم و ساير حکومت ها، جلوگيری از مفاسدی که هست. همه اين‌ها سياست است» (صحيفه نور ج 1 ص 239)
3-سياست تام
معنای سوم: اين معنی از سياست دارای گستره بسيار وسيعی بوده و در يک کلمه هدايت به سوی خداوند است و سياست ورزی آن منحصر به انبياء و اولياء و پيروان آن هاست.
«اين سياست ( سياست حکومت‌های غير ديني) يک بعد از سياسی است که برای انبياء بوده است. برای اولياء و حال برای علمای اسلام. انسان يک بعد ندارد، جامعه يک بعد ندارد، انسان فقط يک حيوان نيست که خوردن و خوراک همه شئون او باشد. سياست‌های صحيح اگر هم باشد امت را در يک بعد هدايت مي‌کند و راه مي‌برد وآن بعد حيوانی است اين سياست يک جزء ناقص از سياستی است که در اسلام برای انبياء و اولياء ثابت است. آن‌ها مي‌خواهند ملت را هدايت کنند، راه ببرند در همه مصالحی که برای انسان متصور است. برای جامعه متصور است. سياست اين است که جامعه را هدايت کند در راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اين‌ها را هدايت کند به طرف آن چيزی که صلاحشان است. صلاح ملت است، صلاح افراد است و اين مختص به انبياء است و ديگران اين سياست را نمي‌توانند اداره کنند» (صحيفه نور ج 13 ص 60)
در آينده و پس از بررسی بعضی بحث ها، به نتيجه گيری در اين رابطه و جمع بندی ديدگاه امام خواهيم پرداخت.
سکولاريسم و لائيسيته و تفاوت‌های آن:
در ادبيات روشنفکری ايران بويژه در سال‌های اخير دو واژه سکولاريسم و لائيسيته و مترادفات آن متداول شده و معادل اين نيز در زبان فارسی برای آن ذکرشده است. از آنجا که اين دو واژه به نوعی به مقوله رابطه دين و سياست يا دين و دنيا  و دين و دولت مربوط است توضيح مختصری در اين رابطه ضروری است.
برای سکولاريسم معانی متعددی ذکر شده:
فلسفی کردن دين، غير دينی شدن حکومت، علمی و عقلانی شدن تدبير اجتماع، بی خدايي، لا ديني، جدا انگاری دين و دنيا، دين مداري، خصوصی شدن دين. آن چه در بين معادل سازان ايرانی اين واژه و نظريه پردازان داخلی و در سطح عمومی تر شايع شده و بويژه در خطابه‌ها بيشتر بر‌ آن تاکيد مي‌شود اين است که سکولاريسم را معادل جدايی دين و سياست قرار داده اند. گرچه شايد بتوان اين امر را يکی از لوازم سکولاريسم دانست ولی معادل دانستن انفکاک دين و سياست با واژه سکولاريسم شايد چندان صحيح نباشد. مقوله جدايی يا گسست دين و سياست تنها در منطق و فرآيند لائيسيته محقق مي‌شود. شايد بهتر آن باشد که معادل سکولاريسم را دنيوی شدن دين قرار دهيم. فرق است بين دنيوی شدن دين و انفکاک دين و سياست. در زبان عربی سکولاريسم را به علمانيت به معنای علمی کردن يا علمانيت به معنای عالمی کدن ترجمه کرده اند سکولاريسم در مفهوم اصلی اش ناظر بر مناسبات دين و دنياست يعنی دينی که دنيايی مي‌شود و دنيايی که مستقل و خود مختار از قيموميت دين مي‌گردد و در اين ميان به ويژه امر دولت مداری از حوزه تسلط و قيموميت دين خارج مي‌شود. در اين مقام ما در صدد بررسی معانی مختلف اين دو واژه نيستيم ولی اجمالاً مي‌توان گفت برای اين دو مفهوم و بويژه سکولاريسم سطوح و ساحت‌های مختلفی هم در بعد سياسی و هم در بعد فلسفی وجود دارد. بهر حال اين دو واژه مي‌توان يک قدر مشترک پيدا کرد و‌ آن به حاشيه راندن دين و کنار نهادن آن و کاهش نفوذ دين در جامعه و متن زندگی مردم است. يعنی به نوعی امر دولت و قانونگذاری نسبت به احکام دينی استقلال پيدا مي‌کند.
مقايسه اسلام و مسيحيت از حيث رابطه دين و سياست:
بطور کلی بررسی سير تطور يک انديشه در بستر تاريخ قطعاً به فهم دقيق تر و عميق تر آن کمک مي‌کند بر اين اساس ما ابتدا بحث مختصری در اين رابطه ارائه مي‌کنيم. چه ما انفکاک دين و سياست را معادل  سکولاريسم قرار دهيم و چه معادل لائيسيته، قطعا خاستگاه اين نظريه در عصر جديد، دنيای مسيحيت است و بعداً اين مفاهيم وارد حوزه فکری جهان اسلام و در سال‌های اخير وارد حوزه فکری انديشمندان ايرانی و شيعی شد. ولی اين به معنای انکار وجود اين نظريه در عصر قديم و سده‌های آغازين مسيحيت نيست. هم چنين وجود نظريه جدايی دين  از سياست در سده‌های اوليه تاريخ اسلام  نيز قابل اثبات است، معاويه پس از صلح در سال چهارم هجری در سخنرانی خود گفت: «من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانيد يا روزه بگيريد يا حج کنيد و يا زکات دهيد. شما اين کارها را مي‌کنيد من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم و به مقصود خود نيز رسيدم» (تاريخ طبری ج 4 ص 124) علامه طباطبايی در اين رابطه مي‌گويد: «معاويه با اين سخن نشان داد که سياست را از ديانت جدا خواهد کرد و مقررات دينی ضمانتی نخواهد داشت و همه نيروی خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود بکار خواهد بست» (شيعه در اسلام ص 21)
عوامل انفکاک دين و سياست در مسيحيت:
صرفنظر از مسائل خاص عصر قديم و عصر جديد در دينای مسيحيت به طور کلی سه عامل در شکل گيری اين نظريه دخيل بوده اند:
1-ديدگاه‌های فکری (آموزه‌های دينی مسيحي) 2-ضعف‌های عملی (تجربه ناموفق کليسا) 3-دگرديسی خود دولت در جوامع مدرن که البته چه بسا اين عامل نيز به تبع عامل دوم و سلطه مطلق کليسا پديد آمد که دولت را از هر پايگاه مستقلی محروم ساخت.

1-ديدگاههای فکری (آموزه‌های دينی مسيحي)
گرچه دامن دين آسمانی عيسوی به حسب اصل پاک خويش از اين نظريه بری است و پيامبران الهی عموما نمي‌توانند نسبت به سرنوشت جامعه و حکومت بی تفاوت باشند ولی به دلائل مختلفی اين دين به صورت تحريف شده‌ای در آمده تا آن جا که در آيه 21 ازفصل 22 انجيل متی آمده که: هر چه برای قيصر است بر قيصر و هر چه برای خداست به خدا وانها…. در اين آيه مومنان مکلف شده اند تا در زندگی دنيوي، خويش را با الزامات دوگانه نظم يعنی قيصر و خدا هماهنگ کنند.
در آيه ديگری که به آيه شمشير معروف شده و محل منازعات بسياری در بين مفسرين متون دينی مسيحی گرديده بر اين مطلب تاکيد شده است که: خداوند اراده کرده آن دو در دست يک فرد قرار نگيرد و به دو شخص متفاوت تفويض شود بعضی در تفسير آيه 38 از فصل 22 انجيل لوتا مي‌گويند: شمشير روحانيت تا مردم پس از خداوند از پادشاه اطاعت کنند و شمشير پادشاه تا دشمنان عيسی در بيرون مرزهای کشور و مردم در درون آن مجبور به اطاعت از مرجعيت روحانی شوند. بدين سان ميان دو شمشير محبت بر قرار خواهد بود. اما بعضی ديگر از مفسرين مي‌گويند: پاپ صاحب اصلی هر دو شمشير است، بطور کلی آنچه به عنوان يک چهره شاخص و برجسته در دوره‌های نخستين مسيحيت عيسی (ع) و دين او نشان داده شده بيشتر بر اعراض از دنيا و تاکيد بر جنبه روحانی انسان و پرهيز از لذائذ مادی تاکيد داشت.
امام ضمن رد اين آموزه‌ها مي‌فرمايد:
حتی حضرت عيسی هم (سلام الله عليه) که اين اشخاص که تابع او هستند خيال مي‌کنند که حضرت عيسی فقط يک معنوياتی گفته است، ايشان هم اين طور نبوده از اول بنا بود معارضه کند. آن وقتی که تازه متولد شده مي‌گويد: من کتاب آوردم (صحيفه نور ج20 ص158) يک همچو عيسائی نمي‌نشيند توی خانه و مسئله بگويد تا چه بشود. اگر مسئله مي‌خواست بگويد و مسئله گو بود ديگر چرا اذيتش مي‌کردند. (صحيفه نور ج 20 ص 158)    
2-ضعف‌های عملی (تجربه ناموفق کليسا)
از هنگامی که کليسا به قدرت سياسی راه يافت تا زمانی که به عنوان قدرت مطلقه عمل مي‌کرد به ستيز با خواسته‌های طبيعی مردم و بی توجهی به حقوق انسان‌ها پرداخت و دين را ابزاری برای قدرت و سوء استفاده قرار داد. اين دستگاه همواره برای خود خط قرمز قائل بود و هر نوع انتقادی را رد و از سياست تکفير بهره مي‌جست تا جايی که عده زيادی را به پای چوبه دار فرستاد. دستگاه تفتيش عقايد کليسا آن چنان فضا بنيان علمی و فرهنگی به شدت سرکوب شد و تاکيد بيش از اندازه بر ارزش‌های معنوی و ناديده گرفتن مصالح و منافع دنيوی به نام آخرت سبب شد مانع قدرتمندی برای ادامه دخالت دين و کليسا در سياست پديد آيد. کليسا با آن که بر فرهنگ سوداگری و اقتصاد آن دوران از نظر عقيدتی خط بطلان مي‌کشيد اما عملا برای اداره هر منطقه‌ای قراردادی را با اشراف امضاء مي‌کرد تا در مقابل اعطای مشروعيت، ماليات را که بيشتر از طبقه ضعيف جامعه اخذ مي‌شد برای قدرت مرکزی ارسال کنند. به طوری که تقريبا ثلث دارايي‌های غير منقول اروپا را در اختيار داشت و اساسا نقطه آغازين حرکت تاريخی سکولاريسم سلب مالکيت کليسا بود و در ادامه وسعت بيشتری پيدا کرد و به ساير مقولات نيز سرايت کرد. مجموعه اين رفتارها سبب شد نهضتی بر عليه دخالت دين در سياست در اروپا شکل گيرد و نهايتاً تبديل به يک نظام فکری فلسفی و سياسی شود.
3-دگرديسی دولت در جوامع مدرن:
اين عامل اگر چه به نوعی به عامل دوم مربوط است زيرا سلطه مطلق کليسا در دو گستره اين جهانی و روحاني، دولت را از داشتن هرگونه پايگاه مستقل محروم ساخت و زايش دولت به معنای مدرن را به ستيز قطعی با قدرت فراگير کليسا پيوند داد، اما در عين حال مي‌توان آن را به عنوان يک عامل مستقلی مورد ارزيابی قرار داد. مدرنيته در وجه فلسفی اش بر سه اصل اساس استوار است: 1-دنيا گرايی 2-فرد گرايی 3- خرد گرايي.
براساس اين ديدگاه سرشت انسان چنان آفريده شده است که پيوسته در جستجوی نفع شخصی خود باشد و اين عامل را بايد يکی از استوارترين پايه‌های جامعه جديد دانست. در انديشه سياسی جديد جاه طلبی امری مذموم نيست در حالی که در انديشه سياسی شرعی جاه طلبی امری نکوهيده تلقی مي‌شود. بديهی است طبق اين اصول جمع بين دين و سياست کار بسيار دشواری است.
عوامل انفکاک دين و سياست در اسلام:
اگر در بررسی عوامل تکون نظريه جدايی دين از سياست در حوزه اسلامی مي‌توان به برخی عوامل ياد شده اشاره کرد ولی در عين اشتراک برخی از اين اسباب،  قطعل بعضی علل اختصاصی نيز در شکل گيری اين انديشه در عالم اسلام موثر بوده است. هم چنين بعضی از عوامل مذکور به طور حتم در دنيای اسلام قابل ذکر نيست. از جمله مسئله تجربه ناموفق کليسا را در حوزه اسلامی مشاهده نمي‌کنيم. قدرت مطلقه‌ای که در کليسا در طی 1000 سال در اروپا  کسب کرده بود و از رهگذر آن در حوزه‌های زندگی انسانی دخالت مي‌کرد به هيچ وجه در پيشينه تاريخ اسلام به چشم نمي‌خورد. رابطه خاص دين و سياست به اين کيفيت و با اين گستره هيچ گاه در حوزه اسلامی شکل نگرفت.
به هر حال به طور خلاصه مي‌توان عوامل شکل گيری اين نظريه را درجهان اسلام بدين گونه شمرد:
1-برداشت نادرست از مفاهيم ديني:
گرچه به طور قطعی مي‌توان ادعا کرد در بين آموزه‌های اسلامي، آن چنان که در حوزه مسيحيت ذکر شد، تفکيک قيصر و خدا و دين و سياست و انفکاک اين دو حوزه وجود ندارد، ولی در عين حال برداشت‌های نادرستی از مفاهيم دينی در طول تاريخ اسلام وجود داشته و دارد. در حالی که قرآن و سيره پيامبر (ص) اهل بيت (ع) برآميختگی دين و سياست و اجتماع تاکيد دارند و اساسا به اتحاد ذاتی اين دو مقوله اشاره مي‌کنند، بعضی از علمای اسلامی و روشنفکران دينی به نوعی تفسيرهای نادرستی از منابع  دينی دارند. از سويی برخی از متحجران چنان تبليغ نمودند که به تعبير امام،‌ آخوند سياسی موازن با آخوند بی دين شده بود. در اين رابطه امام مي‌فرمايد:
«در شروع مبارزات اسلامی اگر مي‌خواستی بگويی شاه خائن است بلافاصله جواب مي‌شنيدی شاه شيعه است. عده‌ای مقدس نمای واپسگرا همه چيز را حرام مي‌دانستند و هيچ کس قدرت اين را نداشت که در مقابل آنان قد علم کند. خون دلی که پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها  و سختي‌های ديگران نخورده است. وقتی شعار جدايي  دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در مسائل فردی و عبادی شد و قهراً فقيه هم مجاز نبود که از اين دائره و حصار بيرون رود و در سياست و حکومت دخالت نمايد، حماقت روحانيت در معاشرت با مردم فضليت شد. به زعم بعضی افراد، روحانی زمانی قابل احترام و تکيم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والا عالم سياسی و روحانی کاردان و زيرک کاسه‌ای زير نيم کاسه داشت (صحيفه نور ج21 ص 91) در جای ديگری امام مي‌فرمايد: «بعضی بلکه کثيری از جوانان و کهن سالان مسلمين گمان کرده اند اسلام عبارت از احکام عبادی و اخلاقی صرف است (کتاب البيع ج2 ص460)  در حالی که ازديدگاه امام قرآن کريم و سنت پيامبر (ص)  آن قدر که در حکومت و سياست احکام دارند در ساير چيزها ندارند بلکه بسياری از احکام عبادی اسلام، عبادي- سياسی است که غفلت از اين‌ها اين مصيبت را به با ر آورده است (صحيفه نور ج 21 ص 178)
همچنين ايشان مي‌فرمايد: والله اسلام تمامش سياست است. اسلام را بد معرفی کردند. سياست مدرن از اسلام سرچشمه مي‌گيرد (صحيفه نور ج 1 ص 65)
مثلا در برداشت از مفهوم انتظار مي‌توان به اين انحراف و استفاده نادرست اشاره کرد.
از سوی ديگر نيز جمعی از روشنفکران مسلمان نيز بر طبل اين جدايی کوبيده اند در نظر آنان از مجموعه آيات و سوره‌های قرآن بر مي‌آيد قسمت اعظم و اصلی آن بر دو محور مسئله خدا و آخرت است.
اين مشکله نه تنها در حوزه انديشه شيعی بلکه در بين علمای اهل سنت و روشنفکران مسلمان اهل سنت وجود دارد. مثلا شيخ محمد عبده مي‌گويد: به خدا پناه مي‌برم از سياست و کلمه سياست و معنای سياست و از هر حرفی که در کلمه سياست تلفظ مي‌شود و از هر انديشه‌ای که از سياست بر ذهن من اثر مي‌گذارد و از هر زمينی که در آن ياد سياست مي‌رود و از هر انسانی که به سياست سخن مي‌گويد و يا تعليم مي‌دهد و يا درباره سياست مي‌انديشد و از مشتقات سياست.

2- سياست‌های استعماري

بدون ترديد يکی از عوامل اثر گذار بر اين انديشه را مي‌توان سياست‌های استعماری قلمداد کرد. دينی که بخواهد بر اساس تعاليمش به سوی معارضه با سلطه و ظلم و استعمار پيش رود طبعا مطلوب استعمارگران نخواهد بود. اگر مومنين صرفا به وظائف فردی خويش مشغول باشند و نسبت به آنچه در پيرامون آنان اتفاق مي‌افتد حساسيت نداشته باشند، قهرا شرائط مناسبی برای فعاليت‌های سلطه گران فراهم  خواهد شد. بر اين اساس با اينکه جمعي  از روشنفکران مسلمان نقش اراده خارجی را در ترويج انديشه جدايی دين و سياست انکار مي‌کنند ولی به طور قطع مي‌توان ادعا کرد اين عامل يکی از عوامل شکل گيری اين انديشه در حوزه اسلامی است.
در اين رابطه امام مي‌فرمايد: «شعار سياست از دين جداست از تبليغات استعماری است که مي‌خواهند ملت‌های مسلمان را از دخالت در سرنوشت خويش بازدارند (صحيفه نور ج4 ص 33)
در جای ديگر ايشان مي‌فرمايد: « بعضي‌ها را مي‌بينم که در حوزه‌ها نشسته به گوش يکديگر مي‌خوانند که اين کارها از ما ساخته نيست. چه کار داريم به اين کارها؟ ما فقط بايد دعا کنيم و مسئله بگوئيم- اين افکار آثار تبليغات بيگانگان است، نتيجه تبليغات سوء چند ساله استعمارگران است که در اعماق قلوب نجف، قم، مشهد و ديگر حوزه‌ها وارد شده است. (ولايت فقيه چاپ هشتم- موسسه نشر آثار- ص126)
3-تجربه‌های ناموفق حکومت‌های ديني:
گرچه در حوزه اسلامی همانند مسيحيت، قدرت مطلقه و يکپارچه دين به نحوی که در تاريخ اروپا پديد آمد، هيچ گاه تحقق نيافته است ولی در برخی از دوره‌های تاريخ اسلام حکومت هايی با صبغه دينی و به شکل محدود پا به عرصه وجود گذاشتند. از آن جا که نوعاً اين تجربه‌ها سرانجام خوبی نداشتند و آثار زيانباری را به همراه داشتند، اين امر سبب گرديد تا جمع زيادی با استناد به اين تجارب تلخ قائل به نظريه جدايی دين از سياست شوند.

موضوعات: مقالات
[پنجشنبه 1392-06-07] [ 09:55:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  رابطه دين و سياست از نگاه امام خميني(ره)(قسمت اول) ...

مقاله حجه الاسلام والمسلمین سیدمجتبی نورمفیدی رئیس هیأت امنای مدرسه علمیه الزهرا(س)

اشاره:
آنچه در پيش روی داريد به عنوان سخنرانی در همايشی با عنوان تبيين انديشه‌های سياسی امام(ره) ارائه شده است. بر اين اساس بديهی است شرايط لازمه يک مقاله علمی را از دو جهت نداشته باشد. يکی از جهت اختصار و ديگری از ناحيه عدم ذکر منابع و مآخذ به نحو وافي. پر واضح است که بررسی نسبت دين و سياست و ديدگاههای مختلف در اين رابطه و ارزيابی ادله و داوری نسبت به اقوال گوناگون مجال وسيعتری طلب مي‌کند که اميد است درآينده اين مهم صورت بگيرد. لکن از آن جا که موضوع اين نوشتار بررسی رابطه دين و سياست از ديدگاه امام(ره) است لذا بطور اجمال به سير تطور انديشه جدايی دين از سياست و خاستگاه آن در اسلام و مسيحيت اشاره شده تا از رهگذر آن هوشمندی و درايت خاص امام (ره) و نگاه تيز بين آن حضرت آشکارتر گردد و معلوم شود که چگونه ايشان درصدد جلوگيری از رشد اين انديشه در بستر حکومت دينی بودند.
برخلاف آنچه از امام(ره) مشهود شده و نوعاً بر آن تاکيد مي‌شود و بعد ايجابی ديدگاه امام برجسته مي‌شود، در اين نوشتار سعی شده جنبه سلبی اين ديدگاه نيز مورد توجه قرارگيرد.

مقدمه:
براستی کسانی که معاصرت را به عنوان يک حجاب مطرح ساخته اند بر حقيقتی تاکيد کرده اند که تجربه‌های گوناگونی مويد آن است. اين دوران برای جمهوری اسلامی و حکومت دينی و مذهب تشيع بسيار حياتی و مهم است. آزمونی که چه بسا نتايج آن درآينده تاريخ اعلان خواهد شد. رفتار و گفتار امروز بسياری از ما بدون آن که متوجه آثار و عواقب آن باشيم، مبنای بسياری از تحولات فکری در جهان اسلام و در دائره انديشه دينی خواهد شد.
امروز بايد اعتراف کنيم که تاکيدات بر جدايی نهاد دين از نهاد دولت و انفکاک روحانيت ازسياست پر رنگ تر مي‌شود و بعضی آمارها توسط مراجع رسمی حکايت از اين واقعيت تلخ دارد. هم در سطح توده‌ها و هم در سطح فرهيختگان گرايش به سياست گريزی روز بروز آشکارتر مي‌شود. براين اساس بررسی موضوع نسبت بين دين و سياست و کنکاش پيرامون خاستگاه تفکر جدايی دين از سياست و عوامل آن و بازخوانی انديشه امام در اين رابطه يک ضرورت حياتی تلقی مي‌شود. بديهی است برای تبيين بيشتر موضوع لازم است به پيشينه اين بحث در عصر قديم و جديد و در حوزه مسيحيت و اسلام پرداخته شود و زمينه‌های پيدايش اين انديشه و ادله آن بازبينی شود تا از اين رهگذر اهميت تاکيد حضرت  امام(ره) در گفتار و رفتار و در بعد ايجابی و سلبی آن آشکارتر گردد. پر واضح است آشنايی وسيعتر با اين موضوع مي‌تواند به درک بهتر و صحيح تر کلام امام(ره) کمک کند و هر بخشی از مواضع او را ناظر به نکته‌ای خاص قرار دهد.
مسئله‌ای که ذکر آن ضروری است اين است که بطورکلی بايد بين طرح آرمانی و وضعيت فعلی و خارجی تفکيک کرد. در هيچ انديشه‌ای تطابق کامل بين طرح آرمانی و واقعيت خارجی وجود ندارد و اين عدم انطباق حتی بين دولت مدرن و دوران مدرنيته و مشخصات و ويژگي‌های اين دوران نيز مشاهده مي‌شود. برای مفهوم رابطه بين دين و سياست مفاهيم مشابه ديگری هم يافت مي‌شود که اگر چه بعضی از اين مفهوم اعم و برخی اخص است ولی بهر حال دارای وجوه مشترکی هستند. دين و دنيا، دين و علم، دين و حکومت، دين و دولت.
ولی ما فقط  بحث از رابطه دين و سياست را پی مي‌گيريم و چه بسا تضييق و توسعه اين مفهوم و ورود به دائره مفاهيم ديگر اقتضائات خاص خود را داشته و ما را از هدف اصلی دور سازد.
اين مسئله در حوزه‌های مختلف علوم مورد بررسی قرارگرفته. فلسفه سياسي، کلام سياسی و الهيات سياسي، جامعه شناسی ديني، تاريخ (از جهت بررسی مناسبات دين و دولت)، حقوق، در هريک از اين حوزه‌ها به جهتی خاص پرداخته شده و مورد مداقه قرار گرفته است و بديهی است بررسی اين موضوع از جهات مختلف نه به اين همايش مربوط است و نه مجال برای طرح آن وجود دارد.

بررسی اجزاء موضوع:

دين: برای دين تعاريف بيشماری ذکر شده است. برخی دين را ايمان به گزاره هايی که به وسيله خداوند به رسول القا شده دانسته اند و بعضی جوهر و اساس دين را احساس وابستگی و اتکای مطلق مي دانند.  در اين تعاريف برجسته شدن ايمان گرايی يا اخلاق گروی يا معرفت گرايی محض به وضوح قابل مشاهده است. بعضی از متخصصين فلسفه دين، ضمن انتقاد از افراط گرايی در بعضی از ابعاد دين ضمن بيان مختصات دين ساز کوشيده اند تصوير جامع تری از دين ارائه دهند که در آن به همه ابعاد توجه شده است.
بديهی است اگر دين را بر بعد خاصی همچون معرفت يا ايمان يا اخلاق و احساس استوار سازيم در ايجاد ارتباط با مفاهيم ديگری همچون سياست و اجتماع دچار مضيقه مي گرديم. ولی اگر دين را دارای وجوه مختلف و واجد ابعاد گوناگون معرفی کرديم برای اين منظور با محدوديتهايی کمتری مواجه می باشيم. از ديدگاه امام دين در جوهر و ذات خودش دارای هويتی جامع است.
تعريف دين از ديدگاه امام:
در نظر امام انسان دارای مراتب و ابعاد مختلف است. ايشان مي فرمايد: اگر انسان مثل ساير حيوانات تا همان حدی که حيوانات رشد مي کردند مي بود انبيائی لازم نبود. اين که ما احتياج به انبياء داريم برای اين است که انسان مثل حيوان نيست. انسان حد مافوق حيوانی و يک مراتب مافوق حيوانی دارد. مافوق عقل، تا برسد به مقامی که نمي توان از آن تعبير کنيم و آن آخر مقامی مثلا تعبير مي کنند: فنا، کالالوهيه
به نظر ايشان انبياء مبعوث شده اند تا بشر به تعالی و تکامل دست يابد و از آن جا که بشر اطلاع از احتياجاتش و کيفيت ترتبيت خويش ندارد لذا محتاج دين وانبياء است.
بر اين اساس دين که مي خواهد متکفل انسان در ابعاد مختلف باشد خود نيز بايد دارای ابعاد و وجوه گوناگون باشد لذا در نظر ايشان دين هم کامل است هم جامع و در همه زمان ها قابل اجرا مي باشد و همه احتيجات بشری در آن نهفته است. در اين رابطه ايشان مي فرمايد: اسلام مکتبی است که بر خلا فمکتب های غير توحيدی در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سياسي  و نظامی و اقتصادي  دخالت و نظارت دارد و از هيچ نکته ولو ناچيز که در ترتبيت انسان و جامعه و پيشرفت مادی و معنوی نقش دارد فرو گذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع را گوشزده نموده و به رفع آنها کوشيده است.
سياست:
در تعريف های مختلفی که از اين مفهوم به عمل آمده به نوعی مي توان به ارتباط اين مفهوم با مقوله قدرت و حاکميت پی برد. اين تعاريف گرچه در منشا قدرت و مشروعيت آن و گستره قدرت با هم اختلاف دارند ولی به نوعی می توان آن ها را مشابه و منطبق بر هم دانست. نکته ديگری که در بعضی از اين تعاريف مشترک است اين است که هدف و غايت قدرت بدرستی مورد بررسی قرار نگرفته اگر چه بعضی اين هدف را هماهنگی جامعه و برخی ديگر تأمين سعادت مردم و گروه ديگری اين غايت را حفظ امتيازهای اقليت بر اکثريت ترسيم کرده اند.


موضوعات: مقالات
[سه شنبه 1392-06-05] [ 06:20:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  مقدمه ای براخلاق اسلامی ...

    از آنجایی که انسان در نظام تربیتی اسلام ، بر اساس پرورش صحیح می تواند از مرز حیوانیت بگذرد و خود رابه مقام والا و پر ارج انسانیت برساند و تاج پرافتخار «لقد کرمنا بنی آدم» را بر سر گذارد لذا عروج بدان مقام پر ارج ، نهفتند در کمالی است ، که در پرتو زدودن غبار اغیاز از لوح دل و تجلی انوار ، در کانون ، پر فروغ سر حاصل می آید  و این در حقیقت جز «تخلق یافتن به اخلاق ا… » بدان اشاره دارد و «قد افلح من زکیها» دلیل آن باشد چیز دیگری نیست .

   از این رو ، ره پیشگامان کمال را باسته است که بدانند حرکت سیر « تخلن» است و رهتوشه اش «عزم» و ضامن و صولتش «گام به پیش داشتن» و مصباح طریقش «علم اخلاق» است . علمی که متضمن پرورش «روح» است . همانطور که سایر علوم متضمن پرورش «عقل» است و این هر دو در حکم دو بالند که طالب را در عروج بدان قله از این گریزی نیست. چنانکه امام صادق (ع)  می فرماید:

فوجت علی العاقل طلب العلم و الادب الذی لما قوام که الا به» اصول کافی ، جلد 1/29 .

 و این است که نبی مکرم (ص) پس از ارسال از حق به خلق برای راهنمایی خلق به سوی حق در تبیین این رسالت می فرماید : بعثت لاتنم مکارم الاخلاق «مکارم الاخلاق »

و تجلی این حقیقت در زندگی عالمان ربانی و تخلن، که جمال علمی و معنوی آنان ، برای همیشه حوزه را منور داشته و مطالبه آثارشان که چون درهای غلطان در بحر علم ، نمایان است . که نه تنها عقل ، بلکه جان را فرون و گرمی دیگر می بخشد به خوبی قابل درک است . از بابن نمونه بهتر است دور نرفته ، نگاهی به سیمای تابناک و حروری به زندگی سراسر درس امام عزیز (ره) مظهر تمام نمای یک عالم ربانی و متخلق به اخلاق الهی بیفکنیم تا عطر این خشیت از لابلای غبار آنهمه الفاظ به مشام جانمان رسیده ، لطافت جان کریم و شهد الیقین را به کام دل بریم . از این رو بر آن شدیم در این بخش به مباحثی از علم اخلاق که تحقیق و بررسی آنها علاوه بر کمال عقلی متضمن کمال روحی است بپردازیم و منت توفیق این کار و ادامه آن را از خداوند منان آرزومندیم . باشد که این مباحث سرچشمه راهی به سوی او گردد که « الی ا… السعیر» است .

اهمیت علم اخلاق

    آشنایی با اهمیت اخلاق ، تهذیب نفس ، انگیزه فراگیری علـم اخلاق را در انسـان سالـک بیشتر می کند هرچه انسان سالک اهمیت راه را بهتر درک کند در پیمودن آن موفقتر است . چنانچه بازگو کردن مبداء پیدایش و شناسایی معلم آن علم برای سالک انگیزه پیمودن راه را تقویت می کند .

   لذا علم اخلاق از آن رو که فضیلت را از رذیلت و خیر را از شر می شناسد همواره اهمیت داشته است. در قرآن کریم هدف از فرستادن پیامبر (ص) تزکیه بیان شده است و در سوره مبارکه شمس پس از یازده قسم می فرماید : « قد افلح من زکیها  

(به تحقیق کسی که تزکیه نفس گردد رستگار شد) از این آیات استفاده می شود که تهذیب نفس هرچند مراتبی دارد و برخی از آن واحب و برخی مستحب است اما امری حیاتی است که دراسلام جایگاه والایی دارد و پس از سلسله خدا و پیامبر 0ص) نوبت به مسئله اخلاق می رسد و اگر تهذیب و تزکیه نباشد چه بسا اعتقادات اصلی از دست برود . از طرفی اختصاص یافتن بخش قابل توجهی از آیات قران کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام به تعالیم اخلاقی بیانگر اهمیت مباحث اخلاق است  و از این مهمتر کامل ساختن مکارم اخلاق عنایت بعثت پیامبر اکرم (ص) معرفی شده است . آن حضرت می فرماید : « انی بعثت عاتم مکارم الاخلاق علیهم مکارم الاخلاق فان ربی بعثنی بها» (وسایل الشیعه جلد 8 ، ص 552) می فرماید : (مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تمام کنم ، بر شما لازم است که به مکارم اخلاق عمل کنید همانا خداوند متعال مرا برای مکارم اخلاق مبعوث گردانید ) و نز خداوند متعال در قرآن کریم تزیکه را از اهداف بعثت شمرد و می فرماید : لقد من ا… علی اعرفینی اذا بعث فیهم (سوره آل عمران / 164)

   که آیه شریفه ، هدف از بعثت را یادآوری الهی برای تبیین اصل توحید بیان می کند و به دنبال آن یکی دیگر از اهداف بعثت که تزکیه و ساختن انسان باشد ، اشاره می نماید و  در پی آن تعلیم کتاب و حکمت را می آورد که قرارگرفتن تزکیه در این آیه نشان بارز و آشکار توجه قران کریم به رشد و تعالی انسان است .

   لذا از آنجا که خداوند سرچشمه تمام فضائل است قرب و نزدیکی به او از طرق متخلق شدن به اخلاق الهی امکان پذیر است و هر فضیلتی آدمی را گامی به ذات مقدسش نزدیکتر می کند .

در روایتی دیگر پیامبر اکرم (ص) فضایل اخلاق را وسیله ارتباط بین خداوند متعال و بندگان مدنی کرده و می فرماید : خداوند سبحان فضائل اخلاق را به وسیله ارتباط بین خود بندگان قرار داد . همین بس که هر یک از شما دست به اخلاقی بزند او را به خدا مربوط می سازد (میزان الحکمه، جلد 3 ، ص 149.)

سفارش ائمه به کسب مکارم اخلاق خود دلیلی بر اهمیت آن است . حضرت امیر (ع) به تکمیل می فرماید : « یا کمیل مراهلک ان یروحوا کم کسب المکارم» ای کمیل خانواده ات را فرمان ده که روزها در پی تحصیل صفات پسندیده باشند .

کسب فضائل که گانی در جهت تاسی به الگوهای راستین بشری و همانندی با پیامبران الهی است . لطف عظیمی از ناحیه پروردار است و باید آن را از خداوند متعـال درخـواست کرد .  امـام صادق (ع)  می فرماید : ان ا… عزوجل حض رسله بمکارم الاخلاق نامتحنوا انفسکم نان کانت فیکم ناسالو ا… و ارغبوا الیه فیها » (بحار الانوار ، جلد 67 ، ص 371)

خداوند متعال رسوالان خویش را به مکارم اخلاق مخصوص گردانید پس شما نیز خود را مورد آزمایش قرار دهید و با انبیاء مقایسه کنید اگر صفات حمیده را در خود یافتید خداوند متعال را سپاس گویید و بدانید که برای شما پسندیده است . در غیر این صورت از خداوند طلب توفیق کنید و از خود میل و رغبت نشان دهید که به مکارم اخلاق برسید .

ضرورت توجه به اخلاق

   بی شک تهذیب نفس و اصلاح ان نقش بسزایی در سعادت فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی دارد به گونه ای که اگر انسان تمام علوم را تحصیل کند و همه طبیعت را به تسخیر خود آورد ، اما از تسخیر درون و تسلط بر نفس خود عاجز باشد از رسیدن به کمال باز خواهد ماند چه بسا نابسامانیهایی که در سطح جهان پدید می آید و گرفتاریها که بشر امروزه با آن دست به گریبان است ناشی از عدم توجه به مباحث اخلاقی باشد .

فراگیری و عمل به اخلاق ، افراد بشر را از هرگونه عیب و نقص منزه و مبرا ساخته و او را به اوج مکارم اخلاق می رساند نیروهای سرکش نفس را مهار و رام می کند و آنها را در سیر حکمت و عدالت و عفت تقویت می کند تا به پایه مکارم اخلاق برسند. علم اخلاق معادن مکنون در سرزمین نفس را استخراج می کند و آنها را به صورت مکارم اخلاق درمی آورد و برای بهر بردای عمومی آماده  می سازد. همین علم است که نهال گل های زیبا و معطر را در صفحه نفس می نشاند و بهشت برین از مکارم اخلاق را در آن به وجود می آورد .

   مکارم اخلاق علاوه بر آنکه صاحبش را بی عالی ترین درجات نفس انسانیت می رساند و بر دیگران برتری می دهد، در آخرت هم او را به عالی ترین درجات بهشت ارتقاء خواهد داد . از این رو لازمترین علمی است که باید آن را فراگرفت .

امام کاظم (ع) در سخنی زیبا ضرورت فراگیری علم را بیان می کند و می فرمایند : « الزم العلم ماذلک علی صلاح قلبک و اطهر لک فساده» (لازمترین علمها آن است که دل و ضمیر وجودت را اصلاک کند و فساد اخلاق تو را ظاهر سازد)

  تعریف اخلاق

   ماده «خلق» (بالفتح) به معنای صورت ظاهری است «خلق» (بالضم) به معنای باطنی است . صورت باطنی انسان همچون صورت ظاهریش دارای هیئت و ترکیبی زشت یا زیباست . علمای اخلاق بر آن تعاریفی ذکر نموده اند . ابن سکویه چنین می فرماید ( خلق همان حالت نفسانی است که انسان را به انجام کارهایی عوت می کند بی انکه نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد ) پس سلسله صفاتی که در نفس و روح انسان ثابت و ریشه دار است و به صورت ملکه شده و به راحتی منشاء صدور اعمال خوب یا بد می شود ، اخلاق نامیده می شود . گاهی این افعال و اعمال شرعاً و عقلاً پسندیده است که به آن اخلاق نیکو و گاهی ناپسند که به آن اخلاق بد می گویند (اخلاق بشر ، ص 31)

 موضوع علم اخلاق

موضوع هر علم عبارت است از آن حقیقت کلی که محور تمام مسائل آن علم است . موضوع علم اخلاق ، نفس ناطقه و جان است اما نه از آن جهت که نفس ، مجرد یا مادی است بلکه از این جهت که از این نفس انسانی با اراده و اختیار خودش افعالی ، اعم از نیک و بد صادر می شود . اگر سرافت و اهمیت هر علمی به شرافت موضوع آن باشد . بی تردید پس از علم خداشناسی شریف ترین علمی که در جامعه بشری به آن نیاز دارد ، علم اخلاق است . زیرا پس از آفریدگار که موضوع خداشناسی است هیچ موجودی به شرافت جان و نفس آدمی نیست .

 رسالت اخلاق

   رسالت علم اخلاق این است که با شناسایی استعدادهای گوناگون انسان و فضائل و رذایل روح آدمی ، چگونگی ایجاد تعادب در میان امیال گوناگون و راه و روش تربیتی نفس را میسر می سازد به گونه ای که انسان بتوان به کمال شایسته خود نائل شود . تفسیر واقعی این کمال و سعادت به آن است که انسان به قدر ظرفیت و استعداد خود چه در صفات نفسانی و چه در حوزه رفتاری، جلوه اسماء و حسنات الهی گردد . تا در حالی که همه جان طبیعی به تسبیح جمال و جلال خداوند متعال مشغولند، انسان به اختیار و آزادی خویش قربترین و کاملترین و گویا ترین مظهر الهی باشد.

پس می توان نتیجه گرفت که رسالت علم اخلاق شناسایی خلق های پسندیده و خوبی های ناسپند و راه پیراستن نفس از خلق های ناپسند و روش آراستن به سجایای پسندیده است حال که اهمیت و رسالت روشن شد به تعریف آن می پردازیم .

 تاریخچه علم اخلاق

    رسولان و انبیای الهی علاوه بر دعوت مردم به توحید و خداپرستی آنان را به اخلاق صحیح تر راهنمایی می کردند . حضرت آدم (ع) سفارش هایی به فرزندان خود داشت و سایر پیامبران الهی همه به تکمیل اخلاق پرداخته اند . تا آنجا که بخش عظیمی از دستورات حضرت عیسی  (ع) را مباحث اخلاقی تشکیل می دهد . در میان فلاسفه که بزرگانی چون سقراط ، ارسطو ، افلاطون ، به مباحث اخلاقی توجه داشتند . تا آنکه پیامبر اکرم (ص) مبعوث به رسالت شد و غایت بعثت او اتمام مکارم اخلاق بود عالمان و حاکمان با الهام گرفتن از تعالیم قرآن کریمو سنت پیامبر (ص) به مباحث اخلاقی توجهی ویژه داشتند . کهن ترین نمونه های اندیشه اخلاقی و قدیمی ترین متون اسلامی نامه هایی از امام علی (ع) است که صحت صدور آنه از سنند کافی برخوردار است . پس اولین کسی که علم اخلاق را تاسیس کرد حضرت مولی الموحدین امیرالومنین است که نامه معروفش به فرند بزرگوار خود امام مجتبی (ع) پیش از پرداختی به مواعظ مباحثی کلی درباره تزکیه نفس مطرح است و اساس و ریشه مسائل اخلاقی را تبیین نمودند .

نخستین کسی که کتابی به عنوان «علم اخلاق » نوشت اسماعیل بن مهران ابی بصیر بود که در قرن دوم می زیست کتابی او بنام «حسنه اعرض و الفاجر» نام دارد و از اصحاب پیانبر می توان سلمان فارسی را نام برد که در پایاه نخستین حکایت اخلاق نقش موثر ایفا کردند که حضرت علی (ع) او را همانند لقمان حکیم می دانست و نقس ابوذر غفاری که عمر خود را در ترویج اخلاق اسلامی گذراند و خود نمونه ای آن بود . افرادی چون عمار یاسر ، نوف بکالی ، محمد بن بی بکر و جارودبن      ترویج مکارم اخلاقی دارای بینش اساسی بودند خدیفه بن منصور از یاران امام باقر و اما صادق و امام کاظم (ع) بودند و نبوغ خود را در مکارم و تهذیب نفس نشان داد . مورخین عثمان بن سعدی عمری که از وکلای چهارگانه معروف ولی عصر (ع) بود از بزرگان و مروجان اخلاق محسوب می شد (اقتباس از اخلاق در قرآن ، آیه 1 ، مکارم شیرازی، جلد 1 ، ص 41)

سیری در کتب اخلاقی

در طول تاریخ اسلام به دلیل اهمیت مباحث اخلاقی کتب و مجموعه های بزرگی درباره علم اخلاق و تزکیه نفس تدوین شده است که از میان انبوه کتب به برخی از آنها اشاره می کنیم .

1- کتاب الآداب و مکـارم الاخلاق

 از علی بن احمد کوفـی که در قرن

 چهــارم به رشته تحـریر درآورد .

2- کتاب خوشبختی از شیخ ابوعلـی

 سکویه ازبزرگترین فلاسفه اسلامـی

 و اولین کسی است که درباره اخلاق

ازدیدگاه عقل محض بحث کرده است  

گردآورنده سرکارخانم دوست محمدیان ازاساتیدمدرسه


موضوعات: مقالات
[شنبه 1391-06-25] [ 10:20:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
 
مداحی های محرم