معاونت فرهنگی مدرسه علمیه تخصصی الزهرا(س) گرگان










جستجو





آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
 
  شهادت امام هادی علیه السلام بر رهروانش تسلیت ...
  16:49 , موضوعات: مناسبتهاي روز

شهادت امام هادی علیه السلام بر رهروانش تسلیت

اوصاف پروردگار

امام هادی علیه السلام می فرمایند :

اِنَّ اللهَ لا یوصَفُ اِلاَّ بِما وَصَفَ به نَفْسَهُ وَ اَنّی یوصَفُ الذَّی تَعجِزُ الحَواسُُّ اَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاَوْهامُ اَنْ تَنالُهُ وَ الخَطَراتِ اَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَبْصارُ عَنِ الاحاطَهِ بِه نَای فی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَایهِ، کَیفَ الکَیفَ بِغَیر اَنْ یقال: کَیفَ، وَ اینَ اْلاینَ بِلا أن یقالَ: اینَ هُو، مُنْقَطِعُ الکَیفِیهِ وَ الاینیهِ الواحِدُ الاَحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ و تَقَدَّسَتْ اسْماؤُهُ؛ بحارالانوار، ج4، ص303

به راستی که خدا جز بدانچه خودش را وصف کرده است، وصف نشود. کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجز است، و تصورات به کنه او پی نبرند، و در دیده‌ها نگنجد، او با همه نزدیکی‌اش دور است و با همه دوری‌اش نزدیک، کیفیت و چگونگی را پدید آورده، بدون اینکه خود کیفیت و چگونگی داشته باشد. مکان را آفریده، بدون این که خود مکانی داشته باشد. او از چگونگی و مکان برکنار است، یکتای یکتاست، شکوهش بزرگ و نام‌هایش پاکیزه است.

 


  آخرین پیمانه ...

قدربشناسیدمستان آخرین پیمانه را
ساقی امشب می کندتعطیل این میخانه را
گوبه مهمانان که مهمانی به پایانش رسید
خورده یاناخورده بایدترک کرداین خانه را

موضوعات: مناسبتهاي روز
[چهارشنبه 1392-05-16] [ 11:14:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اعمال شب آخر ماه رمضان ...

شب آخر ماه رمضان شب بسیار مبارکى است و از براى این شب چند عمل است

اول: غسل

دوم: زیارت امام حسین علیه السلام

سوم:خواندن سوره انعام و کهف و یس و صد مرتبه أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ

چهارم: بخواند این دعا را که شیخ کلینى از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده: اللَّهُمَّ هَذَا شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أَنْزَلْتَ فِیهِ الْقُرْآنَ وَ قَدْ تَصَرَّمَ وَ أَعُوذُ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ یَا رَبِّ أَنْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیْلَتِی هَذِهِ أَوْ یَتَصَرَّمَ شَهْرُ رَمَضَانَ وَ لَکَ قِبَلِی تَبِعَةٌ أَوْ ذَنْبٌ تُرِیدُ أَنْ تُعَذِّبَنِی بِهِ یَوْمَ أَلْقَاکَ

پنجم: بخواند دعاى یا مدبر الامور که در اعمال شب بیست و سوم ص 230 گذشت

ششم: وداع کند ماه رمضان را به دعاهاى وداع که شیخ کلینى و صدوق و شیخ مفید و طوسى و سید بن طاوس رضوان الله علیهم نقل کرده‏اند و شاید بهترین آنها دعاى چهل و پنجم صحیفه کامله باشد و سید بن طاوس روایت کرده است از حضرت صادق علیه السلام که: هر که در شب آخر ماه رمضان وداع کند آن ماه شریف را و بگوید: اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِیَامِی لِشَهْرِ رَمَضَانَ وَ أَعُوذُ بِکَ أَنْ یَطْلُعَ فَجْرُ هَذِهِ اللَّیْلَةِ إِلا وَ قَدْ غَفَرْتَ لِی بیامرزد حق تعالى او را پیش از آنکه صبح کند و روزى فرماید او را توبه و انابه سید و شیخ صدوق از جابر بن عبد الله انصارى روایت کرده‏اند که گفت: رفتم به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله در جمعه آخر ماه رمضان چون نظر آن حضرت بر من افتاد فرمود که اى جابر این آخر جمعه‏اى است از ماه رمضان پس آن را وداع کن و بگو اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِیَامِنَا إِیَّاهُ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِی مَرْحُوما وَ لا تَجْعَلْنِی مَحْرُوما پس به درستى که هر که این دعا را در این روز بخواند از دو خصلت نیکو ظفر مى‏یابد یا به رسیدن به ماه رمضان آینده یا به آمرزش خدا و رحمت بى انتها (و سید بن طاوس و کفعمى نقل کرده از حضرت رسول صلى الله علیه و آله که فرمود: هر که در شب آخر ماه رمضان ده رکعت نماز گزارد بخواند در هر رکعت حمد یک مرتبه و قل هو الله أحد ده مرتبه و بگوید در رکوع و سجود ده مرتبه سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ و بعد از هر دو رکعت تشهد بخواند و سلام دهد و چون از تمام ده رکعت فارغ شد و سلام داد هزار مرتبه استغفار کند بگوید أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ و بعد از استغفار سر به سجده گذارد و بگوید در حال سجود یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ یَا رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ یَا إِلَهَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ تَقَبَّلْ مِنَّا صَلاتَنَا وَ صِیَامَنَا وَ قِیَامَنَا قسم به حق آنکه مرا براستى به نبوت مبعوث فرموده که جبرئیل مرا خبر داد از اسرافیل از پروردگار خود تبارک و تعالى که سر از سجده بر نداشته باشد که بیامرزد خدا او را و قبول فرماید از او ماه رمضان را و بگذرد از گناهان او الخبر) و این نماز در شب عید فطر نیز روایت شده و لکن در آن روایت است که تسبیح أربع را در رکوع و سجود عوض تسبیح رکوع و سجود بخواند و به جاى اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا تا به آخر دارد اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ تَقَبَّلْ صَوْمِی وَ صَلاتِی وَ قِیَامِی

موضوعات: مناسبتهاي روز
 [ 05:46:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  قصه پهلوانی پوریای ولی ...

هنگام سحر و اذان، در تاریک و روشن بامداد، مردی تنومند و بلند قامت از خانه ای بیرون آمد و قدم در کوچه ای تنگ نهاد. از میان دیوارهای کوتاه و بلند شهر گذشت و به مسجد آن شهر نزدیک شد . صدای اذان صبح از گلدسته ها به گوش می رسید. پهلوان وضو ساخت و با خدای خود، به راز و نیاز پرداخت. هنوز چیزی نگذشته بود که از پشت یكی از ستونهای مسجد، صدای گریه پیرزنی را شنید كه به درگاه خدا چنین التماس می كند: خداوندا ! رو به درگاه تو آورده ام، نیازمندم و از تو حاجت می طلبم، نا امیدم مکن.

مرد بی تاب شد، با خود اندیشید، حتماً این زن تنگدست و نیازمند است. آرام به پیرزن نزدیک شد . او را دید كه بشقابی حلوا در دست دارد. با لحنی سرشار از مهربانی پرسید: چه حاجتی داری مادر؟

چون پیرزن اندکی آرام شد، گفت: ای جوانمرد، التماس دعا دارم. برای من و پسرم دعا کن.

مرد پرسید مشکل تو و پسرت چیست؟

پیرزن آهی سرد از دل برآورد و گفت: پسری دارم زورمند و دلاور که پهلوان هندوستان است و در شهر و دیار خود پرآوازه است. هر جا نام و نشان پهلوانی را می شنود، عزم کشتی گرفتن با وی می كند. شکر خدا که تاکنون پیروز شده و تا امروز هیچکس نتوانسته پشت او را به خاک برساند. اكنون پهلوانی از خوارزم به شهر ما وارد شده و قصد هماوردی با پسر من را دارد، می ترسم پسرم مغلوب شود و روی بازگشت به شهر خود را نداشته باشد. این پهلوان كه كسی جز پوریای ولی نبود، فهمید که رقیب هندی او، پسر این پیرزن است. پوریای ولی، طاقت دیدن اشکهای آن مادر غمگین را نداشت. دلداریش داد و گفت : به لطف خدا امیدوار باش مادر، خداوند دعای مادران دل شکسته را مستجاب می كند. این را گفت و با حالتی پریشان، از پیرزن دور شد و از مسجد بیرون رفت.

پس از آن پوریای ولی با خود فکر کرد که فردا چه باید بکند، اگر قویتر از آن پهلوان باشد و بتواند او را به زمین بزند، آیا طعم شكست را به او بچشاند؟ یا باتوجه به تمنای مادر او، مقاومت جدی نكند و زمینه پیروزی حریف را فراهم نماید. برای مدتی پوریای ولی، در شك و تردید بود. ناگهان از دایره تردید بیرون آمد، لبخندی زد و تصمیمی قاطع گرفت. او می دانست قهرمان واقعی کسی است که نفس سركش خود را مهار کند. او خواست كه غرور خود را بشكند و بقول مولوی ( شیر آن است که خود را بشکند ) البته این انتخاب، بسیار دشوار بود.  چون روز موعود فرا رسید و پوریای ولی، پنجه در پنجه حریف افکند، خویشتن را بسیار قوی و حریف را دربرابر خود ضعیف دید تا آنجا که می توانست به آسانی پشت او را به خاک برساند. اما عهد خود را بیاد آورد. برای آنکه کسی متوجه نشود، مدتی با او دست و پنجه نرم کرد، اما طوری رفتار كرد كه دیگران احساس كنند حریف وی قویتر است. پس از لحظاتی، پوریای ولی، این پهلوان نام آور  بر زمین افتاد و حریف روی سینه اش نشست. در همان وقت به او احساس عجیبی دست داد. مثل این بود كه درهای حكمت به روی او گشوده شده و وی پاداش جهاد با نفس را مشاهده كرد.

دوستان پوریای ولی كه از توانایی بدنی او به خوبی آگاه بودند، از شكست او در رقابت با پهلوان هندی در شگفت بودند. چند روز بعد از آن واقعه، سلطان جونه ( حاكم آن منطقه در هند) مجلسی ترتیب داد تا در آن از پهلوان پوریای ولی دلجویی کند. در آن هنگام، پهلوان هندی كه در مجلس حضور داشت، پیش آمد و خود را به پای پوریای ولی افكند و بازوبند پهلوانی را به او تقدیم كرد. او گفت من در ضمن مسابقه، متوجه گذشت و جوانمردی تو شدم. پوریای از اینكه رازش برملا شده بود، متاثر و پریشان شد اما دوستان او خوشحال شدند و ماجرای این فداکاری بزرگ در همه شهرها پیچید. از آن پس، از پوریای ولی به عنوان یكی از جوانمردان و اولیای خدا یاد می شود.

پوریای ولی اضافه بر قدرت پهلوانی و نیرومندی بدن، صفات آشکار و پسندیده ای داشته که او را از دیگر پهلوانان، متمایز می ساخته است. پهلوانان و ورزشکاران با یاد او، جوانمردی را پاس می دارند.


موضوعات: حکایات
 [ 05:14:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نماز اول وقت در اتاق ژنرال آمریکایی(15 مردادسالروز شهادت تیمساربابایی) ...

شهید بابایی ماجرای فارغ التحصیلی از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است: «دوره خلبانی ما در آمریکا پایان یافته‌ بود، ولی به دلیل گزارش‌هایی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی‌دادند، تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده ـ که یک ژنرال آمریکایی بود ـ احضار شدم و به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او‌ روی میز بود.

ژنرال آخرین فردی بود که باید نسبت به ‌رد یا پذیرشم‌ اظهار‌نظر می‌کرد. او پرسش‌هایی کرد که من پاسخش را دادم. از پرسش‌‌های ژنرال بر‌می‌آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این دیدار ارتباط مستقیمی با آبروی ‌من داشت، زیرا احساس می‌کردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه‌هایی که برای زندگی آینده‌ام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال ‌نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم.

در همین فکر بودم که در اتاق به صدا در‌آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام‌ از ژنرال خواست ‌برای کار مهمی به بیرون از اتاق برود. با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می‌توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد.
گفتم که هیچ کار مهمی بالا‌تر از نماز نیست، همین جا نماز را می‌خوانم. انشاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد.

به گوشه‌ای از اتاق رفتم و روزنامه‌ای را که همراه داشتم، به زمین انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می‌دهم، هر چه خدا بخواهد‌‌، همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که ‌روی صندلی می‌نشستم از ژنرال معذرت خواهی کردم.

ژنرال پس از چند لحظه سکوت نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه می‌کردی؟ گفتم: عبادت می‌کردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعت‌های معین از شبانه‌روز باید با خداوند ‌نیایش کنیم و در این ساعات زمان آن فرا رسیده بود. من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.

ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل اینکه راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همین طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهره‌ای بشاش، خود‌نویس را از جیبش بیرون آورد و پرونده‌ام را امضا کرد. سپس با حالتی احترام آمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک می‌گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من داده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم‌».

موضوعات: مناسبتهاي روز
 [ 05:12:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  درنبود تو... ...

وقتی تونیستی

پنجره ها را می بندم

وقتی نیستی و امیدی به آمدنت نیست

قدم به قدم از بوی بهار بیزار می شوم

به قول قیصر:

وقتی تو نیستی؛نه هست های ما چونان که بایدند نه باید ها…
مثل همیشه حرف آخرم و آخر حرفم را با بغض میخورم…

بـــــــ ـــهـــ ا ر من تویی

بیا و با آمدنت یک دل طوفانی را “تحویــــ ـــل” کن

تحویــل نمے گیــرم !!

سالــهایے را ..

که بے حضـــور تو ..

تحویـــل مے شوند … !

امام سجاد علیه السلام:

اَلمُنتَظِرونَ لِظُهورِهِ أفضَلُ أهلِ كُلِّ زَمانٍ

منتظران ظهور امام مهدے(ع) برترینِ اهل هر زماناند.

بحارالأنوار، ج52 - ص 122


موضوعات: مناسبتهاي روز
 [ 12:46:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  حاشیه و حاشیه نشینی! ...

پروردگارا،ایستادیم،نگریستیم،زیستیم،آزاد آزاد…

کجا؟حاشیه…

من حاشیه نشینم…

از حاشیه مینگرم ،واز حاشیه سخن می گویم،موانعی را میبینم و معرف مانع بزرگی چون خود و دل خود میشوم…

جای امید هست که تو به حاشیه می نگری…

از دورترین نقطه ی عالم به تو می اندیشم،می اندیشم وجودم را مرور می کنم،سکوتم را غرق سکوت میکنم و به همراهش تعالی مطلق تو را تداعی…

کاش روزی در متن زندگی باشم و نقطه ای از معنای حیات…

حاشیه نشینان فکرم را کوچک می شمارند و مرا دیوانه میخوانند،نمی دانند،خداوند به اندازه ی فکر کوچکم کوچک میشود و با بزرگی اندیشه ام بزرگ…

انتهای اندیشه ی کودکانه ام تویی،و تو خود این را بهتر میدانی…

اول تویی و آخر تو،تویی که از بی نهایت  تا بی نهایت سیر میکنی،پس شاید در این میان من همان نهایت باشم…

پروردگارا،فاصله ام تا اول و آخر بی نهایت بودنت،بی نهایت است و نهایت کوچک بندگی ام بسی کوچک،بزرگی اش را از تو می طلبم…

پروردگارا،شیرین تر از عشق تو را سراغ ندارم و در اندیشه ی وصال توام حتی در حاشیه…

پروردگارا…

دلنوشته طلاب مدرسه


موضوعات: دلنوشته ها
 [ 12:40:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  عصمت ثمره عبرت گرفتن ...

بیان اخلاقی حجه الاسلام والمسلمین سیدمجتبی نورمفیدی رئیس هیأت امنای مدرسه علمیه الزهرا(س)

روايتي است از اميرالمؤنين علي عليه السلام: «الاعتبار يثمر العصمة».
مي فرمايند: نتيجه و ثمره عبرت گرفتن، عصمت است؛

يعنی اگر کسی از اعمال گذشته خودش عبرت بگيرد يا جامعه­ای از اعمال گذشته خود عبرت بگيرد يا خانواده­ای از اعمال گذشته خود عبرت بگيرد، و به طور کلی اگر عبرت آموزی را سر لوحه­ی کار خودش قرار بدهد اين از لغزش­ها جلوگيری مي­کند؛ ميوه­ی اعتبار و عبرت، عصمت است. اينکه انسان از خطاهای خودش و ديگران (نه فقط از خطاهای خودش) و از تاريخ جامعه خودش و از تاريخ جوامع ديگر عبرت بگيرد، موجب عصمت است (عصمت نه به معنای مصطلح آن).

متأسفانه بيشترين گرفتاري­های شخصی و اجتماعی ما معلول عدم اعتبار و عبرت است؛ اين خيلی مهم است يعنی اينکه مي­گويند شکست­ها مقدمه پيروزی و موفقيت­های آينده است برای اين است که اين شکست و ناکامي­های برای انسان بايد تأمل و تفکر نسبت به علل ناکامي­ها ايجاد بکنند و اسباب آن را پيدا کند و راه­های خطايی را که طی کرده ديگر نپيمايد و از اشکالات پيشگيری کند. که إن شاء خداوند همه ما را از عاملين به اين روايت زيبا قرار دهد.

«الاعتبار يثمر العصمة»

موضوعات: نکات اخلاقی
 [ 12:34:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
 
مداحی های محرم