آیت الله مجتهدی تهرانی:
وضو میگیری، اما در همین حال اسراف میکنی
نماز میخوانی اما با برادرت قطع رابطه میکنی
روزه میگیری اما غیبت هم میکنی
صدقه میدهی اما منت میگذاری
بر پیامبر و آلش صلوات می فرستی اما بدخلقی می کنی
دست نگه دار!
ثوابهایت را در کیسهٔ سوراخ نریز!
ملا محمد محسن فیض کاشانی حکیم،فیلسوف،عارف ،محدث وشاعرقرن یازدهم هجری یعنی دوره صفویه واز دانشمندان شیعه بوده است.
ایشان در سال 1007هجری قمری در کاشان متولد شد.وپس از پایان مقدمات علوم ودانش های زمان خویش به شیراز رفت و به حلقه شاگردان ملا صدرا پیوست ولقب فیض را از ایشان دریافت نمود.وی از علمای بزرگ عهد خویش محسوب می شده و تالیفاتی در علوم عقلیه ونقلیه وحکمت و اخلاق دارد.مهمترین آنها عبارتند از :ابواب الجنان،تفسیر صافی،کتاب الوافی ،اسرارالصلوه،شرح صحیفه سجادیه ،محجه البیضا،و…..
وی در سال 1090هجری قمری در گذشت ودر کاشان به خاک سپرده شد. کتاب الوافی که از تالیفات گرانسنگ ایشان می باشد یکی از منابع بزرگ روایی است که مشتمل بر پنجاه هزار حدیث همراه با توضیح ها وشرح هایی است که مولف بزرگ آن ،در ذیل روایات آورده است.اما این کتاب آن چنان که در خورو شایسته آن است مورد توجه قرار نگرفته است.
در معرفی این کتاب ارزشمند باید گفت: الوافی کتابی حدیثی است که تمام احادیث موجود در کتب اربعه شیعه (الکافی ،من لا یحضره الفقیه ،التهذیب و الاستبصار)را در بر دارد ..مرحوم فیض در این کتاب علاوه بر جمع آوری این روایات ،سعی کرده است تا متون روایات را شرح و مشکلات موجود در آن هارا برطرف سازد.مراجعه به کتاب الوافی برای کسانی که در علوم اسلامی تحقیق می کنندلازم است،زیرا این کتاب مصدر حدیثی وسیعی است که در حدود پنجاه هزار حدیث را در بر دارد و می توان آن را دائره المعارفی شیعی دانست. از طرف دیگر توصیه هایی که مرحوم فیض در ذیل احادیث آورده است مطالعه و فهم آنهارا حتی برای افراد مبتدی آسان می نماید. مولف با توجه به تخصص خود در علوم مختلف از قبیل فقه فلسفه،عرفان،اخلاق،حدیث و کلام و…در هنگام شرح روایات،نکته های ارزشمندی را آورده است .)لازم به ذکر است که این کتاب در کتابخانه مدرسه علمیه الزهرا(س) گرگان موجود می باشد)
جواب:در ابتدا لازم است توجه شما را به چند نكته روان شناختى جلب گردد:
يكم. يكى از ابعاد وجودى انسان، «بعد اجتماعى» او است؛ به گونه اى كه گفته اند: انسان موجودى اجتماعى است. و بايد در بستر اجتماع با هم نوعان خود زندگى كند. پس همان طور كه در ديگر ابعاد مانند بُعد شناختى و زيستى از رشدى مناسب برخوردار مى شود؛ بعد اجتماعى انسان نيز بايد
به رشد و تكامل كافى برسد تا بتواند به تدريج در صحنه هاى گوناگون با ديگران، روابط مناسب ترى داشته باشد؛ مهارت هاى اجتماعى را ياد بگيرد و در تكامل با هم نوعان خود، به يك رشد هماهنگ در تمام ابعاد وجودى خود دست يابد.
حال اگر به هر دليلى، فرآيند اجتماعى شدن و يادگيرى مهارت هاى ارتباطى با ديگران و اطرافيان، به درستى تحقق پيدا نكند؛ فرد دچار اضطراب و فشارهاى روانى ناشى از آن مى شود و زمانى كه به صحنه هاى متنوع و مختلف اجتماعى گام مى نهد، فشار و ناراحتى و كم رويى را بيشتر احساس مى كند. بنابراين، از همان ابتداى كودكى، بايد به اين بُعد مهم توجه كافى مبذول شود و خانواده ها، معلمان و مربيان، براى رشد و شكوفايى كودك در زمينه اجتماعى شدن و ايجاد ارتباط با همسالان و ديگران، از هيچ تلاشى دريغ نورزند. متأسفانه بعضى از خانواده ها يا معلمان و مربيان، به دليل عدم آگاهى، نداشتن امكانات و قدرت، چنين زمينه اى را براى رشد كودك فراهم نمى سازند! در نتيجه كودك از نظر اجتماعى رشد لازم را نمى كند و وقتى به صحنه هاى بزرگ تر اجتماعى گام مى نهد؛ احساس مى كند قدرت دوست يابى ندارد و نمى تواند، با همكلاسى هايش صميمى باشد، و قادر به ارائه سخنرانى، يا كنفرانس در برابر جمع نيست… . بدين ترتيب، به رغم توان علمى اش، اظهار عجز مى كند و به تدريج گوشه گير مى شود.
دوم. انسان ها همان طور كه از نظر ويژگى هاى ظاهرى، متفاوت آفريده مى شوند و هيچ دو فردى - حتى دوقلوهاى همسان - يك سان نيستند؛ از نظر خصوصيات شخصيتى و ويژگى هاى اخلاقى و رفتارى نيز تفاوت هاى بسيار دارند. هر شخص، تحت تأثير عوامل وراثتى و محيطى تقريباً به شخصيتى منحصر به فرد و متمايز از ديگران تبديل مى شود. به همين سبب، روان شناسان بر تفاوت هاى فردى انسان تأكيد بسيار مى ورزند. درون گرا و برون گرا بودن افراد نيز، در شمار اين تفاوت ها قرار دارد. هر يك از اين دو حالت كلى، منشأ رفتارهاى ظاهرى مى شود و به فعاليت هاى ويژه مى انجامد. البته تا وقتى از حد اعتدال و سطح بهنجار خارج نشود؛ نمى توان يكى از اين دو حالت كلى را غلط و ناصحيح خواند. بنابراين، انسان درون گرا، تا وقتى گوشه گير، كم رو و بدون اعتماد به نفس نشود، برچسب نابهنجارى نخواهد خورد.
سوم. گاه افراد، به خاطر عدم اعتماد به نفس، نمى توانند ارتباط هاى اجتماعى خود را توسعه دهند و به تدريج دچار خودكم بينى يا احساس ناكارآمدى مى شوند! در نتيجه فكر مى كنند نمى توانند در روابط اجتماعى خود، موفق باشند و انتظارات ديگران را در تعاملات اجتماعى برآورده سازند. اما اگر كم رويى و خجالت را كنار بگذارند، مشكل آنان به مقدار زيادى حل خواهد شد.
تاتو عملی است که زنان برای پر رنگ کردن دور ابرو و لب به وسیله خال کوبى، انجام می دهند.
در این رابطه چند سؤال از دفاتر مراجع شده که همراه با پاسخ بیان می کنیم.
س 1- آیا تاتو و خالکوبی برای وضو و غسل و انجام اعمال حج، اشکالی ایجاد می کند؟
اکثر مراجع تقلید در خصوص خالکوبی فرموده اند: اگر خالکوبى مجرد رنگ باشد و یا در زیر پوست بوده و بر ظاهر پوست چیزى که مانع از رسیدن آب بر آن شود، وجود نداشته باشد، وضو و غسل و نماز صحیح است . مگر زمانی که مانع مذکور روی پوست بوده و دارای جرم است به نحوی که مانع از رسیدن آب به پوست شود ؛ در این صورت می بایست ابتداء مانع را برطرف و سپس اقدام به غسل یا وضو کرد.
بنابراین؛ اگر تاتو ، جرم داشته باشد و مانع از رسیدن آب وضوء و غسل به بدن شود باید قبل از وضوء یا غسل برطرف شود . در غیر این صورت اگر همانند خالکوبی و زیر پوست باشد که مانع از رسیدن آب بر آن نشود اشکالی ندارد. و انجام اعمالی از حج مانند طواف و نماز طواف که نیاز به طهارت (وضوء و غسل) دارد ، در چنین حالتی صحیح است.* حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):
لازم است از نامحرم بپوشانید.
* حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی):
اگر فقط جاهاى خالى را پر مى کنید به طورى که زینت به حساب نیاید اشکال ندارد.
بنابر این، اگر عمل تاتو زینت و زننده باشد، و منشأ مفاسدى شود، جایز نیست.[۱]
سوال : با توجه به این که تا تو ( همانند خالکوبی قدیم ) با رنگی هماهنگ چشم و لب ، برای شکل دادن ابرو ، ایجاد سایه
اطراف چشم و خط اطراف لب به عنوان زینت و آرایش دائمی خالکوبی می شود ، لطفا بفرمائید :
الف) حکم این نوع خالکوبی چیست ؟ آیا زینت محسوب می شود ؟
ب) عمل تا تو برای شخصی که آن را انجام می دهد و نیز برای شخصی که تا تو بر روی او انجام می گیرد ؛ چه حکمی دارد ؟
* آیت الله بهجت (ره) :
الف) زینت است و باید از نا محرم پوشانده شود .
ب) اگر نمی پوشاند انجام ندهد .
* آیت الله تبریزی دام ظله:
الف) در صورتیکه پوست روی آن را بپوشاند و نقش اسماء محترمات نباشد اشکال ندارد ولو زینت باشد. البته اگر بانوان این زینت را انجام دهند باید ازنا محرم بپوشاند.
ب) در صورتیکه زن باشد یا مردی که انجام می دهد محرم باشد و شرائط فوق رعایت شود اشکال ندارد .
* مقام معظم رهبری (دامت افاضاته):
الف) خالکوبی فی نفسه اشکال نداردو اگر زینت محسوب می شود باید از نا محرم پوشانده شود و تشخیص زینت موکول به نظر عرف است.
*آیت الله سیستانی دام ظله:
الف) اگر عرفا زینت حساب شود باید از نا محرم بپوشاند.
ب) اشکال ندارد.
سؤال :حکم تاتو ( نوعی خالکوبی ابرو ) چیست؟
اگر خال زیر پوست باشد اشکال ندارد.
* آیت الله صافی گلپایگانی دام ظله:
الف) فی نفسه مانعی ندارد لکن بر زن لازم است خود را از نامحرم بپوشاند و زینت است
ب) فی نفسه مانعی ندارد و اجرت در قبال آن نیز بی اشکال است.
* آیت الله فاضل لنکرانی (ره):
الف) بلی زینت محسوب می شود .
ب) فی نفسه اشکالی ندارد. ولی چون زینت محسوب می شود باید از نا محرم پوشانده شود.
* آیت الله مکارم شیرازی دام ظله:
الف و ب) چنانچه آرایش غلیظی محسوب نشود اشکالی ندارد در غیر اینصورت برای انجام دهنده و شخصی که تاتو بر روی
او انجام می گیرد اشکال دارد.
* آیت الله نوری همدانی دام ظله:
الف و ب) اگر جلب توجه کند نگاه به آن حرام است و اگر جلب توجه نکند نگاه به آن بدون ریبه و تلذذ،اشکال ندارد وانجام آن برای ارائه به نا محرم نباشد مانعی ندارد.
پاسخ های زیر از دفاتر آیات عظام، دریافت شده است:
* دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):
اگر مانع رسیدن آب به محل وضو یا غسل باشد، باید آن را برطرف کرد مگر این که تاتو زیر پوست باشد که در این صورت اشکال ندارد.
*دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):
مانع وضو نیست.
*دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مدظله العالی):
اگر عمل مذکور مانع از رسیدن آب وضو و غسل به بشره باشد، جایز نیست.
س 2- بعد از فوت مادرم ابرو و مژه هایم ریزش شدید پیدا کرد، به طوری که حتما باید از مداد برای کشیدن ابرو استفاده می کردم. عمل تاتو را انجام دادم. با توجه به اینکه کارمند هستم و طبق فرمایش شما نمی توانم ابرو و چشم هایم را بپوشانم حکمش چیست؟
*حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):
در هر صورت اگر عرفا زینت محسوب شود، باید از نامحرم پوشانده شود.
امام در سومین جمله از حکمت پنجم مى فرمایند: «فکر آیینه صافى است»؛ (وَالْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ).
الفکر: اندیشه کردن
مرآة: آیینه
صافیة: صاف و پاکی
نکته اول:
ارتباط این جمله: با سه جملۀ قبلش این است که در این جملات به ترتیب، صفات علم و آداب مورد ستایش قرار گرفته است. متصف شدن به این صفات مورد رغبت هر عاقلی است ولی خالی از دشواری و سختی نیست. زیرا انسان به موجب طبیعت حیوانی و واهمۀ شیطانی، جاهل و بی ادب است و با داشتن خوی آسان طلبی، به هیچ یک از این صفات گـردن نمی دهد مگر عواقب شوم نقیض آنها را در آیینۀ صاف فکر ببیند.
نکته دوم: تعریف فکر
«الفکر حرکةٌ من المبادی الی المرادی»
فکر آن است که انسان مقصد و منظورش را به طور مبهم و مجمل در نظر بگیرد، سپس حرکت نفسانی و باطنی به سمت آن نماید؛ واضح است با مبهم بودن مقصد، خواسته اش (رسیدن به مقصد) تأمین نمی شود. لذا به مقدمات و مبادی برمی گردد وآنها را با چیدن خاصی تنظیم می کند تا این بار، مقصد او عینی و واضح تر شود و رسیدن و دست یابی به آن آسان تر صورت گیرد. فکر یعنی حرکت ذهنی از مجهول به سوی معلومات و مرتب کردن معلومات به گونه ای که منجر به کشف مجهول می شود.
در تعریف دیگری از فکر گفته اند: «الفکر تأمّلُ المعقول لتحصیل المجهولِ» فکر، عمیق شدن در معقول است برای رسیدن به مجهول با توجه به این مطالب می توان گفت که منظور حضرت (علیه السلام) از فکر، همان حرکت باطنی یا عمیق نگری و ژرف اندیشی است.
نکته سوم: لفظ فکر در دو معنا به کار می رود .
1- نیروی خاصی که از درون می جوشد.
2- طریقۀ استفاده و به کار گرفتن آن نیرو.
در اینجا منظور حضرت (علیه السلام) بیان اهمیت به کارگیری نیروی یاد شده است(نظامی، 1383: 263) و فکر همان اندیشیدن پیرامون مسائل مختلفى است که بر انسان وارد مى شود. هرگاه این اندیشه از هوا و هوس و حجاب هاى معرفت دور بماند، آئینه شفافى خواهد بود که چهره حقایق را نشان مى دهد وانسان در پرتو آن راه صحیح را مى یابد، دوست را از دشمن و صواب را از خطا و حق را از باطل خواهد شناخت.
آثار دانش: رشد فرهنگ و تمدن بشر مرهون دانش است و رشد دانش مـرهون فکر و علم است. حضرت درحکمت113 می فرماید: لا علم کالتفکر.هیچ عملی همانند تفکرنیست.
آدمی که فکر می کند، مثل چاهی است که از درونش آب می جوشد اما کسی که فکر نمی کند مثل حــــوضی است که درونش آب ریخته اند.
تا کنی مر غیر را حبر و سنی
خویش را بدخو و خالی میکنی
متصل چون شد دلت با آن عدن
هین! بگو، مهراس از خالی شدن
(مولوی، دفتر پنجم، 154-155)
اگر دل تو متصل شد به علم خدا همینطور می آید هیچ کم نمی آوری.
برترین عبادت در روایات اسلامى تفکر شمرده شده است:
در حدیثى که در امالى شیخ طوسى آمده است مى خوانیم: «لاَ عِبَادَةَ کَالتَّفَکُّرِ فِی صَنْعَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَل؛ هیچ عبادتى برتر از اندیشیدن در مخلوقات خداوند متعال نیست».( امالى صدوق، 1414ق 146)
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «تَفَکُّرُ سَاعَة خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة؛ یک ساعت اندیشیدن بهتر است از عبادت یک سال».( بحارالانوار، ج 68، 1403ق: 327)
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِی ذَر رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ التَّفَکُّرَ وَالاعْتِبَار؛ بیشترین عبادت ابوذر اندیشیدن و عبرت گـــــــــرفتن بود».( بحارالانوار، ج 68، 1403ق: 323)
در واقع همه اینها برگرفته از قرآن مجید است کـــــــه مى فرماید: «(قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَة أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَفُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا)؛ من فقط شما را به یک چیز اندرز مى دهم و دعوت مى کنم و آن این که دسته جمعى یا به صورت فردى براى خدا برخیزید و فکر خود را به کار گیرید».( سبأ، آیه 46.)
دلیل آن هم روشن است، زیرا ریشه تمام نیکى ها ،پیشرفت ها و موفقیت ها در تفکر و اندیشه صحیح است.(پیام قرآن، مکارم).مثلا انسان با تفکر در پدیده های عالـم به ایــــن نتیجه می رسد که: عالم متغیر است، بقاء ندارد، فناپذیر است حـــالیک انسان موحد از خود میپرسد: آیا خداوند انسان را برای عالم متغیر آفریده است؟ اگر چنین باشد یعنی خداوند این عالم را عبث و بیهوده خلق کرده است در حالیکه خداوند هیچ چیز را بیهوده نیافریده است.
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَاتُرْجَعُونَ؛ آيا گمانکرديد شما را بيهوده آفريدهايم؟ بسوى ما بازنمىگرديد. (مؤمنون، آیه 117)
انسان از این مقدمه (که این عالم متغیر و فناپذیر است) نتیجه می گیرد که باید بازگشتی خوب به جهان بعد از مرگ داشته باشد، و بدین ترتیب با فکر و اندیشیدن از پوچی و مادّی گرایی نجات پیدا می کند.هم چنانکه می بینیم با ظهور مکتب اسلام خیلی از نظریه های غلط که از گذشته باقی مانده بود لغو و باطل قلمداد شده است.
نکته چهارم
از چند وجه، فکر به آینه تشبیه شده است که به بعضی از آنها اشاره می شود:
1- می دانیم که آینه دو رو دارد، یک صفحۀ آن به وسیلۀ جیوه، تاریک و مکدّر و صفحۀ دیگرش صاف و روشن است. در درون انسان هم، دو بعد عقل و جهل وجود دارد صفحۀ عقل به منزلۀ شیشۀ آینه و صفحۀ جهل، جیوۀ آن است. پس همان طور که انسان از طرف وجه صاف و شفاف آینه به آن نگــاه می کند باید از وجه صاف و شفّاف آینۀ فکر (عقل) به مسایل بنگرد تا تصویر درست و روشنی از آنها در ذهن داشته باشد.
2- برای شخصی که در مقابل آینه ایستاده، هم آنچه که در پیش روی او قرار دارد و هم اشیاء و چیزهایی که پشت سر او هستند همه در آینه نمایان می شود، همان طور هم در آینۀ فکر انسان، مسایل گذشته با نقایص و نارسایی هایش و اتفاقات آینده با مشکلاتش منعکس می گردد وفرد می تواند همه این مسایل را ببیند.
3- برای خوب دیدن تصاویر، لازم است آینه، باغبار و بخارمکدر نشده باشد پس لازم است آینه فکر انسان نیز از تلقینات و القائات خلاف از بیرون، مکدر و تیره نشده باشد، تا شخص بتواند حقایق را در آن، همان طور که هست ببیند. بدیهی است عقل کانالیزه شده از بیرون، نمی تواند درباره مسایل، درست بیندیشد و درست درک کند و منظور حضرت(علیه السلام) هم، فکری است که از القائات، دور مانده باشد. (نظامی، 1383: 263-264)
4- آینه ای که صاف و شفاف باشد، نه صورت را بزرگ تر می نمایاند، نه کوچک تر، نه به صورت انسان چیزی می افزاید، نه از نشان زیبایی و زشتی چهره فروگذار می کند. فکر نیز چون از درون انسان سرچشمه می گیرد، دشمن او نیست تا فقط عیب جویی کند و همچنین دوست چاپلوسی نیست تا عیبها را بازگو نکند؛ بلکه همچون آینه ای، صادقانه و بی غل و غش، حقیقت سیرت انسان را بیان می کند. (جویباری، ج1، 1384: 42)
5- فکر را به آینه تشبیه می کنند، اما آینه با فکر تفاوت دارد. آینه وقتی تصویردرآن می افتد معنی آن را نمی فهمد اما عقل و فکر و ذهن ما وقتی درآن عکس چیزی می افتد آن را می فهمد و در آن دخل و تصرف می کند و آن را دور و نزدیک و کم و زیاد می کند. آینه مفاهیم کلی را نمی فهمد فقط مفهوم جزئی را می فهمد.
نکته پنجم
قابل ذکر است که برای معصومین(علیه السلام) بعد جهل وجود ندارد و هرچه هست، علم است. درست به مانند آن که جیوه ای پشت شیشه نباشد و هر دو طرف صاف و شفاف باشد. بنابراین همچنان که در محسوسات، نور از شیشه عبور می کند هرچه در طرف دیگر است برای بیننده معلوم می باشد، همین طور هم، با نبودن بعد جهل در معقولات ، همه چیز بــــــرای معصومین(علیهم السلام) آشکار است.
نکته ششم
منظور حضرت (علیه السلام) از بیان این جملۀ مبارکه آن است که پیروان مکتب مقدس اسلام را ، انسان هایی فکور و عاقبت اندیش بار آورد زیرا ایشان نقش بسیار مهم و حسّاس فکر را در تنظیم امور زندگی و بندگی می داند و از خسارت عظمای نیندیشیدن، به خوبی آگاه است؛ لذا ضمن فرمودن یک مطلب عقلی، مردم را به طرف به کارگیری عقل، هدایت و ارشاد نموده است. بنابر این هر انسانی به حکم بشر و عاقل بودن، باید منافع تفکر و خطرات دوری از آن را بداند و آگاه باشد و حضرت (علیه السلام) با فرمایش این جمله تأکید دوباره ای بر آن کرده است. (نظامی، 1383: 262)
1- قرآن کریم
2- جویباری، م و جمعی از نویسندگان، راه روشن،چاپ اول، قم: نسیم فردوس، 1384
3- طوسی، محمد، امالی، چاپ اول، قم: دارالثقافه، 1414ق
4- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج 75، چاپ دوم، بیروت: داراحیاءالتراث العربی، 1403
5- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی ، به کوشش محمد استعلامی، دفتر ششم، چاپ پنجم تهران: زوّار، 1372
6- نظامی همدانی، علی، شرح نوینی بر کلمات قصار امیرالمؤمنین، چاپ اول، قم: مؤسسه فرهنگی فخردین، 1383
7- سایت: http://makarem.ir/nahjolbalaghe
و لم یکن له کفوا احد
همانا او خدایی است که هیچ کفو و همتایی ندارد و فقط اوست که شایسته ستایش و پرستش است. مولانا با شیوهای زیبا به این آیه نگاه میکند. اگر کسی در راه عشق به خداوند گام بردارد و لذت رسیدن به او را بچشد، هرگز حاضر نخواهد بود از آن دست کشیده و دوباره به لذات دنیایی چشم بدوزد. اگر سالک عاشق از من وجودی خود بیرون رفته، از موجودیت نفسانی خود که به دنیا و دنیا پرستی و توجه به شهوات و عشقهای مجازی دعوت میکند دور شود، آنوقت هیچوقت و به هیچ شکلی حاضر نیست آن را از دست بدهد، چرا که با تمام وجود دریافته است که هیچ کفو و همتایی برای او نیست. او میگوید: نقش عاشقی را کنار بگذار و حقیقتا عاشق شو، لذا باید صبر فراوان داشته باشی و سخت به این معتقد باشی که هیچ یاری در جهان جز خداوند متعال نیست و باید در این راه همچو شمع بسوزی، تا شمع وجودت روشن شود. اگر این را میخواهی، خواب رادر شب کنار بگذار ویک دم حال بیخوابان شب را نگاه کن. آنها را نگاه کن که چگونه مجنون شدند و همچون پروانه برای رسیدن به دوست پرپر میزنند؛ نگاه کن به کشتی انسانهایی که غرق در عشق الهی هستند. اگر این راه را رفتی و به عشق الهی رسیدی، تا ابد از آن راه بر نخواهی گشت.
رو که از این جو بر نیایی تا ابد
ای مزور چشم بگشا و ببین
از وبای زرق و محرومی برآ
تا نمی بینم همی بینم شود
بگذر از مستی و مستی بخش باش
لم یکن حقّاً له کفواً احد
چند گویی: من ندانم آن و این؟
در جهان حیّ و قیّومی درآ
وین ندانم هات می دانم بود
زین تلون نقل کن در استواش(1)
در ادامه راه رسیدن به این مقام را این گونه بیان میفرماید: ای انسان مزوّری که مدام خود را گول میزنی چشم حقیقت بین خودت را باز کن و در برخورد با هر چیزی که تو را به معبود میرساند نگو من این را نمیدانم و آن را نمیفهمم. خودت را از این بیماری که در وجودت قرار گرفته و محروم از دریافت عنایات الهی کرده نجات بده و در جهان زنده و پایدار الهی پا بگذار چون اگر این کار را کردی و چشم از بیماری هوای نفس و حب دنیا برداشتی، چشم بصیرت تو گشوده میشود و تمام آن چیزهایی را که نمیدیدی، خواهی دید و تمام آن چیزهایی را که نمیدانستی خواهی فهمید. از این مستی و سرخوشی شهوات دنیوی و لذاتی که به ظاهر و تصور لذت است و در حقیقت هیچ چیز جز غم و اندوه عمیق درونی برای تو نخواهد داشت؛ بگذر و خودت را به جایی برسان که بتوانی مستی و سرخوشی حقیقی وپایدار الهی را به دیگران بچشانی و آن لذات معنوی و زیباییهایی که با رسیدن به او به دست آوردهای برای دیگران بازگو کنی.در ادامه می فرماید: «اگر زیبایی داری و آن را به رخ دیگران میکشی و در معرض دیگران قرار میدهی بدان که زیباتر از تو هم هست که همین کار را بکند و فقط تو نیستی که به داشته های خودت مینازی بلکه اکثر نفوس همین حال را دارند.» (2)
پس ما دانستیم برای آنکه بخواهیم به خدا برسیم باید عاشق او باشیم چرا که یک عاشق از همه چیز خود میگذرد تا به معبود برسد. یکی از از راههای رسیدن به عشق الهی در مسیر انبیا و اولیاء الهی گام برداشتن است. یکی از بهترین آن نمونهها حضرت علی (علیه السلام) است. مولانا نیز در پی ستایش از امیرالمؤمنین و ذکر آن حدیث پیامبر که انا مدینة العلم و علی بابها می فرماید:
راز بگشا ای علی مرتضی
چون تو بابی، آن مدینۀ علم را
باز باش ای باب، برجویای باب
باز باش ای باب رحمت تا ابد
ای پس از سوء القضا حسن القضا
چون شعاعی، آفتاب حلم را
تا رسد از تو قشور اندر لباب
بارگاه ما له کفوا احد(3)
ای علی تویی دروازۀ شهر دانش پیامبر و تویی پرتو آفتاب حلم و بردباری. ای دروازۀ دانش به روی جویندهات همیشه گشوده باش، آنان که در عالم صورت ماندهاند، بر اثر ارشاد تو به مرتبۀ معنا دست یابند. ای دروازۀ رحمت خدا تا ابد گشوده بمان، ای بارگاه کسی که برایش هیچ کس همتا و نظیر نیست. (4)
میتوان این طور نتیجه گرفت که انسان اگر بخواهد به معنی واقعی به این آیه دست پیدا کند نیاز به مرشدی دارد که بهترین آنان می توانند ائمه طاهرین (علیهم السلام) خصوصا حضرت علی (علیه السلام) باشد. «آن حضرت دربارۀ خداوند متعال عالیترین دریافت را داشت، آگاهی و دریافت الهی او در نهج البلاغه و سایر گفتارهایش و همچنین در روش عملی او کاملا آشکار است.»(5)
1- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی ، به کوشش محمد استعلامی، دفتر ششم، چ ششم تهران: زوّار، 1372 ، ص36 و محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج 13، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، ص238
2- کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر ششم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص190
3- مولانا جلال الدین محمد بلخی، پیشین، دفتر اول، ص 167
4- کریم زمانی، پیشین، دفتر اول، ص 1069
5- محمد تقی جعفری، پیشین، ج 2، ص 735